ملّای روم بر این نظر است که رویکرد به هر چیزی که برای انسان توانایی می آورد ، اگر از خاستگاهی انسانی و اخلاقی نباشد ، آن چیز وبال آدمی و فتنه و آزمونی ویرانگر برای انسان خواهد شد . دانش ، دارایی ، جاه و مقام ، اقبال و فرصت های این جهانی و هر چیز دیگری از این دست . پس باید مراقبت شود که با دادن امکانات آتش درون انسان های ناسالم و بی اخلاق را شعله ور نساخت که این خدمت به آنان نیست ، بلکه ویران کردن بیش تر آنان و امکان دادن به ایشان برای ویران کردن جهانی است .
علم و هنر آموختن به انسان بی اخلاق همانند شمشیر دادن به دست راهزنان و غارتگران است که شمشیر به دست سیاه مست دادن ، کم خطر تر از آموختن علم و هنر به نااهلان است .
اگر علم و ثروت و مقام و فرصت های این جهانی ، بهرۀ نااهلان شود ، فتنه ها برپاگردد و مصیبت ها برخیزد ، زیرا حقیقت آن است که بی اخلاقان و زشت خویان ، سلامت روحی ندارند و وقتی انسان سلامت روحی ندارد ، هر امکانی در دست او چونان شمشیری است که بر ضدّ مردمان به کار گرفته می شود .
پس بهتر آن است که چنین امکاناتی در اختیار این بیماران خطرناک گذاشته نشود ، چون آن میزان زشتی و رسوایی و تباهی که بی اخلاقان و نابخردان در جایگاه قدرت ایجاد می کنند ، هرگز صد شیر گرسنه و درنده نمی کنند ؛ و هنگامی که نابخردان فرمانروای مطلق شوند ، سراسر زمین آکنده از مار و عقرب گردد و اعوان و انصار چنین کسان از این فرصت استفاده کنند و به جان مردمان افتند و دمار از روزگان انسان ها درآرند و ستم و بیداد را همه گیر سازند .
بد گُهَر را علم و فن آموختن
دادنِ تیغی به دست راهزن
تیغ دادن در کفِ زنگی مست
به که علم ، ناکس را به دست
علم و مال و منصب و جاه و قِران
فتنه آمد ، در کفِ بَد گوهران
جان او مجنون ، تنش شمشیرِ او
واستان شمشیر را ز آن زشت خو
آنچه منصب می کند با جاهلان
از فضیحت ، کی کند صد ارسلان
عیب او مخفی ست ، چون آلت بیافت
مارَش از سوراخ بر صحرا شتافت
جمله صحرا مار و کژدم پُر شود
چونکه ، جاهل ، شاهِ حُکمِ مُر شود
واستان از دستِ دیوانه سِلاح
تا ز تو راضی شود عدل و صلاح