روایت آیت الله هاشمی از روزی که امام را گم کردند
ساعتی از ورود امام به ایران می گذشت. سخنرانی در بهشت زهرا(س) به پایان رسیده بود. همه در اوج خوشحالی بودند که اتفاقی، غصه را مهمان دل هایشان کرد. امام را گم کرده بودند.
ساعتی از ورود امام به ایران می گذشت. سخنرانی در بهشت زهرا(س) به پایان رسیده بود. همه در اوج خوشحالی بودند که اتفاقی، غصه را مهمان دل هایشان کرد. امام را گم کرده بودند.
امام به تهران وارد شده بود. دوازدهم بهمن ماه سال 57 بود. ابتدا به بهشت زهرا رفتند و سخنرانی کردند. اما ساعتی بعد همه به دنبال ایشان می گشتند. دل ها نگران امام بود اما هلی کوپتر ایشان را در جای خلوتی پیاده کرده بود.
امام خمینی در دوازدهم بهمن ۵۷ پس از بازگشت به کشور، اولین جایی را که برای ملاقات انتخاب کردند، مزار شهدا در بهشت زهرا(س) بود. ایشان در آنجا سخنان مهمی ایراد کردند و سلطنت را خلاف حقوق بشر دانستند.
امام خمینی به محض ورود به خاک کشور و نشستن هواپیمایشان در فرودگاه مهرآباد، در سالن فرودگاه، سخنان مهمی خطاب به ملت ایران بیان کردند.
پرواز امام به ایران از حساسیت خاصی برخوردار بود و افرادی که باید با ایشان به ایران می آمدند، انتخاب شده بودند، حجت الاسلام و المسلمین دعایی که سال ها در خدمت امام بود، به نقل خاطره ای شنیدنی در این زمینه از حاج احمدآقا پرداخته است.
مرحوم حاج احمدآقا خمینی به عنوان نزدیک ترین فرد به امام از تصمیم امام برای بازگشت به کشور، رفتن به بهشت زهرا(س)، حال بد امام در روز ورودشان به کشور و... نقل خاطره کرده است که متفاوت و خواندنی است.
مرحوم صادق طباطبایی از همراهان امام در نوفل لوشاتو، در میان خاطرات خود از آن روزها به خاطره ای جالب و خواندنی به روزی اشاره می کند که خبر بازگشت امام به ایران و ترک نوفل لوشاتو به گوش مردم آن ناحیه رسید و... .
پانزده سال تبعید و دوری امام، دل همه مشتاقانشان را تنگ دیدارشان کرده بود بویژه آنهایی که شب و روزشان را گذاشته بودند تا مراسم استقبال به خوبی صورت گیرد. آیت الله خامنهای که آن روزها در مدرسه رفاه بودند به نقل خاطره شیرینی از همان شب اول بازگشت امام پرداخته اند.
در داخل هواپیما .... ، همه نگران اینکه اون فرمانده نیروی هوایی گفته هواپیما رو منهدم می کنم، منفجر می کنم، اون (یکی) گفته می برم به جزایر خلیج فارس امام را ایزوله می کنیم. این حرفا قاعدتاً تو ذهن می چرخید تو همین فضای ذهنی خبرنگار ژاپنی اومد از ایشون سوال کرد چه احساسی دارید؟ ذهنیت امام توی این بود که تو هواپیما چه اتفاقی می افته و وحشت و اینها بود که گفتند: هیچی.
وقتی هواپیما به پرواز در آمد، در هواپیما جنب و جوش خاصی وجود داشت. یک ساعتی که از پرواز گذشت قسمت بالای هواپیما را آماده کردند و امام به آنجا رفتند و یکی از همراهان هم روی پله ها مستقر شد که افراد متفرقه بالا نروند تا امام بتوانند استراحت کنند.