چند روزی همقدم با شهید امینی-8
شب آخر حاج احمد و حال و هوای غواصان لشکر
احمد دلش می خواست که آن شب قسمتی از بدنش را در راه خدا بدهد و چون امام حسین(ع) سر فدای دوست کند.
احمد دلش می خواست که آن شب قسمتی از بدنش را در راه خدا بدهد و چون امام حسین(ع) سر فدای دوست کند.
برادر شهید شده بود و مادر می خواست که احمد بماند اما مگر مادر می توانست با این دلتنگی های مادرانه جلوی احمد را بگیرد.
احمد و محمود کم کم بزرگ می شدند و سعی داشتند تا در جمع بزرگترها وارد شوند اذان که می شد هر دو سریع برای نماز آماده می…
قایق گشتی عراقی آنقدر نزدیک شده بود که لبه آن به دست احمد گرفت و بی آنکه متوجه او شود راهش را گرفت و رفت. وجعلنا کار…
در بخشی از وصیتنامه حاج احمد آمده است: توسل جستن به ائمه اطهار علیهم السلام توصیه ای است که من به تمام کسانی که خواهان…
پدر بی تاب به دنیا آمدنشان در اتاق قدم می زد که صدای اولی به گوش رسید و مژده دادند پسر است و دقایقی بعد ونگ ونگ دومی…
از مهدی جنازه ای هم بر نگشته بود تا احمد دلتنگی هایش را بر سر مزارش فریاد بکشد؛ بر سر سجاده می نشست و آرام آرام اشک می…
فرمانده اش را که نیمه شب در حال شستن دستشویی دید، از خود خجالت کشید اما احمد او را مدیون کرد که به کسی چیزی نگوید.
توصیه شهید عابدینی به خانواده اش: پس از شهادتم هرگز دور بنیاد شهید قدم نگذارید و طلبکار انقلاب نباشید و به خاطر این که…
از عادت های علی این بود که همیشه پیشاپیش نیروهایش حرکت می کرد تا مبادا در ذهن یکی از آنها سوالی پیش بیاید.
علی رو کرد به حاج قاسم و گفت: آیا وقتی فرمانده لشکر وارد چادر می شود من نشستهام؟!
وقتی خبرنگار گفت که می خواهد به عنوان فرمانده گردان خط شکن با او مصاحبه کند، علی با نگاهی اشک آلود گفت: بروید سراغ خط…
با هم می نشستند، با هم غذا می خوردند و با هم برای رزم آماده می شدند و تو نمی توانستی بفهمی کدام یک فرمانده است و کدام…
برادر سعید شهید شده بود و نفرتی عجیب از عراقی ها همه وجود سعید را فرا گرفته بود...
مدت ها بود که این سوال که چه کسی لباس های حاج احمد و علی را می شوید، ذهن محمد را درگیر کرده بود تا اینکه...
حضور علی در جبهه، جوانان روستا را تشویق می کرد که یکی پس از دیگری راهی مبارزه و جنگ با دشمن بعثی شوند تا جایی که 45 تن…
آدرس خانه مادر در همه این سال های چشم انتظاری تغییر نکرده بود تا اگر بهنام بازگشت، بداند که کسی به انتظارش نشسته است.