غریزههای قدرت پوتین برای دههها گسترش یافتهاند. هنگامی که او احساس کند که مخالفانش ضعیف هستند، فشار را افزایش میدهد. اگر او موفق به تثبیت دستاوردهایش در اوکراین شود، احتمالاً در جایی دیگر شانس خود را امتحان خواهد کرد.
به گزارش جماران به نقل از یورونیوز، در ماههای اخیر، بحث بر سر این که آیا زمان آن رسیده که جنگ در اوکراین پایان یابد یا حداقل متوقف شود، به وضوح شدت گرفته و سناریوهای مختلفی هم در این رابطه مطرح میشود.
پایگاه تحلیلی نشنال اینترنست در تحلیلی به قلم آرکادی موشس که مدیر برنامه تحقیقاتی روسیه در موسسه امور بینالملل فنلاند است با اشاره به این موضوع مینویسد: در بررسی سناریوهای مختلفی که چگونه این کار میتواند انجام شود، تحلیلگران در ایالات متحده و اروپا بیشتر بر تضمینهای امنیتی و کمکهای اقتصادی که باید به اوکراین ارائه شود، یا بر اهرمهایی که غرب میتواند به کار گیرد تا کییف را به پذیرش یک توافق اجتنابناپذیر متقاعد کند، تمرکز دارند.
به همین نسبت توجه کمتری به توازنهایی که ممکن است از مسکو خواسته شود یا با آن مذاکره شود، معطوف میشود. به نظر میرسد که دیپلماتها و تحلیلگران غربی، که احساس خستگی از جنگ در جوامع خود را درک کردهاند، این موضوع را مفروض داشتهاند که چنین احساسی در روسیه یا به طور خاص در کرملین نیز وجود دارد.
اما به نظر میرسد که قطعی پنداشتن چنین انگارهای اشتباه خواهد بود. لحظهای که تصور میشد کرملین آماده توافق است مدتهاست که گذشته. در حال حاضر، ولادیمیر پوتین با اعتماد به نفس تصور میکند که گذشت زمان به سود او است. هرچند ممکن است او در اشتباه باشد اما فعلا این مبنای تصمیمگیریهای اوست.
دو مجموعه از دلایل اساسی وجود دارد که احتمالاً افکار پوتین را هدایت میکند. اولین دلیل این است که روسیه توانایی خود را برای جنگ، از جمله جنگ فرسایشی، حفظ کرده است و در برخی زمینهها حتی آن را افزایش داده است. در پاییز ۲۰۲۳، نیروهای روسی ابتکار عمل را در دست گرفتند و در حال حاضر در حال پیشروی هستند. درست است که تلفات زیادی وجود دارد، اما این چیزی جدید نیست. این همان شیوهای است که ارتشهای امپراتوری تزاری و شوروی قرنها برای جنگیدن به کار میبردند.
روسیه تعداد لازم نیرو را حفظ کرده و تحریمهای اقتصادی غرب تأثیر محدودی بر اقتصاد روسیه داشته است. هرچند، منابع روسیه بیپایان نیستند، اما در حال حاضر، کرملین پول کافی برای تأمین مالی جنگ، پرداخت حقوق سربازان یا جبران خسارت به خانوادههای آنها در صورت مرگ یک سرباز و همچنین فراهم آوردن نیازهای دفاعی خود را دارد.
کسری بودجه روسیه در زمان جنگ کمتر از بسیاری از کشورهای غربی است که در صلح به سر میبرند. در داخل روسیه، تنها اقلیتی مخالف جنگ هستند. شایان ذکر است که ۸۶ درصد از شهروندان روسیه الحاق کریمه در سال ۲۰۱۴ را پذیرفتند. در حالی که حمایت از جنگ تمامعیار علیه اوکراین کمتر بوده اما همچنان حمایتها از پوتین در جامعه روسیه قابل توجه است.
آخرین نکته این است که روسیه خود را از نظر بینالمللی منزوی نمیبیند. روسیه با آنچه که به اصطلاح «جنوب جهانی» نامیده میشود، همکاری میکند و چین نقش پیشرو در این همکاری را برای ادامه جنگ ایفا میکند. کشورهایی مانند ایران و کره شمالی به تأمینکنندگان مهم سلاح و مهمات تبدیل شدهاند و پیونگ یانگ حتی نیروی انسانی نیز برای مسکو تامین میکنند.
دلیل دوم این است که پوتین نیاز دارد تا پیروزیای بیچون و چرا نه تنها بر اوکراین که حتی در مقابل غرب کسب کند. در غیر این صورت، زمانی که پس از پایان جنگ همچنان مشکلات اقتصادی ادامه داشته باشد حفظ انسجام ملی دشوار خواهد بود چرا که دولت نمیتواند پاسخ مناسبی به شهروندانی بدهد که خواهند پرسید: «آیا اینهمه هزینه ارزشش را داشت؟»
با این حال، این انگیزه ثانویه است. نتیجه اصلی هیچ ارتباطی با سیاست داخلی ندارد. در طول مدت طولانی حضور پوتین در قدرت، او همواره آرزو داشته که پایان جنگ سرد را دوباره تجربه کند. شکست اوکراین در میدان جنگ و شکست شرکای غربی آن در جلوگیری از این امر، بدون شک به مسکو این امکان را میدهد که ادعا کند که مأموریت انجام شده است.
چهار مؤلفه وجود دارد که کرملین میخواهد آنها را تأمین کند، که عبارتند از:
۱- به رسمیت شناختن تسلط روسیه بر کریمه توسط غرب
۲- لغو تحریمهای اقتصادی علیه روسیه
۳- بازگشت داراییهای مسدود شده مسکو
۴- به رسمیت شناختن حق دوفاکتو روسیه در مسائل عمده امینت اروپا مانند گسترش ناتو
غریزههای قدرت پوتین برای دههها گسترش یافتهاند. هنگامی که او احساس کند که مخالفانش ضعیف هستند، فشار را افزایش میدهد. اگر او موفق به تثبیت دستاوردهایش در اوکراین شود، احتمالاً در جایی دیگر شانس خود را امتحان خواهد کرد. جایی که لزوماً کشورهای ناتو نخواهند بود، زیرا جنگ آشکار با ناتو هنوز برای روسیه خطرات زیادی به همراه دارد.
گامهای بعدی کرملین ممکن است الحاق بلاروس و بازگرداندن مولداوی، بهوسیله روشهای نظامی یا دیگر روشها، به دایره نفوذ انحصاری روسیه باشد که این امر دولت باقیمانده اوکراین را در دور بعدی درگیریها بسیار آسیبپذیرتر خواهد کرد.
اگر غرب بخواهد محاسبات پوتین را تغییر دهد، باید نشان دهد که اجازه نمیدهد یک دوره راحت برای روسیه ساخته و اوکراین را تسلیم کند بلکه باید کرملین را متقاعد نماید که نام این بازی هرچه باشد، «تسلیم غرب» نخواهد بود.
تمام اینها در حالی است که از ابتدای سال آینده میلادی کسی در کاخ سفید به قدرت خواهد رسید که از اصلیترین منتقدان کمکهای نظامی و تسلیحاتی ایالات متحده به اوکراین است و وعده داده در کمترین زمان به جنگ روسیه و اوکراین پایان خواهد داد. ضمن اینکه تردیدهایی جدی وجود دارد که اروپا بتواند بدون کمک آمریکا به تامین تسلیحاتی اوکراین ادامه دهد و میتوان انتظار داشت سیاستهای بروکسل هم تابعی از رویکردهایی که ترامپ در قبال این منازعه دنبال میکند، خواهد بود.