آن شب همسران شهید همت و باکری مهمان بانو زین الدین بودند که در خانه به صدا درآمد و خانمی به آنها مطلبی گفت و رفت و فردایش مشخص شد که خبر شهادت آقا مهدی را آورده بود.
جی پلاس - منصوره جاسبی: مدتی که از اقامت بانو (همسر شهید زین الدین) در اهواز گذشت، یک روز آمد و گفت: ماموریت من در جنوب تمام شده و به غرب بروم و آنجا ناامن است و نمی توانم تو را با خود ببرم و شما باید به قم برگردید.
روز عاشورا بود که بانو و آقامهدی با وسایلشان به قم برگشتند.
بانو در قم با خانم شهید همت و باکری همسایه بود و تفاوتشان این بود که همسران آنها شهید شده بودند و مهدی هنوز به جمعشان نپیوسته بود و این همسایگی رابطه ای نزدیک و عمیق میانشان ایجاد کرد.
در میان این روزهایی که آنها به هم انس بیشتری می گرفتند، یک روز خواستند تا بانو برایشان آشپزی کند و همه مهمان او باشند و به شوخی می گفتند حالا ببینیم دستپخت قمی ها چگونه است!!
آن شب بانو مشغول آشپزی بود که خانمی در خانه را زد و به آنها چیزی گفت و رفت، موقع شام هیچ کدامشان میل به غذا نداشتند و گفتند که اشتها نداریم و بعدها بانو متوجه شد که آنها سیم تلویزیون را هم درآورده بودند.
صبح بود که خواهر بانو دنبالش آمد و گفت باید با هم جایی برویم و او که از دیشب به رفتار اطرافیانش شک کرده و مدتی بود که خواب های پریشان می دید با بی میلی برای رفتن آماده شد، همین که به سر کوچه رسیدند، عکس مهدی و مجید را بر روی دیوار دید.
آقای صادقی که چند ماه بعد شهید شد، جریان شهادت آقا مهدی را اینگونه برای بانو تعریف کرد:
آن روز آقا مهدی باید برای شرکت در جلسه ای از بانه به پیرانشهر می رفت، لحظه حرکت، مجید سر می رسد و آقا مهدی به راننده می گوید که من و مجید با هم می رویم.
هوا بارانی بود و آنها مجبور بودند آهسته تر حرکت کنند تا اینکه به کمین ضد انقلاب بر می خورند.
ماشینشان هدف شلیک آر پی جی قرار می گیرد و همان لحظه مجید شهید می شود و مهدی نیز که قصد پیاده شدن از ماشین را داشته است، تیر می خورد و شهید می شود. فردای آن روز پیکرهای غرق به خونشان را که با فاصله ای چند متری از هم بر روی زمین افتاده بود پیدا می کنند.