کرمانشاه را که به سمت اورامانات بروی، نرسیده به کوههای مرز ایران و عراق، میرسی به سه راه شمشیری. از آنجا تا «پاوه» راهی نیست؛ نرسیده به جایی که به قول اهالیاش زندگی کمر مردم را خم کرده؛
به گزارش جماران، روزنامه ایران در گزارشی نوشت: پلههای بلندی را میبینی که دیوارهای بلندتری آنها را محصور کرده. شهری به اسم پاوه، ملقب به شهر هزار ماسوله. همان جایی که یادآور حماسه شهدایی است که با خون خود به آن جان دادهاند. قرار است از ساکنان منطقهای بنویسیم که حالا درد کمر و زانو با زندگیشان عجین شده است. وقتی شنیدند که یکی از پزشکان متخصص ارتوپد تیم داوطلب جراحان پلاستیک از تهران آمده خودشان را به بیمارستان امام خمینی پاوه رساندند، همان بیمارستانی که اوایل دهه ٦٠ شهید چمران چند روزی در آن بستری بود. آدمهایی که توی حیاط نه چندان بزرگ بیمارستان جمع شدهاند بیشترشان مشکل دیسک کمر و زانو درد دارند و هر بیماری که ربطی به ارتوپدی دارد؛ بعضی هایشان بسختی راه میروند، بعضیها از شدت دردی که گویی سال هاست جزئی از زندگی دردمندانهشان شده روی زمین نشستهاند و برخی هم آمدهاند تا نوبت بگیرند.
تا آماده شدن تیم پزشکی برای معاینه میروم سری به تنها بیمارستان پیر و فرسوده شهر بزنم که قرار است به زودی جایش را به بیمارستان تازه تأسیس طرح تحول نظام سلامت بدهد.
همراه با مسئولان بیمارستان پاوه به کلینیک تخصصی میرویم قرار است بیمارانی که مشکل کمر و زانودرد دارند اینجا ویزیت شوند. ساعت 8 صبح کار ویزیت دکتر «احمدرضا ریحانی» متخصص ارتوپد و ستون فقرات شروع میشود. بیماران از شب قبل نوبت گرفتهاند؛عدهای هم 6 ساعت در راه بودهاند تا خودشان را به دکتر برسانند. بین مردم میروم تا ببینم چه مشکلی دارند. از مرد 65 سالهای که مثل همه اهالی کردنشین اینجا لباس سنتی پوشیده و روی سکوی کوتاهی نشسته درباره علت مراجعهاش میپرسم؛ به سختی میتواند فارسی حرف بزند: «خیلی وقت است که زانوهایم درد میکند راستش وضعم آنقدرها خوب نیست که بخواهم پیش دکتر بروم، سال پیش که کرمانشاه رفتم دکتر گفت باید زانوی راستم را عمل کنم، والله پولی برای عمل نداشتم و شبها از درد خوابم نمیبرد. وقتی شنیدم از تهران دکتر میآید پیش خودم گفتم زانویم را نشان بدهم شاید بتوانند رایگان دوا و درمان کنند، خدا خیرشان بدهد که تا اینجا آمدهاند.»
در سربالایی با شیب تند منتهی به کلینیک ویژه مسابقه بیماران است؛ میآیند و به سرعت خودشان را به محل اسم نویسی میرسانند. پشت تجمع آدمها، «خورشید» 58 ساله کوتاه قد و لاغر گم شده است. چند نفری نشستهاند روی زمین، زنی از درد زانوهایش ناله میکند، پیرزنی کردی زبان جواب ام آر آی را نشانم میدهد و سؤالی میپرسد و کولبران مرزنشین منتظر معاینه پزشک ارتوپد هستند. خورشید نخستین مراجعه کنندهای است که اسمش را از پشت در اتاق پزشک صدا میکنند. همه بر میگردند و نگاه میکنند. احمد پسر خورشید به دکتر توضیح میدهد: «پاهایش حرکت نمیکند زحمتش زیاد بوده است. خودش میگوید که راه میروم زیر پایم خالی میشود.» دکتر ریحانی بعد از معاینه به خورشید میگوید: راهی ندارد با لیزر و تزریق ازن هم چیزی درست نمیشود، باید جراحی کنی. البته بعد از جراحی هم 70 درصد بهبودی حاصل میشود ما با عمل معجزه نمیکنیم میتوانی برای جراحی به بیمارستان خاتم الانبیا بیایی با دفترچه رایگان جراحی میشوی. قبل از اینکه به زمین بیفتی و عارضه دار شوی باید عمل کنی.»
انگار زانودرد و دیسک کمر، دردی است که با زندگی مشقت بار خیلی از اهالی پاوه و روستاهایش عجین شده، علت آن را از «عبدالله» که شانه راستش را با شال کردی بسته، میپرسم: «مردم شهرمان یا بخاطر شیب زیاد کوچه و خیابانها و پلههای زیادی که دارد زانودرد و دیسک کمر میگیرند یا برای کوله بری: «10 سال است کمرم درد میکند چند وقتی است درد کمرم تشدید شده؛ دخترش میگوید: خانم ما از سایت متوجه شدیم یک متخصص ارتوپد خیر اینجا میآید 5 صبح راه افتادیم و تقریباً جزو نفرات اول بودیم که اسم نوشتیم الان برگه دادند نفر 45ام هستیم. اینجا ارتوپد ندارد باید کرمانشاه برویم آنجا هم که یک تا دو ماه نوبت دهی طول میکشد ما برای هر پزشکی ثبتنام کنیم یک ماه کمتر نوبت نمیدهد قبلاً برای مشکل کمردرد پدرم در سنندج اسم نوشته بودیم، 45 روز بعد وقت دادند سر 45 روز رفتیم مطب اما روی درش نوشته بود تا اطلاع ثانوی بسته است. ما از نماینده مجلس مان میخواهیم هفتهای یکبار دکتر ارتوپد اینجا بیاید مشکلات کمردرد زیاد است منطقه کوهستانی است هر روز 50 تا 100 پله بالا میرویم تا به خانه مان برسیم.»
اگر کولبران کشته نشوند،زمینگیر می شوند
اما در میان انبوه جمعیتی که مقابل ساختمان کلینیک ویژه در پاوه جمع شدهاند عدهای از مرزنشینان را میبینم که از شب گذشته خودشان را به پاوه رساندهاند. امین همراه با چند کولبر دیگر منتظرند. امین 36 ساله و اهل روستای مرزی «دزاور» بخش «نوسود» است: « دو تا مدرک لیسانس گیاه پزشکی و مهندسی علوم دام دارم اما من یک کولبر هستم.» اطرافیانش حرفهای امین را تأیید میکنند: «مربی مبارزه بیولوژیکی با آفات و بیماریها هستم ولی با همه این سوابق بیکارم و مشغول کولبری. مأمورها ما را دنبال میکنند از کوه و درهها پرت میشویم. همه مان مجرد هستیم. الان در اداره جهاد پاوه 28 نفر استخدام شدند با اینکه مدرک مرتبط داشتم همچنان کولبری میکنم. شما یک لحظه به کوههای اطراف نگاهی بیندازید گندم میبینید؟ نه. اداره جهاد اینجا 28 کارشناس گندم به جهاد آوردهاند به چه درد میخورد. ما که بیکاریم مجبوریم به کوهها و درهها برویم و کولبری کنیم. مسیر 50 کیلومتری را 60 تا 70 هزار تومان میدهند. اگر وزن بارمان بیشتر باشد 100 تومن گیرمان میآید. کمرم درد میکند؛ شخص خودم نمازم را هم ترک کردم نمیتوانم رکوع و سجده کنم. شما بروید در اینترنت سرچ کنید در یک سال گذشته 40 نفر در مناطق غرب جانشان را از دست دادند. من یک کولبر هستم این درد ما است. پدرم جزو پیشمرگهای انقلاب بود اما الان هر 5 تا پسرش بیکار هستند. اینجا شهرستان کارمندی است نگاه کنید اینجا کارخانهای میبینید کدامیک از مشاغل پایدار را اینجا میتوانید پیدا کنید این مردم هم که میبینید بیشترشان بازنشستهاند یا بیکارند مجبوریم دست به هر کاری بزنیم. استان کرمانشاه 10 درصد بیکاری دارد که 50 درصد این بیکاران در پاوه هستند.»
بهرام با انگشت اشارهاش ادریس را نشانم می دهد: «این آقا را که میبینید لیسانس بیولوژی دارد، دانشگاه شیراز ارشد ویروس شناسی میخواند آخرش مجبور شد انصراف بدهد. شما نگاه کنید بیشتر جوانهای اینجا کارشناسی ارشد و بیکار هستند. مهاجرت هم کنند به خاک عراق که روی مین میروند و کشته میشوند. همین چند روز پیش تیراندازی کردند و بازوی ادریس زخم برداشت. خانم ما الان لیسانسههایی داریم که در مرزها کولبری میکنند. ما فوق لیسانس بیکار داریم که کارگر فصلی هستند.» ادریس ادامه حرفهای دوستش را میگیرد: «الان بازویم دو تا پلاتین دارد. مرز عراق منتظرند از ایران سرباز بگیرند جوانی که بیکار است مجبور میشود برود.در حدیثی از حضرت علی داریم که فقر از هر دری بیاید ایمان از همان در میرود. آخر درد ما که یکی دوتا نیست آنها قاطرهای مان را هم میکشند.»
کمی آنطرفتر عروجعلی پدر 65 ساله علی و ادینا با چهرهای غمزده از حال و روزش میگوید: «اینجا زندگی کمر مردم را خم کرده و برای آن نمیتوان کاری کرد کولبری شغل مردم این منطقه است. 50 تا 70 درصدشان کارمندهستند بقیه یا بیکارند یا کولبرند. من 65 سالهام و کولبری میکنم 10 هزار تومان برای یک کول 50 تا 60 کیلویی گیرم میآید. یک سال است دیگر نمیروم؛ تا مرز نوسود 200 هزار تومان میگیرند قرار بود کسانی که کارت کولبری دارند بیمه شوند اما هنوز چیزی معلوم نیست.» کارت کولبری را از جیب پیراهن زهوار درفتهاش درمیآورد و نشانم میدهد.
صدای گلایههای کولبران محوطه را پر کرده است. نورالله میگوید: «خانم بنویسید 37 سال دارم و هنوز ازدواج نکردم. قبلاً مرز «دزاور» کولبری میکردم حالا دیسک کمرم عود کرده، دو بار عمل کردم و الان نخاعم ضعیف شده کارگر سادهام گاهی برای نظافت شرکت میروم. مهره هایم جابهجا شده اینجا هم که دکتر میرویم قرص عمومی و مسکن میدهند.» نورالله ورقهای قرص را دستم میدهد هر دو قرص مسکن متوکاربامول و ایندومتاسین برای جابهجایی مهرههای کمرش تجویز شده.سهراب از آن طرف میگوید «خانم بنویسید مشکل ما فقر نیست مشکل ما فرق است.» اغلب مراجعهکنندگان از شوشمه، دزاور، هانه گله، بیدرواش و کمینه آمدهاند. بعضیهایشان از شب گذشته راهی پاوه شده بودند تا اول وقت برسند. تا ساعت 8 صبح 163 نفر همگی مبتلا به درد کمر و زانو اسم نویسی کردهاند. بیماران به ترتیب لیست ثبتنام به داخل کلینیک هدایت میشوند. پیرزن عصا به دست خیابان سربالایی را با پای پیاده بالا میآید از درد آرتروز و دیسک کمر مینالد. «خانم تا حالا یک بار هم عمل نکردم. کرمانشاه پیش دکتر رفتم چکار کنیم اینجا دکتر ارتوپد ندارد.» از آن طرف پیرمردی که کلاه سنتی گذاشته ادامه حرف هایش را میگیرد: «یک دکتر جراح است آن هم مگر با پارتی بازی وقت بدهد.» میپرسم از مسئولان چه انتظاری دارید؟ بگم چی؟ از لحاظ دکتر از لحاظ کمبود هیچی نداریم بچه داریم هیچ کدامشان سر کار نیستند پول نداریم برایشان زن بیاوریم من خودم 4 تا بچه دارم که سرکار نمیروند.
پاوه یک متخصص ارتوپد ندارد
آشنا محمدی 36 ساله 7 سال است کولبری میکند: «الان اما هیچ درآمدی نداریم مرز را بستهاند آنهایی که پول میدهند اجازه میدهند بار بیاورند. من هر شب 120 هزار تومان درآمد داشتم ولی تهش چیزی برایمان نمیماند هزینهها در مرز بالا بود بیشترش رو به صاحب تیم میدادیم. الانم که ازدواج کردم قریب به 6 ماه است بیکاریم. مرزها مسدود شدهاند و تردد در مرزها سختتر از گذشته شده پارسال همین موقع 3 هزار نفر در مرز کار میکردند الان 200 نفر هم کار نمیکنند.»
جواد هم یکی دیگر از همین افراد است. 47 ساله و کارگر است. او هم از وضعیت نبود متخصص ناراضی است: «کل درآمد من 45 هزار تومان یارانه است آن را هم صرف هزینه رفت و آمدهایم میکنم. جدا از اینها ما مشکلات بهداشتی هم داریم. شما برو جایگاه زباله را نگاه کن بهداشت نخستین نیاز بشر امروزی است روستاییها زباله را در طبیعت میریزند شهرداری هم زبالهها را دپو میکند اما بعدش باد زبالهها را میبرد چون با روشهای علمی امحا و بازیافت نمیکنند اینها آیتمهایی است که مردم را آزار میدهند. شهرداری اینجا هر دو سال یکبار نمای میدان اصلی شهر را عوض میکند ما آبنما نمیخواهیم به کوچهها رسیدگی کنند کوچهها پلکانی است خانه ما 124 پله دارد بعضی خانهها در حد 180 تا 200 پله دارند. پیامد همین پلهها است دیگر آرتروز و دیسک کمر گرفتیم خانمها نمیتوانند راه بروند. اینجا اما چیزی به اسم متخصص نداریم.»
کمی آنطرفتر مردی که خود را عضو سابق شورای شهر مرزی معرفی میکند میگوید: «ما حتی یک کشتارگاه هم نداریم دامها را در اندرونی سر میبرند. دفع ناصحیح بهداشتی فاضلاب موجب شده فاضلاب به درهها و چشمهها بریزد مردم با آب آلوده باغچهشان را آبیاری میکنند شما یک سر به بیمارستان بزنید 90 درصدشان بیماریهای عفونی و ناشناخته دارند،متأسفانه تشخیصهای پزشکی هم چندان دقیق نیست اگر تب داشته باشیم فوراً میگویند سرماخوردگی گرفتیم. انصافاً دکترها در دو سال گذشته گسترش پیدا کردهاند اما کفاف اینجا را نمیدهند نیروی متخصص نداریم.
خانم خبرنگار نگاه کنید همه اینها برای ام آر آی به کرمانشاه رفتهاند، بیرون هزینهها بالاست من خودم مادرم را بردم کرمانشاه 150 هزار تومان هزینه کردم حالا بماند که 27 خرداد رفتیم و برای 8 مرداد وقت دادهاند آخه انصافه برای یک عکس 3 بار کرمانشاه برویم؟ مشکلات که یکی دوتا نیست باید 2 روز معطل راه شویم.»
کافیه، خواهر اعظم بارها برای پیدا کردن پزشک متخصص ستون فقرات بیمارستانهای مختلف کرمانشاه را گشته است. هیچ جا چنین متخصصی نداشتند، ناچار شدیم بریم تهران. اونجا هم که کس و کاری نداریم مجبور بودیم ترمینال بخوابیم.» کافیه بیتابتر از همیشه از درد کمر و زانو ناله میکند: «سه سال پیش عمل کردم ولی همان درد همیشگی دست از سرم برنمیدارد. اینجا هم که میآییم درمانهای همیشگی را نسخه میکنند فایدهای ندارد. دیروز اعظم از اینترنت فهمید قرار است دکتر متخصص از تهران بیاد هزینه هاش هم رایگان است.» در بیمارستان پاوه هم معطلی برای بیماران کم نبود گاهی باید ساعتها در اورژانس منتظر میماندند تا بالاخره زمان معاینه برسد.
دوری راه مشکل خیلی از اهالی مرزنشین است. مسیرهایی با کوهستانهای پر برف کردستان برای بیمارانی که گاهی باید 6 ساعت در راه باشند، مصیبت است.آنها باید وقت بیماری کیسههای خوراکی و لوازم مورد نیازشان را کول کنند و سرگردان اتوبوس و جاده شوند. رجبعلی میگوید: «نودوشه جمعیتش از پاوه بیشتر است.30 کیلومتر با اینجا فاصلهاش است همسرم مریض است. 4 سال از زندگی مان با رفت و آمد به کرمانشاه گذشت. اوایل هفتهای چند بار و بعدها هر ماه در جاده نودوشه و کرمانشاه برای دیدن دکتر می رفتیم. رفت و آمد واقعاً خسته کننده است. دیروز به ما اطلاع دادند یک متخصص ارتوپد از تهران آمده و ساعت 8 تا 12 مریض میبیند ساعت 7 رسیدیم پاوه، قبل از ما 157 نفر اسم نوشته بودند. ما حاضریم رنج و دوری راه را تحمل کنیم اما کاش حداقل پاوه یک متخصص ارتوپد داشت. مرضیه پوکی استخوان دارد نمیتواند خودش را راست و ریس کند و ساعتها روی صندلی بنشیند.»
منتظران ویزیت بیشترشان از روستاهای مرزی آمدهاند؛ روستاهایی که سرنوشت اهالیشان با تنگدستی و غم گره زده شده است. عذرا 65 ساله اهل روستای حجیج است و 3 بچه دارد که یکیشان حالا دیگر نیست. بهمن نخستین بچه او کولبر بود که از روی قاطر پرت شد و مرد: «از همان موقع دردهای بیامان کمرم شروع شد. من آن شب در پاوه بودم زنگ زدند و گفتند بهمن در مرز «دزآور» کشته شده بعدش شب رفتیم بیمارستان و او را تحویل گرفتیم. از آن شب کمرم خم شد. دکترهای اینجا هم چندتا قرص میدهند که دوا نمیکند. من از مسئولان میخواهم که کاری برای جوانان مرزنشین کنند که بچههایشان سرگردان کوهها نشوند و داغ به دل پدر و مادرشان نگذارند. بچههای ما همه دانشگاه رفتهاند چرا نباید شغل و درآمدی داشته باشند.» نوبت عذرا که میشود به سختی خودش را به اتاق معاینه میرساند: «آقای دکتر کمرم درد میکند پاهایم توان راه رفتن ندارد. همهاش بخاطر این پله هاست رفتید دیدید خونههای ما رو. خونه من 150 تا پله دارد...» معاینه عذرا چند دقیقه طول میکشد دکتر میگوید: «مهرههای کمرت بیرون زده و باید جراحی شوی.»
خانواده مجید مجیدی بیشتر از چهار ماه در نوبت بودند تا بالاخره توانستند از استخوان لگن روژان عکس ام آر آی بگیرند؛ تنها بیمارستان کرمانشاه که فقط یک دستگاه ام آر آی دارد. چهار ماهی که برای روژان 13 ساله، دختر مجید به اندازه چهل سال گذشت: «نگهداری از مریضی که استخوان لگنش دررفتگی دارد واقعاً سخته.
فقط کسی میتونه حرف منو درک کنه که خودش تو همچین شرایطی قرار گرفته باشه.» روژان بعد از بارها مراجعه به کرمانشاه حتی یک بار هم متخصص ارتوپد را ندیده است. مجیدی میگوید: ما از روستای «هانه گله» آمدهایم. روژان مادرزادی دررفتگی لگن دارد؛ چیزی نداشتیم که دوا و درمانش کنیم. دیروز از همسایه مان شنیدم که از تهران اینجا دکتر ارتوپد میآید و هیچ پولی هم نمیگیرد. روژان هم مثل خیلی دیگر از بیماران مبتلا به دیسک کمر و آرتروز زانو به اتاق معاینه میرود.
مبتلایان به بیماریهای مزمن کمر و زانو در نقطه صفر مرزی زندگی میکنند نه فقط مشکلات اعصاب و روان و نبود پزشک ارتوپد و روانپزشک اذیتشان میکند که تنگدستی و بیکاری هم کمتر از درد بیماریشان نیست.
ساعت از 8 شب گذشته و 152 مریض در دو شیفت ویزیت شدهاند. دکتر ریحانی 4 نفردیگر را هم در مسیر برگشت به کرمانشاه در خیابان ویزیت میکند. هوا روبه تاریکی میرود و نزدیک به 40 بیمار دور دکتر ریحانی حلقه زدهاند. او به آنها توضیح میدهد که به لحاظ استاندارد ویزیت نمیتوانم نسخه بنویسم. اما برگههای ام آر آی تان را ببینیم. نگاهی به طلقهای سیاه رنگی که روی هوا دست به دست میشود میاندازد. یکی برای درد کمرش نیاز به پلاتین دارد، آن یکی باید جراحی کند و تعداد زیادی هم نیاز به فیزیوتراپی دارند. دکتر ریحانی پیشانی زن 80 ساله را میبوسد و میگوید: «مادر قربونت برم من که تو را دیدم برو خیالت راحت ستون فقراتت سالم است اما برای دستت برو دکتر.»سفرنامه پاوه با ویزیت نوید، کولبر لیسانسه حسابداری تمام میشود.
اهالی روستای «بیوند» نوید را میشناختند: «از قاطر افتاده. 6 ساعت تو راه بود که به پاوه برسه. چند ماهی است کتفش در رفته اما هزار تومن هم در جیبش ندارد دکتر برود. دکتر همان جا نوید را معاینه میکند و دررفتگی کتفش را جا میاندازد.
برش
60 هزار نفر درشهرستان پاوه زندگی میکنند اما خبری از بیشتر تخصصهای پزشکی نیست تنها دلخوشیشان یک بیمارستان 72 تختخوابی است، بیمارستانی قدیمی و فرسوده که یاد شهید مصطفی چمران را در دل مردمانش زنده نگاه داشته است. هوشیار بهشتیزاده رئیس مرکز بهداشت شهرستان پاوه میگوید: «بطور عمومی آمار بیماریهای کمردرد در منطقه کردستان بالا است. بیماریهای کمر و زانو یک مشکل اپیدمیولوژیک در شهرستان پاوه به حساب میآید. البته این موضوع نیاز به آمارگیری مبتلایان از سوی شبکههای بهداشت دارد. دیابت و فشارخون نیز تقریباً اپیدمی شده است. پاوه شهر پیری است، از مجموع 27 هزار نفر آن 6 هزار و 623 نفرشان سالمند هستند این یعنی یک چهارم جمعیت شهر، سالمندان هستند آن هم با درد آزاردهنده و مزمن کمر و زانو.»
کمبود متخصص در تنها بیمارستان پاوه گلایه و درد دل خیلی هاست. ساکنان این شهر حالا همگی میدانند بیمارستان دو متخصص بیهوشی، دو سونوگرافی، دو جراح عمومی، یک متخصص داخلی، یک متخصص اطفال و یک متخصص قلب دارد. اینجا نه از متخصص زنان خبری است و نه متخصص مغز و اعصاب، چشم و ارتوپدی، حتی سی تی اسکن هم نیست آن هم در شرایطی که آمار بیماریهای کمردرد و دیسک کمر و زانو در پاوه بیداد میکند.بهشتیزاده در این باره توضیح میدهد: «توزیع متخصصها و دستگاههای تشخیصی به نسبت جمعیت تعریف میشود ولی چون پاوه منطقه صعب العبوری است و زمستانها جاده بخاطر برف سنگین گاهی تا یک ماه هم بسته میشود واقعاً نیاز به این متخصصها داریم؛ عمده مشکل مان نبود سی تی اسکن است مجبوریم مریض را برای ویزیت و مشاوره به کرمانشاه ارجاع دهیم. بیماران از پایگاه فوریتهای پزشکی نودوشه، نوسود، باینگان و ورا به کرمانشاه میروند این یعنی هر 5 آمبولانس بیش از 5 ساعت در اختیار بیماران غیراورژانسی گذاشته میشود، اما مشکل اصلی ما کمبود متخصص ارتوپد و چشم است.»