جی پلاس/به مناسبت سالروز شهادت؛
از زندگی شهید یونس زنگی آبادی چه می دانید؟/فرمانده ای که از ابتدای تولدش حاجی نام گرفت
یونس زنگی آبادی که نامش با لشکر ۴۱ ثارالله سلام الله علیه گره خورده است، همان فرمانده جوانی است که در عملیات کربلای…
یونس زنگی آبادی که نامش با لشکر ۴۱ ثارالله سلام الله علیه گره خورده است، همان فرمانده جوانی است که در عملیات کربلای…
عراقی ها پایین تپه را زیر آتش گرفته بودند و هر آن امکان اصابت گلوله آنها بود اما شهید یوسف الهی بی توجه به این آتش…
چند روزی به شهادت حسین (تاجیک) مانده بود و مادر شب ها خواب پریشان می دید، بی خبر از آنکه قرار است، حسین شهید شود و رضا…
یکی از بچه های لشکر به مهدی (کازرونی) تهمت زده بود و وقتی که مجازات تهمت را برای مهدی توضیح داد، فرمانده آرام گفت من…
حاج مهدی کازرونی شهید شده بود و بانوی جوان مانده بود و سه فرزند کوچک که با همه سختی هایش سعی کرد آنها را مانند پدرشان…
(مهدی کازرونی) در حالی که بدنش به دو نیم شده بود، ذکر می گفت و به دیدار حق رفت.
تابستان بود و آب حوض و برادران دوقلو و چند ماهه و فرصتی که به پدر دست داده بود تا چند روزی را کنار خانواده مهمان آنها…
مهدی (شهید کازرونی) به عنوان خدمه زائران سفر حج به مکه رفته بود که... .
دوقلوهایش که به دنیا آمدند اسم یکی را گذاشت بشیر و دیگری را نذیر. شهید مهدی کازرونی را می گویم.
شهید مهدی (کازرونی) از ناحیه پا مجروح شده بود و اسلحه اش خالی اما توانست سه بعثی را اسیر کند.
دموکرات ها برای سر فرمانده سپاه، دویست هزار تومان و برای سر مهدی کازرونی چهار صد هزار تومان جایزه گذاشته بودند.
تنها ده روز از ازدواج مهدی و حمیده بانو گذشته بود که او به همراه مهدی راهی مهاباد شد تا بتواند کاری از پیش ببرد.
مهدی (کازرونی) برنامه اش را طوری تنظیم کرده بود که هم به خدمتگزاری اش به زائران برسد و هم به راز و نیازش با خدا.
شهید مهدی کازرونی یک نوار قران خریده بود و در اوقات فراغتش در گوشه ای از حیاط می نشست و به آن گوش می داد.
مهدی کازرونی همین که کتاب های درسی اش را تحویل می گرفت، به خانه می آمد و عکس شاه و فرح را می کند و پاره می کرد.
مهدی (شهید کازرونی) کاری کرده بود که خبرش به سرعت برق و باد میان بچه های مدرسه پیچید و الگویی شد برای همه آنها.
شهید کازرونی بی آنکه کسی متوجه شود پلاکاردی از تصویر امام را به دست داشت و به هنگام خروج مردم از مسجد آن را بالای سر…
مهدی کازرونی 23 ساله بود و معاون طرح و عملیات لشکر که در عملیات والفجر 4 به شهادت رسید.
حاج قاسم خطاب به فاطمه زنگی آبادی اینگونه نوشته است: «دیدنتان به قدر یک زیارت معصوم بر من اثر معنوی دارد و این را دلیل…
حاج یونس زنگی آبادی همیشه دلش می خواست که بی سر به شهادت برسد و حالا این آرزوی او تحقق پیدا کرده بود و پیکر پاکش بی سر…
بانو طاهره زنگی آبادی فقط پنج سال با شهید زنگی آبادی زندگی کرد اما به قول خودش این پنج سال به اندازه 50 سال برایش درس…
خون زیادی از حاج یونس زنگی آبادی رفته بود و رنگش به زردی می زد که بچه ها متوجه دست زخمی اش شدند و او را به بیمارستان…
یونس ـ زنگی آبادی ـ آن شــب آمد در حالی که یک کاغذ بزرگ هم در دســتش بود. چیزی حدود بیست مورد از شــرایطش را به ترتیب…
سرش را روی زانوی حاج قاسم گذاشت و از فرط خستگی به خواب رفت اما هنوز ده دقیقه ای نگذشته بود که...
یونس اصرار داشت که تا بازگشتش استاد بنا کار گچکاری را نیمه رها کند و برود تا او بتواند با خیالی راحت به جبهه برگردد.
سوله ای به واحد تربیت بدنی لشکر ثارالله اختصاص داده شده بود که فرصت را غنیمت شمردند و آن را تبدیل به گود زورخانه کردند.
برای همه معما شده بود که حاج یونس با آنهمه مسئولیتی که بر دوشش هست چگونه فرصت درس خواندن پیدا می کند.
اولین روز بهار سال 40 به دنیا آمد و 25 سال فرصت پیدا کرد تا همه شایستگی های یک انسان را به نمایش بگذارد و سرانجام در…
در بخشی از وصیتنامه شهید یوسف الهی آمده است: ای مردم بدانید تا وقتی که از رهبری اطاعت کنید، مسلمان، مؤمن و پیروزید…
مادر اطلاعی از شماره اتاق محمدحسین نداشت و او با اینکه چشمانش بسته بود مادر را به سوی خود فرا خواند.
در قسمتی از دلنوشته حاج قاسم برای یاران شهیدش آمده است: من همه امیدم در قیامت به آخرین نگاه آشنا و بوسه وداع است که…
محمد حسین گفت: حاج قاسم میگوید چون بچهها لباس غواصی داشتهاند، احتمال اسارتشان زیاد است. ما باید زود قرارگاه مرکزی…
سرش را روی شانه محمدحسین گذاشت و گریه بی امانی سر داد و گفت: کجا رفتی مرد؟!
اورکتش را که روی دوشش بود به تن کرد و گفت: خب حسین برویم اما محمدحسین مکثی کرد و خواست که برگردند.
دوستش از محمد حسین خواست که در آلمان بماند و دیگر به جبهه و ایران برنگردد اما او... .
حسین از عرفای جبهه بود و زیباترین نماز شب را میخواند، ولی کسی او را نمی دید، رفیق خدا بود و پردههای حجاب را کنار زده …
محمدحسین یوسف الهی، شهیدی عارف که در 27 ام بهمن ماه سال 64 در اثر جراحات شدید شیمیایی مهمان خوان الهی شد. خانه ابدی…
در بخشی از وصیتنامه شهید آمده است: هیچ چیزی را به دل راه ندهید به حدی که الله شود و جای الله اصلی را بگیرد که حضرت حق…
خدا را شاهد می گیرم که هیچ وقت در چهره شهید میرحسینی در سخت ترین شرایط من هراسی ندیدم. انگار در وجود این مرد چیزی به…
هنوز ساعتی به اذان صبح مانده بود که چشمانم را باز کردم و دیدم که میرقاسم مشغول عبادت است و آنقدر خوابم می آمد که…
میرقاسم سال 42 در روستای صفدر میربیک به دنیا آمد و در سال 65 در عملیات کربلای 5 در شلمچه به شهادت رسید. او قائم مقام…
عملیات والفجر 3 در پیش بود و باز هم علی اجازه شرکت در عملیات را نداشت و این بار تصمیم گرفت خودش برود و با حاج قاسم…
با اینکه از شدت گرما و آفتاب و روزه داری لب هایش خشکیده بود اما چند دقیقه ای بعد از رسیدنم با قاچی از هندوانه از من…
از آنجایی که مسئول تقسیم نیروها علی را نمی شناخت او را که دیگر توانایی رزم نداشت به آشپزخانه لشکر فرستاد...
دلش انگشتر عقیقی می خواست که برای استجابت دعا دستش کند و خیلی زود به این خواسته اش رسید.