فرماندهای که آب را بر خود حرام کرد
فرمانده بود، فرمانده گردان حبیب بن مظاهر. بچه ها برای عملیات اعزام شده بودند اما بعضی نه قمقمه داشتند و نه اسلحه.…
فرمانده بود، فرمانده گردان حبیب بن مظاهر. بچه ها برای عملیات اعزام شده بودند اما بعضی نه قمقمه داشتند و نه اسلحه.…
علیرضا با هر سختی خود را به بیسیم رساند و سیمش را جوید و آنگاه تیرها بود که بر سینه اش نشست.
معتاد بود و به مرتضی قول داده بود که پاک شود، پاک شد و هنوز شش ماهی از شهادت مرتضی نگذشته بود که او هم شهید شد.
خواندن دو رکعت نماز قبل از خواب، کار هر شبش بود.
قبل از عملیات گفت: بچه ها بیایید یه کاری کنیم که اگه فردا ظهر (کربلای 5) امام این سید خدا از این عملیات تو رادیو یا…
آدرسش را آیت الله امجد داده بود، به در خانه که رسیدم تازه متوجه شدم کجا آمده ام، منزل اسماعیل خودمان بود.
علیرضا در وصیتش نوشت: شما خوب می دانید که شهید عزادار نمى خواهد، رهرو میخواهد.
چند ماهی از رفتن علی گذشته بود و حالا نوبت آمدن فاطمه بود اما گویا علی هم آمد.
الم ترکیف فعل ربک باصحاب الفیل * الم یجعل کیدهم فی تضلیل... صوت قرانشان در فضا پیچیده بود و محسن را تنگ در حلقه خود می …
کوچه چراغانی، دیوارها پوشیده از پرچم و بانویی که در آستانه در ایستاده بود همه خبر از...
آرزو داشت خنده دخترش را ببیند و بعد به دوستانش بپیوندد و دست آخر هم همان شد که دلش می خواست.
گردان حضرت قاسم (س) همگی شیطان بودند و نامنظم و هیچ گاه در صبحگاه شرکت نمی کردند اما از بهترین گردان های خط شکن بودند.
عکس فهد پایین کشیده شده و پوسترهای تبلیغی که علیرضا با خود به مکه برده بود، جای آن را گرفته بود و مأموران عربستانی…
می خواستند نامش را امیر بگذارند اما عیسی شد، شاید برای اینکه در روز ولادت این بزرگوار راهی دیار شهدا شود.