جی پلاس ـ منصوره جاسبی: دوازدهم خرداد ماه سال ۱۳۳۵ و خانواده ای که در یکی از محلات غربی تهران زندگی می کردند و فرزند پسری که همان روز به آنها عنایت شد، ناصر[۱] نامی که سال ها بعد یاری دهنده دین خدا شد.
روزهای کودکی با شیطنت های پسرانه اش پشت سر گذاشته شد و حالا دیگر وقت مدرسه رفتن و خواندن و نوشتن بود که این روزها از او شاگردی پرتلاش به بار آورد و شاهد این مدعا، نمره های خوبی بود که در درس های مختلف در تمام مدت تحصیل از ابتدا تا زمان دیپلم می گرفت و در این مدت، فرصتی یافت تا با مطالعه کتاب های مذهبی، پایه های اعتقادی خود را محکم تر کند.
نوبت به کنکور رسید و دو رشته پیراپزشکی و تربیت بدنی پیش رویش بود تا در کدام یک ادامه تحصیل دهد و چون علاقه بسیار به ورزش داشت، تربیت بدنی را انتخاب کرد و حالا روزهای دانشجو ـ معلمی اش را می گذراند و مدارس جنوب شهر شد مرکزی برای باروری استعدادهای دانش آموزانی که او معلمشان بود. از هیچ کاری برای پیشرفتشان دریغ نداشت و حتی بیشتر حقوق خود را برای خرید کتاب های دینی برای شاگردانش اختصاص می داد.
تلاشش را می کرد تا آنها را با مسائل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و مشکلاتی که پیش رویشان است، آشنا کند.
سال ۱۳۵۶ بود و ناصر دوران دانشجویی خود را می گذراند که فعالیت ها و مطالعاتش، پای او را به حبس و زندان کشاند و ۲۵ روز را در زندان قصر گذراند و این شروعی جدی برای شرکت در حرکت های مردمی اش شد و تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد.
خرداد سال ۵۸ بود که به سپاه پیوست و دوره کوتاه مدت آموزش نظامی را گذراند و راهی مأموریتی چهارماهه در زابل شد.
هنوز بیست روزی از ماندنش در تهران نگذشته بود که غائله خلق عرب در خوزستان، آرامشش را گرفت و او را برای مأموریتی یک و نیم ماهه به خرمشهر کشاند و تا پایان دفع توطئه ها آنجا ماند.
بازگشتش به تهران و حضورش در پادگان ولی عصر (عج)، زمینه آشنایی او با محمد بروجردی[۲] را فراهم کرد که به پیشنهاد او به همراه ۲۷ـ ۲۸ نفر دیگر راه کردستان را در پیش گرفت و در دهم دی ماه سال ۵۸ در لباس فرماندار پاوه مشغول به خدمت شد. آنقدر از خود شایستگی نشان داد که از او خواستند علاوه بر فرمانداری شهر، مسئولیت سپاه آن سامان را نیز بر عهده بگیرد و اینگونه شد که در مدت ۲۱ ماهی که فرماندار بود، ۱۲ ماهش با دو مسئولیت سنگین گذشت و در این مدت، محدوده پاسگاه «قازانچی» تا پاوه که در دست گروهک ضد انقلاب افتاده بود، پاکسازی و آزاد شد.
سنگینی و حجم کار، او را وامی داشت تا جلسه های خود با مسئولان شهر را نیمه شب ها برگزار کند و روزها را به حل مشکلات مردم و دیگر گرفتاری ها بگذراند.
در همین ایام بود که در عملیاتی مجروح شد و از آن پس سلحشور دیگری به نام همت[۳] را برای جایگزینی خود در سپاه پاوه معرفی کرد.
ناصر به خوبی از ارتباط عاطفی خود با مردم استفاده می کرد و مناطق اشغال شده به دست گروهک های ضد انقلاب را پاکسازی می کرد. هر منطقه ای که آزاد می شد، رعب و وحشتی بر دل دشمنانش می انداخت و همین باعث می شد که پیروزی هایش چشمگیرتر از روز پیش شود.
نوریان، قشلاق، نودشه، باینگان، نروی، نوسود، کله چناره و شمشی همگی از مناطقی بودند که با دلاوری های این شیرمرد، طعم آزادی را چشیدند.
او برای مقابله با ضد انقلابیون در منطقه، به تشکیل تیپ ویژه شهدا روی آورد و فرماندهی اش را به عهده گرفت.
۲۱ ماه از حضور تأثیرگذارش در پاوه می گذشت که باید به سنندج می رفت و مسئولیتی سنگین تر را می پذیرفت و به این ترتیب مسئول سپاه پاسداران کردستان شد و انگار حالا نوبت گروهک های این منطقه بود که از وجود این دلیرمرد به خود بلرزند.
جاده بانه ـ سردشت، کامیاران، مریوان، تکاب، صائین دژ، بوکان و سد بوکان با حضور او از چنگال اشغالگران ضد انقلاب رها شده و طعم آزادی را چشیدند.
اینهمه ایستادگی و تلاش بی وقفه و مهر و محبت به مردمان آن منطقه، از او اسطوره ای برای مردمان کردستان ساخت که نام کودکان خود را ناصر می گذاشتند و به این کار خود افتخار می کردند.
ششم شهریور ماه سال ۶۱ بود و سال ها از حضور ناصر در منطقه کردستان گذشته بود و این بار محور پیرانشهر ـ سردشت منتظر قدم های استوار او بود تا طعم آزادی را بچشد اما گویی قرار چیز دیگری بود و خدا خواسته بود تا به خستگی های شبانه روزی ناصر پایانی خوش دهد و نامش را در زمره شهدا به ثبت رساند...
- شهید ناصر کاظمی، فرمانده سپاه کردستان.
- شهید محمد بروجردی، مسئول سازمان پیشمرگان کرد مسلمان که مسئولیت عملیات های مختلفی را در منطقه کردستان بر عهده داشت و بعد از شهادت شهید کاظمی، مسئولیت عملیات پیرانشهر و سردشت را بر عهده گرفت. وی بعد از تلاش بی وقفه در غرب کشور سرانجام در اول خرداد ماه سال ۶۲ در مسیر جاده مهاباد، نقده در اثر اصابت مین به درجه رفیع شهادت نایل شد.
- شهید محمد ابراهیم همت، فرمانده لشکر ۲۷ رسول الله (ص) (این لشکر از نیروهای اعزامی از تهران به مناطق جنگی تشکیل شده بود.) که در اسفند ماه سال ۶۲ در عملیات خیبر و در جزیره مجنون جام شهادت را سر کشید.