آیین "صدق و صفا" کاملترین تئوری برای دکترین حاکمیت و حکومت داری بر معیار حق است .
و این درست در برابر سیاستِ غلط "کذب و جفا" است که در حکومت داری های رایج امروزه جهان اعمال میشود .
دشوارنیست که معترف باشیم در برخی از حاکمیت های دینی و یا اسلامی معیار حفظ حکومتشان را ، در این دو عنصر پلید پیدا کرده اند !
البته ؛ چون خودشان میدانند که بر شیوه حاکمیت شان نمیتوانند نام صدق و صفا گذارند ، آمده اند از واژه مصلحت استفاده میکنند تا منفعتِ شان رو به راه باشد !
"صدق" نهایت راستی در گفتار و اعمال است ، همانکه بقول راغب اصفهانی ؛ با نبودش نظامات فرو میریزد .
و "صفا" برخوردی با لطافت است که حاکی از اخلاق و رفتاری میباشد که به برکت قدومش ؛ محبت و معرفت ، آرامش و امنیت فراگیر میشود.
ادعای صادقانه اهلبیت از حکومت و دولت داری همین است که آمده ایم تا با حکومت و حاکمیت خویش و به تعبیر بهتر ؛ با امامت خود، محبت و رفاقت و آرامش و خویشن داری را نهادینه نماییم :
{و انّ امامتنا بالرّفق و التّألّف و الوقار و التّقیة و حُسن الخلطة والورع و الاجتهاد ......؛ }
حاکمیت پنج ساله بی نظیر حضرت امیر (ع) چنین بود که ؛
"صداقت و اوج محبت " را ، زمانی به رخ عالم و آدم کشید که ؛ او را در شرائطی قرار دادند که بحران دسیسه های داخلی و حمله دشمن خارجی ، روزی او را رها نمیکرد...... و صدالبته که او هم ؛ "صدق و صفا" را رها نکرد .بقول خودش؛ بزرگترین فتنه (خوارج) را از پای در آورد ولی آنان را از حقوق شهروندی ، محروم نفرمود .
همانطوریکه بزرگترین شورش (اصحاب جمل) را که در نهایت نامردی بود ، مدیریت کرد ولی با سردمدارش در نهایت ادب گفتاری و رفتاری تعامل نمود.
تاریخ به "دولت علوی" افتخار میکند که در هیچ شرائطی ، مناسبات قانونی و شرعی و اخلاقی را با نام "مصلحت" به قربانگاه "منفعت" نبرد.
عدالت و محبت دو اصل کلی حاکمیت علوی :
والاترین خواسته حاکمیت استقرار عدل ، و پدیدارشدن محبت است؛ "افضل قره عین الولاه استقامه العدل و ظهورالموده" (نهج ، نامه ۵۳بند۵۸)
به مالک نوشت :
همه ی پهنای قلبت را برای رحمت و محبت و لطف قرار ده ؛"واشعر قلبک الرحمه و المحبه و اللطف" .(نامه۵۳)
در خطبه ۱۹۸ فرمود :
دعائم و پایه های دین الهی بر محبت نهاده شده ؛"الاسلام دین الله الذی اقام دعائمه علی محبته"
به ابن عباس نوشت :
با محبت و احسان از شهروندان محافظت نما ؛"فحارث اهلها (بصره) باالاحسان الیهم" (نهج ، نامه ۱۸)
خود به همه جوانب این دو اصل اصیل نهایت وفاداری را نشان داد.
نمونه ها :
اولی :
بوی نخوت و تکبر و ریاست نمایی نمیدهد ؛
وقتی در مجلس رسمی و عمومی فردی زبان به ثناء او باز کرد ، به او فرمود:
از بدترین حالات مسئولان این است که مردمان مثبت اندیش ، مسئول خود را در حالتی ببینندکه از تعریف و تمجیدها بدش نمیآید... پس با من به مانند جباران و پادشاهان سخن مگویید؛"فلاتکلمونی بما تکلم به الجبابره.." (نهج ، خ ۲۱۶)
دومین نمونه :
اجازه بازشدن زخم سیاسی کهنه ش را نمیدهد.
وقتی شخصی از ظلم های بعد از پیامبر از او سوال نمود ؟ پاسخ فرمود الان جای این سوال نبود ولی به جهت ادای احترام میگویم : عده ای بر این مقام حریص بودند،امروز متوجه معاویه باشید .... "هلم الخطب فی ابن ابی سفیان " (نهج ، خ ۱۶۲)
سومین نمونه :
نه تنها ادبیاتِ سخنرانی هایش دور از ناسزا و تحقیر نسبت به هرکسی اعم از دوست و یا مخالف و دشمن است، بلکه اجازه استفاده از ادبیات بی ادبانه به یارانش را نیز ، نمیدهد.
وقتی به ایشان خبر رسید در صفین برخی از لشگریان شما نسبت به دشمن بی ادبی میکنند ، بر آشفت و خطبه خواند و توبیخ شان نمود ؛ "انی اکره ان تکونوا سبابین... " ( نهج ، خ ۲۰۶)
ناله انسان از این بلند میشود که اخیرا یکی از علمای قم درضمن سخنرانی در دفتری مهم ، دستور به بی ادبی در گفتار نسبت به دشمن را صادر فرموده اند!!
چهارمین :
خودکه معصوم بودوعین "حق" ، و لذا تندروی در اوجا نداشت.
امااجازه تندروی به اصحاب خود در زمان حیات و پس از شهادت نداد.
او،تندروی را به نامهای ارزشی متذکر نشد بلکه آن را قسمی از جنون نامید چرا که همیشه تاریخ تندروها پشیمان شده اند واگراحساس پشیمانی نداشته باشند،به تعبیرحضرت ؛ جنون شان همیشگی شده!
"الحده ضرب من الجنون لان صاحبها یندم فان لم یندم فجنونه مستحکم"(نهج حکمت۲۵۵)
برای بعد از خودش هم صریحا فرمود : ای فرزندان عبدالمطلب مبادابه بهانه کشته شدن من برخون مسلمین قدم گذارید...فقط حق قصاص قاتل مرا دارید ."لا الفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضا وتقولون قتل امیرالمومنین"(نهج نامه ۴۷) .
در این رابطه(تندروی) به نمونه هشتمین نیز ، نظر دقت مبذول فرمایید.
پنجمین :
از باب آن صدق و صفایی که در دریای وجودش مواج بود ، برای مردم شخصیت قائل بود،همواره در پی تربیت اخلاقی و عقلانی مردمان دوران حکومت خویش بود ؛رسمااعلام فرمود :
"اگر مراخوب و درستکار میدانید کمکم نمایید و اگر اشتباهی میبینید مطرح سازید؛ فان کنت محسنا اعاننی .."(نهج نامه ۵۷)
و آن قدر برای مردم شخصیت قائل بود اجازه نداد،جمعی به دنبال مرکبش بدوند و او سواره باشد:
"ما هذا الذی صنعتموه ؟..والله ماینتفع بهذا امراوکم ....فرمود با این کار،دنیای خودتان را سخت و آخرت را تباه میسازید"(نهج .حکمت ۳۷)
ششمین :
حاکمی بود که بر خلاف همه ی حاکمان جهان ؛اطاعت بی چون و چرا از کسی طلب نکرد .
چرا که اطاعت بی پشتوانه"خرد"منجر به عذرخواهی خواهدشد(نهج حکمت ۱۵۶)
به مردمان عصر خویش یاد دادکه
"برای اطاعت و فرمان بردن ازکسی باید نشانه های واضحی برتبعیت داشته و نیز در مآل باعث طی راه مستقیم شود؛فان للطاعه اعلاما واضحه و سبلا نیره و محجه نهجه .."(نهج نامه ۳۰)
هفتمین :
برای خودحق خاصی قائل نبود،خودرا شهروندی هم طراز در موردحقوق با دیگران میدانست وازاستفاده قاضی در رابطه خودش به"کنیه اباالحسن "بر می آشفت که :لانک کنیتنی بحضره خصمی..
لذاست که میتوانددرقبال کمی زیاده خواهی عقیل-برادرش-استقامت کندو جواب عملی دهد(نهج خ/۲۲۴)
هشتمین :
از گوهر صدق و صفای علی (ع) حتا خانواده های زندانیان نیز محروم نمیشدند ؛ گرچه خوارج که در همه چیز گوی تندروی را ربوده بود ناراحت و دلواپس میشدند ، اما امام میفرمود : چرا باید شخص گناه نکرده(خانواده زندایی و مجرم) با فردگناه کرده ای در اجرای حکم یکنواخت باشد ؟! " تخلطون من اذنب بمن لم یذنب " (نهج خ/۱۲۷) .
نهمین :
از صدق و صفایش بود که ؛ مردمان را برای سیاهی لشگر و برای صِرف حماسه آفرینی طلب نمیکرد بلکه بر این نظر بود که :
اولا ؛ اگر همراهی مردم نباشد ما به حق خود نائل نمیشویم و آنانند که ولی نعمت اند ... (نهج حکمت ۲۲) .
و ثانیا حاکم باید آمادگی عذرخواهی داشته باشد ، لذا به مالک نوشت : "در عذر خواهی از مردم کوتاهی مکن که باعث رسیدن آنان به حق میشود".(نهج نامه ۵۳ بند ۱۳۰)
وبالاخره قائل بود که حکومت نباید بار سنگین بر دوش مردم باشد(نهج نامه ۵۳ بند ۵۸).
دهمین نمونه :
از روی صدق و صفایش بود که "اسلام و حاکمیت و مردم" را فدای بقاء خود نکرد بلکه خود فدای مصالح بزرگ دین و مسلمین شد.
در روز لزومِ سکوت ، مردانه سکوت کرد چرا که اصل دین در خطر بود ؛ "فلم ار لی فیه الا القتال اوالکفر.."(نهج خ/۴۳) و درحالیکه مانند عباس و ابوسفیان با حسن نیت یا سوء نیت،نتوانستند او را تحریک کنند .
خود فرمود : "مهم رعایت مصلحت عموم مسلمین است ؛ والله لاسلمن ماسلمت امورالمسلمین..." (نهج خ/۷۴) چرا که اصل ریاست را بی ارزش میدانست (نهج نامه ۶۲).
نکته پایانی :
علیِ مظلوم دیروز بود که به اواهانت میشد و یاری نداشت ، و متاسفانه امروزهم مظلوم است !