در این گزارش آمده است، طی روزهای اخیر در کنار اتفاق های تازه شهر کرمان، نمایشگاهی باعنوان 'نشانه ها' از یک هنرمند فرانسوی به نام فرانسوا دیوُ در گالری یادگاران افتتاح شد.
در سده های اخیر از سویی تحولِ مفهوم طبیعت و تکوین ژانرهای متفاوت در این زمینه اهمیت ویژه ای پیدا کرده و از سوی دیگر نسبت میان بازنمایی و اندیشیدن به طبیعت در تجلی تعالی انسانی را نمی توان نادیده گرفت.
در هنر (به مفهوم کلی) ایده طبیعت پردازی در فرهنگ مدرن اهمیتی ویژه پیدا کرده؛ هرچند این نوع تصویرگری در تاریخ عکاسی ریشه در آثار عکاسان ناتورالیسم دارد اما مفهوم مهم 'بودن در جهان' هایدگر، سرآغاز و سرمشقی بود برای مطالعات مکان، معماری، منظره و منظره پردازی در تاریخ هنرهای مختلف.
جریان مدرنیسم، انگاره طبیعت و مفاهیمی چون درون و بیرون را تا به امروز در اشکالی مختلف متبلور ساخته است و خارج از اهمیت استنادی و روانشناختی این مفاهیم، واکاوی این موضوع می تواند آن را به تجربه مفید تبدیل کند.
عکس های فرانسوا دیوُ که به تعبیر خود هنرمند، نشانه گذاری هایی زمینی است، فارغ از بحث انسانی شان، تعبیری منظم از 'بی انسانی' هستند که در قالب فرم هایی از نور، حرکت، رنگ و خط، وجود یک داستان و اتفاق پشت پرده را به مخاطب یادآور می شوند و او را به تفکری عمیق فرو می برد.
اینجا طبیعت از نظم عینی خود دور مانده و در عالمی خارج از درون انسان جاری می شود؛ این کاوشی است از بیرون به درون و متأثر از واکنشهای درونی.
همچنین اهمیت واکنش های انسانی در آثار فرانسوا دیوُ به خوبی قابل مشاهده است چرا که هم عکاس و هم سوژه این عکس ها مخاطب را با سیری در درون و مکاشفه عواطف و واکنش های انسانی و بیان و بیان گری صریح شگفت زده می کند؛
لذا روشن ساختن تدریجی رازهای درونی اثر با استفاده هوشمندانه عکاس از قابلیت های ابزاری، او را در انتقال مفهوم و معنا موفق نشان داده است.
آثار وی فقط یک تجربه در مکان و زمان را زنده نمی کند بلکه روشن می سازد که مکان جزو لاینفکی از نقش ساختار و امکان تجربه است و تجربه دلالتی معناگرایانه از زمان.
بنظر می رسد طبیعت (به لحاظ مکانی) و منظره پردازی، از بهترین موقعیت ها برای بروز تجربه ای این چنینی است که هنرمند در انتقال تجربه خود بسیار دقیق و به جا عمل کرده است.
هنرمند با یافتن خود در این مکان ها خود را از حداقل های نظر بازی به اطرافش جدا ساخته و با معنا و مفاهیم عمیق تری وفق داده است و در عین برقراری تعادلی میان پتانسیل های موجود در مکان و زمان به واکاوی درونی انسان پرداخته است و این عمل سبب شده که نگاهی ویژه شکل بگیرد و هم جنس معنایی کارهایش.
آثار او به خوبی بازنمایی می کند که طبیعت(به مفهوم کلی) و منظره یا چشم انداز(به مفهوم جزیی) با تجارب و معانی جمعی و مشارکت های انسانی معنا می یابد و مخاطب را به مطالعه تاریخچه مردمانی ناشناخته، هدایت و تشویق می کند.
در پایان آوردن این نکته خالی از لطف نیست که عکس های این هنرمند فرانسوی نمایان گر نمادین فیگورها در یک زیستگاه انسانی خاص و در زمانی خاص است که ابتدا برای هنرمند و پس از آن برای مخاطب کارهایش معنا پیدا می کند و درک آنها نیاز به چشمانی بینا و تفکری عمیق خواهد داشت.
7420/ 5054
در سده های اخیر از سویی تحولِ مفهوم طبیعت و تکوین ژانرهای متفاوت در این زمینه اهمیت ویژه ای پیدا کرده و از سوی دیگر نسبت میان بازنمایی و اندیشیدن به طبیعت در تجلی تعالی انسانی را نمی توان نادیده گرفت.
در هنر (به مفهوم کلی) ایده طبیعت پردازی در فرهنگ مدرن اهمیتی ویژه پیدا کرده؛ هرچند این نوع تصویرگری در تاریخ عکاسی ریشه در آثار عکاسان ناتورالیسم دارد اما مفهوم مهم 'بودن در جهان' هایدگر، سرآغاز و سرمشقی بود برای مطالعات مکان، معماری، منظره و منظره پردازی در تاریخ هنرهای مختلف.
جریان مدرنیسم، انگاره طبیعت و مفاهیمی چون درون و بیرون را تا به امروز در اشکالی مختلف متبلور ساخته است و خارج از اهمیت استنادی و روانشناختی این مفاهیم، واکاوی این موضوع می تواند آن را به تجربه مفید تبدیل کند.
عکس های فرانسوا دیوُ که به تعبیر خود هنرمند، نشانه گذاری هایی زمینی است، فارغ از بحث انسانی شان، تعبیری منظم از 'بی انسانی' هستند که در قالب فرم هایی از نور، حرکت، رنگ و خط، وجود یک داستان و اتفاق پشت پرده را به مخاطب یادآور می شوند و او را به تفکری عمیق فرو می برد.
اینجا طبیعت از نظم عینی خود دور مانده و در عالمی خارج از درون انسان جاری می شود؛ این کاوشی است از بیرون به درون و متأثر از واکنشهای درونی.
همچنین اهمیت واکنش های انسانی در آثار فرانسوا دیوُ به خوبی قابل مشاهده است چرا که هم عکاس و هم سوژه این عکس ها مخاطب را با سیری در درون و مکاشفه عواطف و واکنش های انسانی و بیان و بیان گری صریح شگفت زده می کند؛
لذا روشن ساختن تدریجی رازهای درونی اثر با استفاده هوشمندانه عکاس از قابلیت های ابزاری، او را در انتقال مفهوم و معنا موفق نشان داده است.
آثار وی فقط یک تجربه در مکان و زمان را زنده نمی کند بلکه روشن می سازد که مکان جزو لاینفکی از نقش ساختار و امکان تجربه است و تجربه دلالتی معناگرایانه از زمان.
بنظر می رسد طبیعت (به لحاظ مکانی) و منظره پردازی، از بهترین موقعیت ها برای بروز تجربه ای این چنینی است که هنرمند در انتقال تجربه خود بسیار دقیق و به جا عمل کرده است.
هنرمند با یافتن خود در این مکان ها خود را از حداقل های نظر بازی به اطرافش جدا ساخته و با معنا و مفاهیم عمیق تری وفق داده است و در عین برقراری تعادلی میان پتانسیل های موجود در مکان و زمان به واکاوی درونی انسان پرداخته است و این عمل سبب شده که نگاهی ویژه شکل بگیرد و هم جنس معنایی کارهایش.
آثار او به خوبی بازنمایی می کند که طبیعت(به مفهوم کلی) و منظره یا چشم انداز(به مفهوم جزیی) با تجارب و معانی جمعی و مشارکت های انسانی معنا می یابد و مخاطب را به مطالعه تاریخچه مردمانی ناشناخته، هدایت و تشویق می کند.
در پایان آوردن این نکته خالی از لطف نیست که عکس های این هنرمند فرانسوی نمایان گر نمادین فیگورها در یک زیستگاه انسانی خاص و در زمانی خاص است که ابتدا برای هنرمند و پس از آن برای مخاطب کارهایش معنا پیدا می کند و درک آنها نیاز به چشمانی بینا و تفکری عمیق خواهد داشت.
7420/ 5054
کپی شد