حسین نقاشی: "اسلام دین غم و ماتم است»، «ما عزاداری را بهتر از شادی بلدیم» و....سخنانی از این دست در افواه عمومی و بر زبان بخش هایی از جامعه ایرانی می چرخد. در گمان بخشی از جامعه ما دین داری تلازمی وثیق با حُزن و غمناکی و درهم کشیدگی دارد. اما آیا در واقع نیز چنین است؟ آیا تاریخ دیرین و پس از حضور اسلام در میان ما نیز چنین می نمایاند؟ برای پاسخ به این پرسش ها به سراغ دکتر غلامرضا ظریفیان، استاد تاریخ اسلام دانشگاه تهران و معاون اسبق دانشجویی وزارت علوم دوره اصلاحات رفتیم. آنچه در پی می آید شرحی مختصر اما خواندنی از فرهنگ شادکامی و تلخکامی در طول تاریخ ایرانیان است.
بعد از دوره مغولها، دوره تیموریان فرا رسید. تیمور در عرض 20 سال سه حمله به ایران کرد و هر جا رسید خرابی و ویرانی برجای گذاشت.200 سال اینگونه کشتار و غم بر جامعه ما مستولی بود. این انباشت غم و درد هر اندیشه را از بین میبرد. مولوی و حافظ تمام تلاش خود را کردند که شادی را به جامعه ایرانی برگردانند، اما صدایشان پژواک ندارد. عبیدزاکانی اتفاقات را بیان میکند و اینکه صداقت به ریا، سلامتی به بیماری، کار به کسالت و بیکاری و شادی به غم تبدیل شده است و با طنز، زمانه را به ما میشناساند. در روح ایرانیها -نه فقط شیعهها- درد وارد شد و جامعه پرمصیبت شد. نشانههای غم و مصیبت مذهبی پررنگ شد، چراکه به تخلیه انسان کمک میکرد تا نفس بکشند.. این شرایط وارد ادبیات و نقاشی و هنر هم شد و تک ستارههایی هم در این حوزه درخشیدند. شادی و کار و تلاش از همه چیز پر کشید. اینچنین بود که غم و اندوهناکی حجم گسترده ای از فرهنگ ملی ما را در بر گرفت و ما ایرانیان امروز میراثدار این پیشینه شدهایم.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، دکتر غلامرضا ظریفیان در تبیین جایگاه غم و شادی در جوامع انسانی اظهار داشت: شادی و تلخی بخشی از نیاز فطری انسان و در بشر به رسمیت شناخته شده است. در واقعیت زندگی انسانها هم به همین صورت است. در برهههایی افراد شادند و در برهه هایی هم با بلایایی چون فقر و مرگ در زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند. اما اینکه فرهنگ ایرانی ما غلبه را با کدام بخش میداند طبیعی است که وقتی متن دینی را نگاه میکنیم و سابقه تاریخی آن را بررسی میکنیم، در واقع غلبه بیشتر بر شادی و نشاط است. به دلیل این که در وضعیت شادمانه است که کار و تلاش و امید به آینده شکل میگیرد. اگر در عمل در برهه هایی از زندگی ایرانیان غمناکی بر نشاط و فرحناکی غلبه یافته است قطعا دلایلی سیاسی و اجتماعی دارد که بواسطه آن مسائل جامعه ایرانی غم را بر شادی و تلخکامی را بر شادکامی و نشاط ترجیح داد است.
این استاد دانشگاه در ادامه اظهار داشت: اگر به سابقه تاریخی این موضوع بنگریم، خواهیم دید که بنیاد هستی شناسی و معرفت شناسی ایرانیها چند عنصر دارد که از حدود چهار هزار سال پیش وجود داشته است. عنصر اول «اهورا مزدا» است که پس از یک دوره مهر پرستی و بعنوان خالق زمین و آسمان است قلمداد میکند. عنصر دوم مساله «طبیعت» برای ایرانیهاست که اتفاقا از موضوعات بسیار پراهمیت به شمار میآید. عنصر سوم هم «شادی» است.
ظریفیان در تببین پیوند بین عناصر هستی شناسانه در فرهنگ ایرانی افزود: این عناصر پیوند زیادی با تاریخ ایران داشته اند. به همین دلیل در تاریخ ایران باستان بین طبیعت، کار و شادی یک ارتباط ارگانیک بوده که وارد تقویم زندگی مردم شده و امری موسمی تلقی نمیشود. ایرانیها دوازده روز از دوازده ماه سال را داشتند که در هر ماه به فراخور پدیده ای، به چشن و سرور میپرداختند. مثلا در فروردین ماه، روز ششم را انتخاب میکردند و این شادی غالبا در پیوند با طبیعت رقم میخورد. غیر از این موارد اعیاد بزرگی بود که علاوه بر این دوازده روز به دلایل مختلف شادی و نشاط را در جامعه افزونی میبخشید. بعنوان مثال تولد زرتشت جشن گرفته میشد و همچنین میتوان از جشن نوروز، تیرگان و مهرگان و سده نام برد. این پیوستگی همیشه بین جشنها در کنار کار، نشاط و خلاقیت و در عین حال معنویت بوده است. در واقع میتوان چنین گفت که این جشنها و اعیاد صرفا جنبه خوشی نداشته بلکه همواره پیوندی بین خدا و طبیعت و شادی برقرار بوده است. این سه عنصر در اوستا بوده و در سلوک دینی و اجتماعی هم وجود داشت و گسست هم نداشته و با عناصر خاصی مانند آتش درآمیخته میشد. !S1!
این استاد تاریخ دانشگاه تهران در ادامه اظهار داشت: در نگاه ایرانیان آتش به عنوان مظهر نور و پاکی بوده و در کنار آن عنصر آب به عنوان مظهر روشنایی و آبادانی با آتش پیوند خورده است. این عناصر در فرهنگ دیرینه ما، ادبیات خاص خود را هم تولید کرده است. از این رو باید گفت که شادی ایرانیها در گذشته تاریخی به مراتب بر غم آنها غلبه داشته است و غم جزو سپاه اهریمن محسوب میشده و او را به هر شیوه در کنار ظلمت دفن و نهی کردهاند. به این معنی این شادی در فرهنگ ایرانیان دارای ویژگیهایی داشته است. یک اوج شادی در اعتدال طبیعت بوده است که نوروز نماد آن بود و پیغام آوران این شادی انسانهای ویژهای بودهاند مانند کیومرث، فریدون، هوشنگ و جمشید که مهمترین کار ویژه آنها «عدالت» بوده است. به این معنی ایرانی باستان دو ویژگی داشته است که یکی «اعتدال در درون» بوده که مآخوذ از طبیعت است و دیگری «عدالت در بیرون» است که این دو عنصر به عنوان کار ویژه خیشکا-در ادبیات زرتشتیها- در زندگی ایرانی بوده است و هر وقت به این فضا میرسیدند شادی آنها افزون میشد. این موارد نگاه هستی شناسانه داشت که نگاه اهورا این بوده است و خدای مطلق میخواهد بشر شاد زندگی کند و حول تولید، صداقت و نیکی باشد. این موضوع در گذشته تاریخی بوده است و با آیین اسلام و فرهنگ آن آغشته شد و سپس با فرهنگ شیعی تناسب پیدا کرد.
معاون دانشجویی وزارت علوم دوره اصلاحات در ادامه با اشاره به جایگاه نشاط و شادکامی در ادبیات اسلامی، افزود: اگر به آموزههای اسلامی و علی الخصوص قرآن کریم بنگریم، می بینیم که به عنوان در قرآن 25 بار از «فرح» نام برده شده است. یکی از گونههای انسان کامل در قرآن شهدا هستند و وقتی خدا از آنها یاد می کند، می فرماید: « فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ».
آیه دیگری میگوید که بگو به فضل خدا و رحمت او خوشحال باشید و مکرر در قرآن از این شادی وفرح یاد شده است. در مورد دیگری که درباره اولیا خدا صحبت میکند این اولیا را چنان وصف می کند که نه خوف دارند و نه حزن . همواره با نشاط و فرحناک اند. در روایتی داریم که مومن حتی اگر در قلبش حزن باشد، اما در صورتش بُشر و شادی است. در توصیفات مکرر گفتهاند که پیامبر عموما متبسم بود و وقتی به چهره او نگاه میکردی به شادی دست مییافتید
ظریفیان در ادامه ضمن اشاره به روایاتی که در کتاب اصول کافی درباره فرح و شادکامی مومنین ذکر شده است، افزود: اگر به کتاب اصول کافی رجوع کنید و اولین باب آن عقل و این نکته خیلی مهم است که فهم خداوند با عقل است. شاید تصور رایج این باشد که مرحوم کلینی در کتاب مهمی چون اصول کافی میبایست بحثش را با معرفی و بیانی از ذات باری تعالی و تذکری در باب مناقب رسول اکرم آغاز نماید، اما میبینیم که وی اینچنین آغازی دارد. در همین اوصل کافی از امام صادق حدیثی را بیان کرده است که یکی از لشکریان عقل«شادی» است و لشکر «غم» جهل است و میگوید عقل نشاط میآورد و ضد آن کسالت است. عقل فرح میآورد و ضد آن حزن است. از این احادیث فراوان است. حتی به این موضوع توجه کردند که شادی موجب انبساط خاطر و سلامتی روح میشود و غم هم منجر به افسردگی و بیماریهای روحی میشود. بنابراین در ادبیات دینی ما و چه در احادیث از پیامبر و ائمه معصومین موارد متعددی درباره به رسمیت شناخته شدن شادی وجود دارد و تاکید و توصیه شده است و یکی از نشانههای ایمان را نشاط میدانند. !S2!
وی در ادامه با اشاره به حدیثی ماخوذ از یکی از ائمه شیعه بیان داشت: آنچه بیشتر نقل میکنند و روضهخوانها هم استفاده میکنند اینکه ائمه فرمودند مؤمنان و شیعیان کسانی هستند که در شادی ما شاد و در غم ما غمناک هستند. در فرهنگ اسلامی هم دو عید برجسته و مهم که یکی عید فطر است و دیگر عید قربان، در عموم مسلمین جا افتاده است و تا به امروز در فرهنگ اسلامی به آنها به عنوان اعیاد پرشور و نشاط توجه میشود و در بسیاری از کشورهای اسلامی ده روز قبل از عید ماه رمضان شادیها آغاز شده و بعد از عید هم تعطیلات از سه روز تا یک هفته است. در این ایام لباس نو میپوشند و شهر را تزئین میکنند. تا به امروز این اعیاد در بسیاری از کشورهای اسلامی به خوبی استقبال میشود و دوره شادی و فرح است. در دوره ده روزه عبادت حج جشن برپا میشود و این نشان میدهد که پاداش عبادت، سرور و شادی است. در تاریخ ایران هم این اعیاد به خوبی برگزار شده است.
ظریفیان در پاسخ به این سئوال که ورود اعراب مسلمان به ایران چه تاثیراتی بر فرهنگ ایرانیان در زمینه شادی و دوری از حزن و غم گذاشته است، اظهار داشت: بعد از ورود اعراب به ایران و تدریجا مسلمان شدن ایرانیها که در یک بازه زمانی طولانی به وقوع پیوست، از اواسط قرن دوم به بعد در ایران تا حمله مغولها، عباسیان در ایران غیر از اینکه اعیاد دینی را به خوبی برگزار میکنند و همه اعیاد ایرانیها را به رسمیت میشناسند. در این ایام ایرانیها نزدیک به 22 جشن برگزار میکردند و تعارضی هم دیده نمیشد. از قرن چهارم به بعد هم در مکانیهایی که شیعیان حضور دارند مانند مناطقی در اطراف بغداد و حکومت داری آل بویه بزرگانی مانند سیدرضا و سیدعزیز و شیخ مفید مکتب عقلانی بغداد را در کنار مکتب اخلاقی قم ایجاد کردند و کرخ مرکز اصلی شیعیان نزدیک پایتخت خلفای عباسی ایجاد شد و از این دوره هم عید غدیر در میان شیعیان در کنار اعیاد فطر و قربان در مناطق شیعه نشین رواج یافت. جشن غدیر از قرن چهارم به بعد به رسمیت شناخته شد و قبل از آن محدود و محفلی برگزار میشد.
استاد تاریخ دانشگاه تهران درباره چگونگی برگزاری جشن ها و مناسبتهای آن اظهار داشت: در ایران اوج جشنها در قرن چهارم تا ششم برگزار میشد. در این سالها هم جشنهای باستانی و هم دینی برگزار میشد و خلفا و حکام هم راضی بودند و به کار و نشاط مردم کمک میکرد. از همین دوران به بعد بود که آنچه به نام عید نوروز در ایران وجود داشته رسمیت بیشتر یافته و از جمله احادیثی در تایید آن از پیامبر اسلام و ائمه در افواه عمومی نقل می شده است. به عنوان مثال در کتاب «آثار الباقیه» بیرونی برخی از این جشنها گزارش شده است و درباره نوروز توصیفاتی از سلمان فارسی آورده است و نقل شده که امام صادق روز عبادت بشر به خداوند را نوروز میگوید یا اینکه روز به سرانجام رسیدن کشتی نوح را نوروز میداند و روز ظهور مهدی(عج) را هم مصادف با نوروز دانسته اند. در ایران در کنار اعیاد ملی، زرتشتیان اعیاد خاص خود را داشتهاند و مسیحیها هم همینطور بودهاند. جالب اینکه همه این اعیاد به رسمیت شناخته شده بود و مسلمانان در کنار مسیحیها با هم جشنها را برگزار میکردند و با هم همراه میشدند و جشن مفهوم بیگانه و غیر نداشت.
این استاد تاریخ در ادامه با اشاره به دوران حکمرانی آلبویه، افزود: در دوره آلبویه مسأله تساهل دینی و پذیرش غیره بسیار بالا بوده است و یکی از دلایل آن، بنیادهای این مراسمها بود که به امری متعالی منتهی میشده است و در آنها عفت، سلامتی، نشاط، صداقت و کار بیرون میزند. این درک متعالی حدود 200 سال جزئی از زیست ایرانیها که مسلمان شده بودند و همچنین در سایر فرق اعم از بخشی شیعه، زرتشت، اسماعیلی، زیدی، سنیها، مسیحیها و یهودی وجود داشته است. حاکمان هم در این دوره از اواخر سامانیان و آلبویه و اوایل سلجوقیان باهوش بودند. ترکان سلوجی هم فرهنگ ایرانی را به رسمیت شناختند و ادبیات فارسی را گسترش دادند و زبان فارسی رواج داشت. آلبویه فرهنگ خاص تسامح را داشتند و مروج آن بودند. با اینکه این قدرت را داشتند که خلافت عباسی در بغداد را واژگون کنند، اما چون میدانستند اکثر جهان اسلام پایتخت جهان اسلام را در بغداد میبینند و سر به سوی آن دارند، از ورود به این حوزه خودداری کردند و هیچ گاه وارد به درگیری حادی با خلافت بغداد نشدند. چرا که بر این موضوع آگاهی داشتند که اگر بخواهند اقلیت در اکثریت بماند و مشروعیت داشته باشد، لازمه آن پاس داشتند خلافت اهل سنت که آن روز نماد اسلام واقعا موجود شده بود، است و در عین حال با این سیاسیت میتوانند توّفق سیاسی خود را حفظ نمایند. این هوشمندی در توسعه فرهنگ ایرانی هم بود و ایرانیها از قرن چهارم تا ششم بسیار شاد هستند و دلیل آن اینکه جامعه افسرده نمیتواند این چنین که در این سالها-قرن چهارم تا ششم هجری- پیشرو و مولد باشد.
دکتر ظریفیان در ادامه اظهار داشت: هر مستشرقی که روی ایران کار کرده قرن چهارم و پنجم و ششم را عصر طلایی تمدن اسلامی میداند و این عصر طلایی را نقطه کانونی ایران میداند. اسلام و ایران پیوند خورد و تمدنی بزرگ بوجود آمد. در این روزگار اکثر تمدنهای دنیا منزوی هستند و تمدن اسلامی شکوفا شده بود. محور کانونی این توسعه یافتگی و نشاط اجتماعی، ایرانیها هستند و مفاخری چون فروسی، فارابی، ابن سینا، خوازرمی و عرفای بزرگی که در این دوره ظهور کردند، نشان این مدعاست. جهان بینی که بین حکمت خسروانی ایرانی که منشا آن نور بود و جهان بینی اسلامی که معتقد به«الله نور سموات والارض» بود، پیوند خوردند و نور محمدی با نور علوی و حکمت عمیق خسروانی که در سهرودی در اوج آن تدوین میشود، یک دوره استثنایی را برای بشر درست میکند و این دوره مقدمه رنسانس میشود. در قرن چهارم با همین نشاطی که عرض کردم، از نظر بسیاری از مستشرقین و کسانی که تاریخ شیعی کار کردند علی رغم اینکه خلیفه اهل سنت است اما قرن چهارم قرن شیعهها است و بخش زیادی از این ساز و کارها مربوط به فرهنگ شیعه است. در ایران آل بویه، در آفریقا شمالی فاطمیان شیعه، در یمن زیدیهای شیعه حاکم هستند و بخش عظیمی از جهان آن دروه تحت مدیریت شیعیان است.
معاون دانشجویی وزارت علوم دوره اصلاحات با بیان علل رکود و توّفق روحیه غمناکی در جامعه ایرانی بیان داشت: یکی از دلایلی که کم کم غلبه نشاط در ایران از بین رفت، فلبه اقوام بدوی و هجوم آنان به ایران بود.هجوم و غلبه این اقوام بر ایران باعث شد مدنیت حاکم بر جامعه ایرانی رو به ضعف نهاده و بسیاری از بنیان های محکم اخلاقی در میان ایرانیان دگرگون شود. اوقام بدوی مهاجم پایبند اخلاق نبود و غلام بارگی در میان آنان امری شایع بود. آنان در قرن پنجم، فرهنگ بدوی را با خود به ایران اوردند و در قرن ششم مسلط شدند. در نظامهای اجتماعی مدنی، حقوق و تکالیف افراد مشخص است و این امر غالبا در مناطق شهری با مردمی مدنی شکل میگیرد اما در قبیله همه چیز به هم آمیخته است و شریعت(حقوق) در بیابان وجود ندارد. بنابراین آن اقوام بدوی وقتی اسلام هم آوردند، بیش از آنکه به سمت شریعت و قانون دین بروند به سمت صوفی گری رفته و از این رو میتوان گفت که تصوف زمخت و خشن رایج در آن ایام، از منظر فرهنگی به کام این اقوام بدوی بیشتر خوشایند بوده است. !S3!
وی در ادامه افزود: چنانکه میدانید در اندیشه دینی ما هم عرفان و هم تصوف وجود دارد. خاستگاه اجتماعی عرفان، شهر و شهرنشینان بوده و عرفان امری در برابر عقل تعریف نمی شده است در حالی که تصوف امری در تضاد با عقل تعریف شده و در تعارض با آن بوده است و به جای عقل از عنصر ارادت ورزی و سرسپردگی مایه می گذارد. نظام اجتماعی تصوف، نظامی است که سلسه مراتب روشنی ندارد و همه در حرکت هستند. در شریعت انسان یکجا نشین است و عرفان شهری نیز نوعی ذوق و معرفت است و نشاط میآورد. در حالی که در اندیشه صوفیانه مبنا از دست دادن و در حرکت و گذر بودن است که آمیختگی با غم و حزن نیز دارد. از این رو شاکله اندیشه تصوف غم پرور و دوری گزیدگی از نشاط و فرح را ترویج میکند. چنانکه پیشتر نیز اشاره کردن هجوم این اقوام بدوی و مسلط شدن آنها مدنیت ایرانی را به شدت تحت تاثیر قرار داده و ریشه های این مدنیت را خشکاند.
این استاد تاریخ دانشگاه در ادامه ضمن برشمردن سایر محورهای اندیشه تصوف افزود: اندیشه تصوف، اندیشه ای قضا و قدری است و برای آن پشتوانه تئوریک 500 سال نیز ایجاد شده است. در این میان باید اشاره کنم که در کنار اندیشه تصوف، اشعریگری نیز قوت و قدرت گرفت و یکی از نمادهای تسلط گفتمان اشعریت تبدیل «بیت الحکمه» ها به «نظامیه» ها بود. اولی مکانی برای تضارب و تولید اندیشه بود و دومی مکانی برای ترویج صرف اندیشه اشعریت و سرکوب و طرد سایر اندیشه های دیگر. توفق این دست اندیشهها باعث ایجاد و تحکیم استبداد در ایران شد. ناگفته پیداست که از این دستگاه فکری شریعت و فلسفه و حقوق جاری نمیشود بلکه از این دستگاه فکری غم و تلخکامی تولید میگردد.
دکتر ظریفیان در ادامه اظهار داشت: به عنوان مثال فردی چون غزالی را بنگرید؛ غزالی دانشمند بزرگی بود و در اواخر عمر خود دچار انقلابات بزرگی گردید، ولی توجه کنید که نگارش کتاب «تهافت الفلاسفه»-در نقد و طرد اندیشه فلسفی- چه ضربه بزرگی به عقلانیت و اندیشه عقل گرا وارد نمود و سنگینی اندیشه غزالی تا سالها بر جهان اندیشه ایران و جهان اسلام، سیطره داشته است. در این میان در قرن ششم هجری درگیریهای فرقهای، در نبود تساهل و مدارا در جامعه اسلامی به اوج میرسد. درگیریهای مذهبی بین شیعیان و اهل تسنن و درگیری بین شافعیها و حنفیها در اهل تسنن و.... به شدت بالا میگیرد. همدیگر را میکشند و درگیری فرقهای شکل میگیرد. محیط بسته است و سوءظن و بدگمانی و انحطاط اخلاقی روز به روز افزون میشود و تصوف جان مایه اندیشه و سکه روز میگردد و ریشههای نشاط و طراوت خشکانده میشود. ناگفته پیداست که نشاط به دلیل خرد و روشنایی بود. اما ایرانی باز هم تلاش و کار و تلاش میکرد. اما مغولها به این اندیشه تیر خلاص زدند و ریشه آن را خشکاند. همانطور که میدانید یکی از عوامل حمله مغولها، قتل حدود 420 تاجر مغول توسط خوارزمشاهیان بود. این سلسله متکبر، گستاخ و خودشیفته بودند و فکر میکردند قدرتی بلامنازع هستند. به قول مولوی اژدههای خفته در آفتاب قرار گرفت و مغولها آمدند، کشتند و آتش زدند و سوزاند و بردند. از دوران مغولها ایران دچار فاجعه بزرگ شد. فاجعه غم و مصیبت. حافظ، مولوی عبید زاکانی تمام تلاش خود را کردند که دوباره نشاط و امید را به وجود آورند، اما همه چیز سیاه شده بود. ایرانیها بعد از خراب شدن پیشین، دوباره میساختند و فاصله کم بود اما این بار اینگونه نبود و مغولها خشکاندند و 80 سال حکومت کردند. ایرانی دیگر نساخت چون وقتی میساخت مورد طمع قرار میگرفت چون در نساختن آسایش برای آنها بود. خوشحال نشدند چون دیگران به لبخند و شادکامی آنان طمع میکنند. تفرد را بر کار جمعی ارجحیت دادند چرا که دیگر میپنداشتند که با هم بودن حسادت دیگران را بر می انگیزد و حمله میکنند. بهتر است فردیت پیدا کنیم و تنها شدن بهتر است تا دچار بلا نشوند. آنچه میتوانست این مصیبت و رنج و تلخی را آرامش دهد، تقدیرگرایی بود. تصوف پیشرفت کرده بود و در مقابل عرفان شهری در مخمصه و تنگنا قرار گرفت. بزرگترین جمعیت کشور در آن زمان در خراسان بوده و قلعه ایران خراسان بود. ایران بعد از حمله مغول کم جمعیت شد و از هر 9 نفر یک نفر زنده ماند. مثلا از 5 میلیون نفر 300 هزار نفر ماندند. از افتخارات مغول این بود که وقتی اسب حرکت میکند چیزی جلوی آن را نگیرد و همه چیز با خاک یکسان شود. در این دوره تاریخ نویسی رشد پیدا کرد. در نیشابوره که یکی از متمدنترین مناطق ایران بوده حتی حیوانات و هر جانداری را کشتند. در این وضعیت مردم به دنبال اندیشهای بودند که غم را التیام دهد. این بود که تصوف قدر دید و بر صدر نشست. تصوف همه چیز را توجیه تقدیری می کرد. این توجیه گری حتی ظلم مغولها را هم توجیه الهی میکرد. !S4!
ظریفیان در ادامه اظهار داشت: بعد از دوره مغولها، دوره تیموریان فرا رسید. تیمور در عرض 20 سال سه حمله به ایران کرد و هر جا رسید خرابی و ویرانی برجای گذاشت.200 سال اینگونه کشتار و غم بر جامعه ما مستولی بود. این انباشت غم و درد هر اندیشه را از بین میبرد. مولوی و حافظ تمام تلاش خود را کردند که شادی را به جامعه ایرانی برگردانند، اما صدایشان پژواک ندارد. عبیدزاکانی اتفاقات را بیان میکند و اینکه صداقت به ریا، سلامتی به بیماری، کار به کسالت و بیکاری و شادی به غم تبدیل شده است و با طنز، زمانه را به ما میشناساند. در روح ایرانیها -نه فقط شیعهها- درد وارد شد و جامعه پرمصیبت شد. نشانههای غم و مصیبت مذهبی پررنگ شد، چراکه به تخلیه انسان کمک میکرد تا نفس بکشند.. این شرایط وارد ادبیات و نقاشی و هنر هم شد و تک ستارههایی هم در این حوزه درخشیدند. شادی و کار و تلاش از همه چیز پر کشید. اینچنین بود که غم و اندوهناکی حجم گسترده ای از فرهنگ ملی ما را در بر گرفت و ما ایرانیان امروز میراثدار این پیشینه شدهایم.