چند روزی همقدم با شهید بهداشت
علت جبهه رفتن ناصر از زبان خودش
«می روم تا قلب خود را از عشق خدا پر کنم و با یاد او روحم را آرامش دهم»، جمله ای ساده ولی سراسر عشق از بخشی از…
«می روم تا قلب خود را از عشق خدا پر کنم و با یاد او روحم را آرامش دهم»، جمله ای ساده ولی سراسر عشق از بخشی از…
از سرما می لرزید که وارد خانه شد و از مادر به خاطر کاری که کرده بود، عذرخواهی کرد.
فرمان امام که صادر شد، مهران باید آزاد شود، دیگر آرام و قرار نداشت و رفت.
باید مأموریت خود را در گردان حمزه می گذراندند اما شنیده بودند که فرمانده اخموست و تمایلی به ماندن نداشتند.
محمدعلی را در آغوش گرفت و گفت: هر وقت دلت گرفت کنار مزارم بیا و با من نجوا کن.
درسخوان بود و باهوش اما اهل دعوا و مرافعه تا اینکه دم مسیحایی نجفعلی کلامی او را به راه بازخواند.
عادت همیشگی اش خلوت در گلزار شهدا و خوابیدن در قبری خالی و راز و نیاز با خدا بود.
«رفتن یا نرفتن به جهنم برایم مهم نیست، مهم این است که خدا از من راضی باشد. بهترین کار مؤمن در زندگی، رضایت خداوند…