امام چگونه نگرانی فرماندهان عملیاتی را به اطمینان بدل کرد؟
همه برنامه ریزی ها و نقشه ها برای انجام عملیات والفجر هشت کشیده شده بود. نیروها باید از عرض اروند آن هم در زمستانی سرد…
همه برنامه ریزی ها و نقشه ها برای انجام عملیات والفجر هشت کشیده شده بود. نیروها باید از عرض اروند آن هم در زمستانی سرد…
از یک شرکت مهندسی کانادایی استعفا داد. برگه استعفا که روی میز رئیس شرکت جا خوش کرد، علامت سوال نشست روی سر رئیس و...…
عملیات والفجر هشت در بیستمین روز از بهمن ماه سال 64 و حوالی ساعت ده شب با رمز مقدس یا فاطمه الزهرا(س) و با هدف تصرف…
عملیات والفجر هشت با رمز مقدس یا فاطمه زهرا(س) در روز بیستم بهمن ماه سال ۶۴ به عنوان طولانی ترین عملیات سال های دفاع…
چطور سربازانی جوان باعث حیرت اساتید جغرافیا شدند؟
روز دوم بهمن سال ۶۴ بود که رحیم صفوی به همراه جمعی از فرماندهان در جماران خدمت امام رسیدند و همه مشکلات و مسائل عملیات…
در بخشی از وصیتنامه شهید یوسف الهی آمده است: ای مردم بدانید تا وقتی که از رهبری اطاعت کنید، مسلمان، مؤمن و پیروزید…
مادر اطلاعی از شماره اتاق محمدحسین نداشت و او با اینکه چشمانش بسته بود مادر را به سوی خود فرا خواند.
محمد حسین گفت: حاج قاسم میگوید چون بچهها لباس غواصی داشتهاند، احتمال اسارتشان زیاد است. ما باید زود قرارگاه مرکزی…
سرش را روی شانه محمدحسین گذاشت و گریه بی امانی سر داد و گفت: کجا رفتی مرد؟!
اورکتش را که روی دوشش بود به تن کرد و گفت: خب حسین برویم اما محمدحسین مکثی کرد و خواست که برگردند.
دوستش از محمد حسین خواست که در آلمان بماند و دیگر به جبهه و ایران برنگردد اما او... .
رگبار دشمن لحظه ای متوقف نمی شد اما محمد رضا بالای خاکریز ایستاده و دلاورانه فریاد می زد بچه ها جلو بزنید.
احمد دلش می خواست که آن شب قسمتی از بدنش را در راه خدا بدهد و چون امام حسین(ع) سر فدای دوست کند.
برادر شهید شده بود و مادر می خواست که احمد بماند اما مگر مادر می توانست با این دلتنگی های مادرانه جلوی احمد را بگیرد.
احمد و محمود کم کم بزرگ می شدند و سعی داشتند تا در جمع بزرگترها وارد شوند اذان که می شد هر دو سریع برای نماز آماده می…
قایق گشتی عراقی آنقدر نزدیک شده بود که لبه آن به دست احمد گرفت و بی آنکه متوجه او شود راهش را گرفت و رفت. وجعلنا کار…
در بخشی از وصیتنامه حاج احمد آمده است: توسل جستن به ائمه اطهار علیهم السلام توصیه ای است که من به تمام کسانی که خواهان…
از مهدی جنازه ای هم بر نگشته بود تا احمد دلتنگی هایش را بر سر مزارش فریاد بکشد؛ بر سر سجاده می نشست و آرام آرام اشک می…
فرمانده اش را که نیمه شب در حال شستن دستشویی دید، از خود خجالت کشید اما احمد او را مدیون کرد که به کسی چیزی نگوید.
وقتی خبرنگار گفت که می خواهد به عنوان فرمانده گردان خط شکن با او مصاحبه کند، علی با نگاهی اشک آلود گفت: بروید سراغ خط…
با هم می نشستند، با هم غذا می خوردند و با هم برای رزم آماده می شدند و تو نمی توانستی بفهمی کدام یک فرمانده است و کدام…
پیش از خواب، از بی پولی های آن روزهایش با محمد سخن می گفت که اول صبح، پاکت پولی که بدهی به محمد بود به دستش رسید.
محمد شیمیایی شد و طاقت نیاورد بچه ها در خط باشند و او به دور از آنها، راهی خط شد تا دیگر پس از سال ها دیدن شهادت…
علاقه فاطمه به محمد او را تا منطقه جنگی کشانده بود اما باز هم محمد فرصت نمی کرد زودتر از هفته ای یک بار آن هم برای…
صبوری و محبت های محمد سرانجام فاطمه را به او علاقه مند کرد تا جایی که تصورش درباره همسر تغییر کرد.
محمد اهل نماز و روزه بود و پدر نتوانست ایرادی از رفتار او بگیرد و به ازدواج دخترش رضایت داد اما فاطمه نگران بود و به…
اگر عملیات لحظاتی بعد از مغرب برگزار میشد حدود وقت نماز مغرب و عشاء روضهخوانی انجام میشد. اگر شروع عملیات نزدیک…