حضور علی در جبهه، جوانان روستا را تشویق می کرد که یکی پس از دیگری راهی مبارزه و جنگ با دشمن بعثی شوند تا جایی که 45 تن از میان رزمندگان آن دیار به شهادت رسیدند.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: یازدهمین روز از بهمن سال 42 بود که در خانه ای که از خشت و گِل بنا شده بود و در روستای کوچک «کورگه»، پسری به دنیا آمد که از علاقه وافر پدر و مادر به مولایشان امیرالمومنین(س)، نام او را علی گذاشتند.
دوران کودکی علی در کوچه های تنگ و خاکی روستا و در زمین های کشاورزی و در دامان مادری که از مومنان روزگار خود بود، رشد و پرورش پیدا کرد و همه این سادگی ها و بی تکلفی ها، روح و جان علی را سرشار از صفا و مهربانی می کرد.
هنوز کودکی 5 ساله بود که اذان می گفت و به همراه برادر بزرگتر و پدرش راهی مسجد روستا می شد و مادر که دلش می خواست او را با خدا بار بیاورد، شروع به تعلیم قران و نماز به او کرد.
علی که 7 ساله شد مانند دیگر هم سن و سالانش برای شروع با سوادی راهی دبستان معین زاده روستا شد و چند سال بعد به روستای لاهیجان رفت و او و برادر هر روز فاصله دو کیلومتری روستای خود تا لاهیجان را پیاده طی می کردند. مدتی که از این وضعیت گذشت، پدر خانه را از روستای کورگه به لاهیجان انتقال داد و این فرصتی شد تا علی هم دوستان جدیدی پیدا کند که بیشتر آنها در آینده ای نه چندان دور، از همرزمانش شدند.
اکنون دیگر دوران تحصیلات ابتدایی به پایان رسیده بود و علی باید به همراه چند تن از دوستانش مانند احمد امینی، محمود امینی، محمد قنبری و... راهی رفسنجان می شدند تا دوران راهنمایی را طی کنند. آنها مدرسه اقبال را انتخاب کردند. این بچه ها که همگی از لاهیجان آمده بودند، گروهی را برای مقابله با زورگویی و بی عدالتی بعضی از اولیای مدرسه تشکیل دادند، آنها برای اینکه جلوی تبعیض میان دانش آموزان مدرسه و فرزندان مقامات را بگیرند، بسیار دچار آسیب شدند اما دست از تلاش خود بر نداشتند و در این میان علی و احمد برنامه ریز و مغز متفکر گروه بودند.
علی نوجوانی 15 ساله شد که مبارزه علنی مردم علیه رژیم شاه به اوج خود رسید و او و دیگر دوستانش نیز به این صفوف به هم فشرده پیوستند و برای اینکه بتوانند خود را به اعتصابات مردمی برسانند بارها فاصله 15 کیلومتری لاهیجان تا رفسنجان را پیاده یا با موتور طی کردند.
در فاصله پیروزی انقلاب اسلامی تا شروع جنگ تحمیلی، علی کارهایی مانند تعمیر موتورسیکلت و کارگاه درب و پنجره سازی را نزد پدر تجربه کرد.
برای حضور در جبهه چند ماهی را برای آموزش و آماده سازی در بسیج رفسنجان و بردسیر گذراند و بهار سال 60 راهی دفاع شد و به عنوان اولین فرد از روستای لاهیجان نامش در زمره جنگاوران ثبت شد.
رفتن علی به جبهه دیگر جوانان روستا را نیز به حضور در میدان جنگ تشویق و ترغیب کرد و آنها یکی پس از دیگری راهی می شدند تا جایی که در طول جنگ هشت ساله بیش از 150 نفر از مردان روستای لاهیجان عازم جبهه شدند و 45 تن از آنان به شهادت رسیدند. 25 نفر از این جمعیت 150 نفره نیز جایگاه فرماندهی از فرمانده دسته تا فرماندهی گردان را در لشکر 41 ثارالله تجربه کردند.
اولین عملیاتی که علی در آن شرکت کرد، عملیات کرخه نور بود که در پنجم مرداد سال 60 اتفاق افتاد و در همین عملیات او از ناحیه دست زخمی شد و گویا این شروعی بود برای بارها و بارها مجروح شدن و ماندن در عملیات های مختلف و پیش بردن اهداف دفاع مقدس.
در عملیات رمضان او به عنوان فرمانده گروهان ویژه آرپی جی زن ها ایفای نقش کرد و آنقدر از خود شجاعت به خرج داد که بعد از عملیات به فرماندهی گردان آیت الله کاشانی منصوب شد. و اینگونه بود که علی نه تنها اولین رزمنده روستا که اولین فرمانده گردان نیز بود.
عملیات والفجر 3 زخم های بسیار و سنگینی بر پیکر لاغر و نحیف علی از خود بر جای گذاشت تا جایی که او از سمت فرماندهی گردان کناره گیری کرد و جانشینی را پذیرفت و در عملیات بدر بود که وقتی احمد امینی فرماندهی گردان 410 غواص را پذیرفت، علی هم به عنوان جانشین وی انتخاب شد و بعد از شهادت حاج احمد در عملیات والفجر 8، علی به سمت فرماندهی این گردان رسید و از خود دلاوری های بسیاری در شکستن خط دشمن در عملیات کربلای 4 بر جای گذاشت.
پس از آنکه این عملیات متوقف شد علی در سوگ و دوری همرزمانش بسیار بی تاب بود و همه سعی خود را به کار گرفت تا گردانش را برای عملیات بعدی آماده کند.
جمعه نوزدهمین روز از دی ماه سال 65 بود و هنوز زمانی از آغاز عملیات کربلای 5 نگذشته بود که دلتنگی های علی به پایان رسید.