در این گزارش آمده است: پسین چهارشنبه 15 اسفند 1397 بود که به همراه خانم ونوس عامری، رئیس گروه فرهنگی شورای شهر یزد و خودرو سازمان فرهنگی اجتماعی شهرداری یزد و یاری رئیس آن آقای عبّاس ملازینلی که خود بستری بود و ما را همراهی نکرد، به رانندگی آقای سلطانی نیا عازم شهر تاریخی بم شدیم. تا ماهان رفته بودم، امّا نخستین بار بود که به آن سوی ایران می رفتم.
سال ها پیش که آوازۀ ارگ هفت طبقۀ بم در ایران فراگیر شده بود و پس از آن از برگزاری کنگره های چند گانۀ معماری در بم با خبر شده بودم و خودم توفیق شرکت در آن را نداشتم؛ و پس ازآنکه نسخۀ خطّی سفر به جنوب ایران، نگارش آلبرت هوتوم شیندلر را خوانده بودم، و می دانستم سده هاست مازاری های یزد با برگ های درختان حنای بم و نرماشیر است که رونق دارد.
از این رو بسیار مشتاق شده بودم که به شهر بم ره بسپارم؛ تا اینکه آوار زلزلۀ سهمگین بم همه را در غمی بزرگ فروبرد.
امّا این بار اشارۀ دوستان شورای شهر یزد و آقای ملازینلی باعث شد که با پژوهش و نگارش گفتاری با عنوان: «پیوندهای فرهنگی یزد و بم» بیش از پیش با اوضاع فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی این شهر بویژه ردّ پای یزدی ها در رشد و شکوفایی اقتصادی، فرهنگی و علمی آن شهر آشنا شوم و بم را چون شهر خودم یزد بدانم. شهری که معماران یزدی، آب انبارهای آن را ساخته اند و مقنّی های یزدی قنات های آن را آباد کرده اند.
به هر روی پس از پشت سرنهادن شهرهای مهریز، انار ، رفسنجان، باغین و ماهان از راه کمربندی کرمان، شبانگاه به هتل پارسیان بم که در محاصرۀ درختان نخل و اُکالیپتوس بود، رسیدیم.
اتوبوس هنرمندان یزد زودتر از ما آمده بود. شبانگاه بر اثر خستگی، خواب سنگینی مرا درربود. صبح گاهان راهی تالار ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی بم در کنار بنای یادبود استاد محمّدرضا شجریان شدیم. تالار پر بود از مردم مشتاق بم که از ساعت ها پیش در آنجا نشسته بودند.
عنوان همایش، فضای آشنا بود که پوستر آن با تلفیق معماری بم و یزد اجرا شده بود و به مناسبت پیمان خواهر خواندگی یزد و بم طرّاحی شده بود.
چندین خیر مقدم شهردار و رئیس شورای شهر و غیره را پشت سر نهادیم تا به پخش کلیپی زیبا از یزد و سپس شهر بم رسید و آن گاه آیین بزرگداشت پروفسور عبّاس افلاطونیان، پزشک یزدتباری که پدرش از مردم یزد بود و خود در بم به دنیا آمده بود، برگزار شد.
پخش فیلم کوتاهی از زندگی او و سپس سخنرانی کوتاهش با عنوان درس هایی که از زندگی و آدم ها گرفته بود، شنیدنی بود. او بیمارستانی در بم ساخته و از نامداران مبارزه با نازایی در ایران است که بیمارستان مادر را در یزد با همین انگیزه ساخته است.
پایان بخش برنامه، عقد پیمان خواهر خواندگی از سوی دکتر محسن عبّاسی، استاد دانشکدۀ معماری یزد و نایب رئیس شورای شهر یزد و دکتر عزیز آبادی، رئیس شورای شهر بم بود.
سپس راهی مکانی شدیم. حرکت از لابه لای بلوارهای پوشیده از نخل و باغ های کوچک و بزرگ نخل با آن قامت های برافرشته، حسّ خوبی به همه می داد؛ هر چند در بافق یزد، نخلستان های فراوانی را دیده بودم، امّا ارتفاع درختان آن حدّاکثر پنج متر بود، امّا اینجا گاه به ده متر هم می رسید. با رنگ سبز روشن و تنه های قهوه ای پررنگ.
شهر، انگاری هیچ وقت زلزله را ندیده است، آفرین بر همّت و تلاش مدیران و مردان این شهر. در هیچ نقطه اثری از زلزله نبود. شهر نونوار و بر خلاف بسیاری از شهرهای ایران بسیار پاکیزه بود.
پس از دیدن آیین کلنگ زنی پارک آبی اهدایی دکتر افلاطونیان، همگی برای گشایش و رونمایی از بلوار یزد آماده شدیم که به یاد خدمات یزدی ها به این نام، نامیده شده است. چند تن از اعضای شورای شهر یزد مانند: آقایان دکتر عبّاسی، مهندس حسین آزادی، خانم ها ونوس عامری و الهۀ جورابی، مدیر کلّ فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد و اعضای شورای اسلامی شهر بم، شهردار بم، آقای رامین ولندیاری، رئیس گروه فرهنگی شورای شهر بم، خانم جوشایی، مدیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بم، دکتر عبّاس افلاطونیان و گروهی از مقامات اداری بم با ما بودند.
عکسی به یادگار گرفتیم. سپس با همراهی کارمندان سازمان فرهنگی هنری شهرداری یزد که با اتوبوس هنرمندان از شهر یزد آمده بودند، راهی شهر شدیم تا من طبق سنّت همیشۀ خودم در سفر به شهرهای ایران، بستنی سنّتی آن شهر را بخورم.
امّا در این شهر بزرگ، فقط چهار تا بستنی فروشی بود که یکی بسته بود و سه تای دیگر بستنی ماشینی داشتند. به ناچار همان را خوردیم. در آن مغازه نوشته ای زیبا دیدم: بستنی برای مستضعفین رایگان.
سپس به سوی ارگ کهن بم حرکت کردیم. بسیار ویرانه شده بود و از آن صلابت قدیم اثری نبود. از همان دور، عکسی به یادگار گرفتیم و از کنار درختان اُکالیپتوس که شبیه بید مجنون بود، رد شدیم.
شهر پر بود از این درختان ستبر که گویا پس از زلزله کاشته بودند و با سرعتی زیاد رشد کرده بود. وقت نبود که گشتی در نخلستان ها بزنیم. خیلی دوست داشتم وقت بود از آب انبارهای بم دیدن می کردم. برخلاف تصوّر من در کنار خیابان به جای خرما و رطب، فقط پرتقال بمی می فروختند.
در هتل با خوش آمد اعضای شورای شهر و شهردار و مدیر ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی بم و کارکنان این سازمان ها روبرو شدیم. بم، به مانند کرمان، مردمی خونگرم و مهربان دارد.
عصری ساعت چهار، راهی کارگاه حناسابی (مازاری) محمّدحسن ببران (یزدی) شدیم که اکنون در تملّک میراث فرهنگی بم است و قرار است تبدیل به یک مرکز فرهنگی شود. در آنجا جشنوارۀ حنا با حضور مردم بم برپا بود.
ابتدا دکتر محسن عبّاسی، دربارۀ اهمیّت معماری خشتی و بایستگی رویکرد بدان صحبت خوبی کرد. خوانندۀ محلّی استان کرمان چند ترانه پاپ را خواند. آنگاه نوبت به حرکت نمادین کاروان شتر بار حنا از بم به یزد بود که مردان بومی بم با لباس محلّی زیبا اجرا کردند.
سپس از این جانب دعوت شد تا سخنرانی خود را با عنوان «پیوندهای فرهنگی یزد و بم» بخوانم. آنگاه گروه موسیقی وصال از یزد به رهبری عرفان کوچه باغی چند ترانۀ سنّتی از زنده یاد ایرج بسطامی، هنرمند نامی بم که در آوار زلزلۀ بم جانش را ازدست داده بود، خواند و سپس آیین سنّتی حنابندان که با موسیقی شرق کرمان همراه بود، اجرا شد.
گویا برای پرهیز از برخی واکنش ها بخش رقص آن را حذف کرده بودند، امّا صدای سُرنا و دُهل آن شنیدنی بود. در کنار این آیین، نمایش کارهای سنّتی بم مانند سفال کاری، پَته دوزی و خوراکی ها، آش سنّتی و شیرینی های محلّی در مازاری برقرار بود.
این مازاری را استاد احمد دلجو (گویا از معماران یزد) در اواخر دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی ساخته و مالک آن یزدی بوده است. طاق ضربی آن بسیار رفیع و دیدنی است. این بنا تنها مازاری این شهر است و جزء چند بنایی است که در زلزلۀ سهمناک بم بر خلاف تصوّر همگان، هیچ آسیبی ندیده است.
گفته می شود بیشترین تلفات شهر بم در بخش جدیدساز شهر بوده که ساختمان ها غیر اصولی ساخته شده بوده است.
نمایش خیابانی، کار بچه های یزد هم اجرا شد. هنرمندان یزدی چند کار هنری جدید را هم در محلّ مازاری اجرا کردند. هوای بم بر خلاف بقیۀ شهرهایی که در مسیر بودند، صاف و دلپذیر بود، بویژه آنکه شب قبل هم بارانی شهر را شسته بود.
شبانگاه پس از آسایشی کوتاه، مهمان شهردار و شورای شهر بم در هتل ارگ جدید بودیم و پس از آن در محلّ چایخانۀ سنّتی هتل، گپی دوستانه با آن ها و زمینه های فرهنگی و هنری مشترک و اجرای آن برپا شد.
گویش مردم بم، بسیار شبیه به گویش مردم کرمان است. برای ما یزدی ها تفاوت آن دشوار بود. ولی با گویش مردم شهربابک فرق داشت. در حیاط هتل، درختان زیبای آکاسیا و مورت سبز کاشته شده بود که بر زیبایی مکان که به صورت سنّتی ساخته بود، دوچندان افزوده بود. در صفاییۀ یزد هم هتل ارگ جدید وجود دارد و گویا در ارتباط باهم هستند.
صبح اوّل وقت از همان مسیر به سوی یزد برگشتیم. فقط چون با خبر شده بودیم که دهستان کبوتر خان، بستنی خوبی دارد در آنجا توقف کردیم. جالب بود در آنجا 35 مغازۀ بستنی فروشی چسبیده به هم داشت و امّا هیچ کدام بستنی سنّتی نداشتند، همه ماشینی امّا خوشمزه بود و جالب بود که فروشنده می گفت: کاسبی مان خوب است، زیرا هرکس از کرمان خارج می شود، اینجا می ایستد و بستنی می خورد.
فکر نکنم در شهر کرمان این اندازه بستنی فروشی باشد. در برگشت آقای عرفان کوچه باغی که جوانی خوش صدا هم بود، همراه ما بود. چند قطعه تکنوازی تار را برای ما نواخت و حظ کردیم. در انار خودرو ما خراب شد و یک ساعتی معطل شدیم و سرانجام ساعت چهار به یزد رسیدیم و این سفر خاطره انگیز به پایان رسید.
روزنامه پیمان یزد به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی محمدمسعود ارکان در گستره استان یزد منتشر و توزیع می شود.
183 رسانه در استان یزد مجوز دارند که از این تعداد 132 مجوز متعلق به نشریات چاپی، 33 مورد متعلق به رسانه های برخط (خبرگزاری و پایگاه خبری) و ١8 مجوز هم مربوط به رسانه های الکترونیک غیر برخط است.
7532/ 6197
سال ها پیش که آوازۀ ارگ هفت طبقۀ بم در ایران فراگیر شده بود و پس از آن از برگزاری کنگره های چند گانۀ معماری در بم با خبر شده بودم و خودم توفیق شرکت در آن را نداشتم؛ و پس ازآنکه نسخۀ خطّی سفر به جنوب ایران، نگارش آلبرت هوتوم شیندلر را خوانده بودم، و می دانستم سده هاست مازاری های یزد با برگ های درختان حنای بم و نرماشیر است که رونق دارد.
از این رو بسیار مشتاق شده بودم که به شهر بم ره بسپارم؛ تا اینکه آوار زلزلۀ سهمگین بم همه را در غمی بزرگ فروبرد.
امّا این بار اشارۀ دوستان شورای شهر یزد و آقای ملازینلی باعث شد که با پژوهش و نگارش گفتاری با عنوان: «پیوندهای فرهنگی یزد و بم» بیش از پیش با اوضاع فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی این شهر بویژه ردّ پای یزدی ها در رشد و شکوفایی اقتصادی، فرهنگی و علمی آن شهر آشنا شوم و بم را چون شهر خودم یزد بدانم. شهری که معماران یزدی، آب انبارهای آن را ساخته اند و مقنّی های یزدی قنات های آن را آباد کرده اند.
به هر روی پس از پشت سرنهادن شهرهای مهریز، انار ، رفسنجان، باغین و ماهان از راه کمربندی کرمان، شبانگاه به هتل پارسیان بم که در محاصرۀ درختان نخل و اُکالیپتوس بود، رسیدیم.
اتوبوس هنرمندان یزد زودتر از ما آمده بود. شبانگاه بر اثر خستگی، خواب سنگینی مرا درربود. صبح گاهان راهی تالار ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی بم در کنار بنای یادبود استاد محمّدرضا شجریان شدیم. تالار پر بود از مردم مشتاق بم که از ساعت ها پیش در آنجا نشسته بودند.
عنوان همایش، فضای آشنا بود که پوستر آن با تلفیق معماری بم و یزد اجرا شده بود و به مناسبت پیمان خواهر خواندگی یزد و بم طرّاحی شده بود.
چندین خیر مقدم شهردار و رئیس شورای شهر و غیره را پشت سر نهادیم تا به پخش کلیپی زیبا از یزد و سپس شهر بم رسید و آن گاه آیین بزرگداشت پروفسور عبّاس افلاطونیان، پزشک یزدتباری که پدرش از مردم یزد بود و خود در بم به دنیا آمده بود، برگزار شد.
پخش فیلم کوتاهی از زندگی او و سپس سخنرانی کوتاهش با عنوان درس هایی که از زندگی و آدم ها گرفته بود، شنیدنی بود. او بیمارستانی در بم ساخته و از نامداران مبارزه با نازایی در ایران است که بیمارستان مادر را در یزد با همین انگیزه ساخته است.
پایان بخش برنامه، عقد پیمان خواهر خواندگی از سوی دکتر محسن عبّاسی، استاد دانشکدۀ معماری یزد و نایب رئیس شورای شهر یزد و دکتر عزیز آبادی، رئیس شورای شهر بم بود.
سپس راهی مکانی شدیم. حرکت از لابه لای بلوارهای پوشیده از نخل و باغ های کوچک و بزرگ نخل با آن قامت های برافرشته، حسّ خوبی به همه می داد؛ هر چند در بافق یزد، نخلستان های فراوانی را دیده بودم، امّا ارتفاع درختان آن حدّاکثر پنج متر بود، امّا اینجا گاه به ده متر هم می رسید. با رنگ سبز روشن و تنه های قهوه ای پررنگ.
شهر، انگاری هیچ وقت زلزله را ندیده است، آفرین بر همّت و تلاش مدیران و مردان این شهر. در هیچ نقطه اثری از زلزله نبود. شهر نونوار و بر خلاف بسیاری از شهرهای ایران بسیار پاکیزه بود.
پس از دیدن آیین کلنگ زنی پارک آبی اهدایی دکتر افلاطونیان، همگی برای گشایش و رونمایی از بلوار یزد آماده شدیم که به یاد خدمات یزدی ها به این نام، نامیده شده است. چند تن از اعضای شورای شهر یزد مانند: آقایان دکتر عبّاسی، مهندس حسین آزادی، خانم ها ونوس عامری و الهۀ جورابی، مدیر کلّ فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد و اعضای شورای اسلامی شهر بم، شهردار بم، آقای رامین ولندیاری، رئیس گروه فرهنگی شورای شهر بم، خانم جوشایی، مدیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بم، دکتر عبّاس افلاطونیان و گروهی از مقامات اداری بم با ما بودند.
عکسی به یادگار گرفتیم. سپس با همراهی کارمندان سازمان فرهنگی هنری شهرداری یزد که با اتوبوس هنرمندان از شهر یزد آمده بودند، راهی شهر شدیم تا من طبق سنّت همیشۀ خودم در سفر به شهرهای ایران، بستنی سنّتی آن شهر را بخورم.
امّا در این شهر بزرگ، فقط چهار تا بستنی فروشی بود که یکی بسته بود و سه تای دیگر بستنی ماشینی داشتند. به ناچار همان را خوردیم. در آن مغازه نوشته ای زیبا دیدم: بستنی برای مستضعفین رایگان.
سپس به سوی ارگ کهن بم حرکت کردیم. بسیار ویرانه شده بود و از آن صلابت قدیم اثری نبود. از همان دور، عکسی به یادگار گرفتیم و از کنار درختان اُکالیپتوس که شبیه بید مجنون بود، رد شدیم.
شهر پر بود از این درختان ستبر که گویا پس از زلزله کاشته بودند و با سرعتی زیاد رشد کرده بود. وقت نبود که گشتی در نخلستان ها بزنیم. خیلی دوست داشتم وقت بود از آب انبارهای بم دیدن می کردم. برخلاف تصوّر من در کنار خیابان به جای خرما و رطب، فقط پرتقال بمی می فروختند.
در هتل با خوش آمد اعضای شورای شهر و شهردار و مدیر ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی بم و کارکنان این سازمان ها روبرو شدیم. بم، به مانند کرمان، مردمی خونگرم و مهربان دارد.
عصری ساعت چهار، راهی کارگاه حناسابی (مازاری) محمّدحسن ببران (یزدی) شدیم که اکنون در تملّک میراث فرهنگی بم است و قرار است تبدیل به یک مرکز فرهنگی شود. در آنجا جشنوارۀ حنا با حضور مردم بم برپا بود.
ابتدا دکتر محسن عبّاسی، دربارۀ اهمیّت معماری خشتی و بایستگی رویکرد بدان صحبت خوبی کرد. خوانندۀ محلّی استان کرمان چند ترانه پاپ را خواند. آنگاه نوبت به حرکت نمادین کاروان شتر بار حنا از بم به یزد بود که مردان بومی بم با لباس محلّی زیبا اجرا کردند.
سپس از این جانب دعوت شد تا سخنرانی خود را با عنوان «پیوندهای فرهنگی یزد و بم» بخوانم. آنگاه گروه موسیقی وصال از یزد به رهبری عرفان کوچه باغی چند ترانۀ سنّتی از زنده یاد ایرج بسطامی، هنرمند نامی بم که در آوار زلزلۀ بم جانش را ازدست داده بود، خواند و سپس آیین سنّتی حنابندان که با موسیقی شرق کرمان همراه بود، اجرا شد.
گویا برای پرهیز از برخی واکنش ها بخش رقص آن را حذف کرده بودند، امّا صدای سُرنا و دُهل آن شنیدنی بود. در کنار این آیین، نمایش کارهای سنّتی بم مانند سفال کاری، پَته دوزی و خوراکی ها، آش سنّتی و شیرینی های محلّی در مازاری برقرار بود.
این مازاری را استاد احمد دلجو (گویا از معماران یزد) در اواخر دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی ساخته و مالک آن یزدی بوده است. طاق ضربی آن بسیار رفیع و دیدنی است. این بنا تنها مازاری این شهر است و جزء چند بنایی است که در زلزلۀ سهمناک بم بر خلاف تصوّر همگان، هیچ آسیبی ندیده است.
گفته می شود بیشترین تلفات شهر بم در بخش جدیدساز شهر بوده که ساختمان ها غیر اصولی ساخته شده بوده است.
نمایش خیابانی، کار بچه های یزد هم اجرا شد. هنرمندان یزدی چند کار هنری جدید را هم در محلّ مازاری اجرا کردند. هوای بم بر خلاف بقیۀ شهرهایی که در مسیر بودند، صاف و دلپذیر بود، بویژه آنکه شب قبل هم بارانی شهر را شسته بود.
شبانگاه پس از آسایشی کوتاه، مهمان شهردار و شورای شهر بم در هتل ارگ جدید بودیم و پس از آن در محلّ چایخانۀ سنّتی هتل، گپی دوستانه با آن ها و زمینه های فرهنگی و هنری مشترک و اجرای آن برپا شد.
گویش مردم بم، بسیار شبیه به گویش مردم کرمان است. برای ما یزدی ها تفاوت آن دشوار بود. ولی با گویش مردم شهربابک فرق داشت. در حیاط هتل، درختان زیبای آکاسیا و مورت سبز کاشته شده بود که بر زیبایی مکان که به صورت سنّتی ساخته بود، دوچندان افزوده بود. در صفاییۀ یزد هم هتل ارگ جدید وجود دارد و گویا در ارتباط باهم هستند.
صبح اوّل وقت از همان مسیر به سوی یزد برگشتیم. فقط چون با خبر شده بودیم که دهستان کبوتر خان، بستنی خوبی دارد در آنجا توقف کردیم. جالب بود در آنجا 35 مغازۀ بستنی فروشی چسبیده به هم داشت و امّا هیچ کدام بستنی سنّتی نداشتند، همه ماشینی امّا خوشمزه بود و جالب بود که فروشنده می گفت: کاسبی مان خوب است، زیرا هرکس از کرمان خارج می شود، اینجا می ایستد و بستنی می خورد.
فکر نکنم در شهر کرمان این اندازه بستنی فروشی باشد. در برگشت آقای عرفان کوچه باغی که جوانی خوش صدا هم بود، همراه ما بود. چند قطعه تکنوازی تار را برای ما نواخت و حظ کردیم. در انار خودرو ما خراب شد و یک ساعتی معطل شدیم و سرانجام ساعت چهار به یزد رسیدیم و این سفر خاطره انگیز به پایان رسید.
روزنامه پیمان یزد به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی محمدمسعود ارکان در گستره استان یزد منتشر و توزیع می شود.
183 رسانه در استان یزد مجوز دارند که از این تعداد 132 مجوز متعلق به نشریات چاپی، 33 مورد متعلق به رسانه های برخط (خبرگزاری و پایگاه خبری) و ١8 مجوز هم مربوط به رسانه های الکترونیک غیر برخط است.
7532/ 6197
کپی شد