از آنجایی که مسئول تقسیم نیروها علی را نمی شناخت او را که دیگر توانایی رزم نداشت به آشپزخانه لشکر فرستاد...
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: بعد از دوران سختی که در مجروحیتش کشید، خودش را به جبهه رساند در حالی که لاغرتر و تکیده تر از همیشه شده بود و پایی که دیگر نمی توانست مانند قبل با آن راه برود و باید به دنبال خودش می کشید. مسئول تقسیم نیروها که علی(1) را نمی شناخت، با خود فکر می کند که جز در آشپزخانه در هیچ جای دیگری نمی تواند او را به کار گیرد.
علی راهی آشپزخانه می شود و مدتی در آنجا در کار پوست کندن سیب زمینی ها مشغول می شود تا اینکه یکی از روزها یکی از آشناها او را دیده و می گوید آخر شما اینجا چه کار می کنی؟! از علی عذرخواهی می کند و علی نیز مانند همیشه متواضعانه از او می خواهد تا از این ماجرا با کسی صحبتی نکند.
چند روزی به همین منوال می گذرد و آن آشنا دیگر طاقتش تمام می شود و با چند تن دیگر از رزمنده ها به آشپزخانه رفته و از علی می خواهند که همراهشان برود. مدتی بعد مسئولان سپاه متوجه این موضوع شده و برای عذرخواهی نزد علی می روند اما علی بی آنکه اخمی به صورتش بیاورد با همان نگاه معصومانه همیشگی اش می گوید چه فرقی می کند من برای خدمت آمده ام.(2)
1. شهید علی ماهانی، جانشین مخابرات لشکر 41 ثارالله که در عملیات والفجر 3 در سال 62 به شهادت رسید و پیکر مطهرش 15 سال به زادگاهش بازگشت و در دل خاک آرام گرفت.
2. برگرفته از خاطره نقل شده از سید حسین موسوی، در کتاب روز تیغ.