باید مأموریت خود را در گردان حمزه می گذراندند اما شنیده بودند که فرمانده اخموست و تمایلی به ماندن نداشتند.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: عبدالحمید[1] آرام و متین بود و به دلیل محبتی که نسبت به همه داشت، از محبوبیت بالایی میان اطرافیانش از بچه های جبهه گرفته تا همسایه و فامیل و فقرا و درماندگان برخوردار بود و همین رفتارش باعث شده بود تا از فرماندهان دوست داشتنی لشکر باشد اما آنهایی که او را نمی شناختند و از دور تنها نیم نگاهی نسبت به او داشتند، این متانتش را اخم تلقی می کردند و گاهی حرف هایی می زدند که بعدها پشیمان می شدند.
در یکی از روزها دو تا از بسیجی های لشکر باید به گردان حمزه نقل مکان می کردند اما از این قضیه ناراحت بودند چون از بعضی از بچه ها شنیده بودند که فرمانده گردان فردی اخمو و خشک است، آنها که تا به حال چهره عبدالحمید را ندیده بودند و با او آشنایی نداشتند به محوطه گردان که رسیدند، عبدالحمید علت رفتنشان به آنجا را سوال می کند آنها هم می گویند که از این به بعد باید در این گردان مامور باشند اما اصلاً از این مساله راضی نیستند و دلشان می خواهد که به گردان خودشان برگردند و وقتی علت را به او می گویند عبدالحمید پاسخ می دهد که پس اگر او فردی خنده رو باشد می آیید و وقتی پاسخ مثبت می دهند عبدالحمید می گوید نگران نباشید من با فرمانده گردان صحبت می کنم تا همان طور که شما می خواهید با شما رفتار کند.
چند ساعتی از آمدنشان به گردان می گذرد که متوجه می شوند همانی که ابتدای ورودشان دیدند، فرمانده گردان است در حالی که همه آن چیزی را که درباره اش شنیده بودند، نادرست بود. به سنگر عبدالحمید می روند و از او عذرخواهی می کنند و تنها پاسخی که می گیرند لبخندی است که بر چهره عبدالحمید نشسته است و دیگر هیچ.[2]
1. شهید عبدالحمید صالح نژاد، فرمانده گردان حمزه لشکر 7 ولی عصر (عج) خوزستان که در عملیات والفجر هشت به شهادت رسید.
2. برگرفته از خاطره نقل شده از مهران توحید فر.