چند روزی همقدم با شهید میرحسینی-۲
یک شب با قائم مقام لشکر 41 ثارالله(ع)
هنوز ساعتی به اذان صبح مانده بود که چشمانم را باز کردم و دیدم که میرقاسم مشغول عبادت است و آنقدر خوابم می آمد که دوباره چشمانم را بستم و خوابیدم.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: پایش که به گردان حمزه (س) می رسید انگار وارد خانه اش شده است، مقید بود که به تک تک چادرها سربزند و احوال بچه ها را بپرسد. آنها هم از صمیمیت میرقاسم استفاده می کردند و با او درد دل می گفتند و وقتی هم که می خواست کمی استراحت کند خود را به چادر تبلیغات می رساند.
نیمه های شب بود که از خواب بیدار شدم و یواشکی از زیر پتو نگاه کردم، میرقاسم را دیدم که در گوشه ای از چادر مشغول نماز است. هنوز زمان زیادی به اذان صبح مانده بود، دوباره خوابیدم. ساعتی گذشت که صدای قران خواندنش را شنیدم و باز هم حال نداشتم از جایم بلند شوم و دوباره خوابیدم. اما انگار دستی مرا بیدار می کرد. چشمانم را که باز کردم دیدم میر است. گفت خوب است حالا که چند دقیقه به اذان مانده، موتور برق را روشن کنی و مناجات پخش کنی شاید بعضی از بچه ها بخواهند قبل از اذان از خواب بیدار شوند.
خواب آلود خواب آلود موتور برق را روشن کردم و صدای ضعیفی از مناجات را پشت بلندگو گذاشتم و وقتی به نمازخانه گردان رسیدم دیدم که بچه ها همه به نماز ایستاده اند.
1. شهید میرقاسم میر حسینی، قائم مقام لشکر 41 ثارالله که در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.
2. برگرفته از خاطره نقل شده از عبدالعلی میرشهرکی از همرزمان شهید و مسئول تبلیغات لشکر.
دیدگاه تان را بنویسید