دانشجویان از راه های دور و نزدیک برای دیدار امام و شنیدن سخنان ایشان به نوفل لوشاتو می آمدند و شب را با پتو و متکایی در چادری که در باغ زده شده بود به صبح می رساندند.

جی پلاس: ‌‌یکی ـ دو روز بعد از استقرار امام‌ در نوفل‌لوشاتو اطرافیان‌ و یاران‌ امام‌ به تدریج‌ به‌‎ ‎‌ایشان‌ پیوستند. مرحوم‌ حاج‌ مهدی‌ عراقی‌ خیلی‌ زود خودش را به‌ نوفل‌لوشاتو رساند و‎ ‎‌تقریباً گردانندگی‌ تشکیلات‌ داخلی را برعهده گرفت. بزودی‌ نوفل‌لوشاتو مرکز و کانون‌‎ ‎‌جوشان‌ انقلاب شد و توجه خبرنگاران‌ آژانس‌های‌ خبری‌ مهم‌ دنیا و رادیو تلویزیونها و‎ ‎‌مطبوعات را به‌ خود جلب‌ کرد. روزهای‌ آخر هفته ـ شنبه‌ و یکشنبه ـ نوفل‌لوشاتو محل‌‎ ‎‌اجتماع‌ عظیم‌ ایرانیها می‌شد که‌ غالباً دانشجویان و محصلین ایرانی مقیم‌ در نقاط‌‌‎ ‌‎‌‌مختلف اروپا بودند. امام‌ هم‌ به مناسبتهای‌ مختلف سخنرانی می‌کردند. افرادی‌ که‌ از‎ ‎‌راههای‌ دور می‌آمدند در باغ نوفل‌لوشاتو استراحت‌ می‌کردند آن‌ طرف‌ باغ‌ یک حیاط‌‎ ‎‌کوچکی‌ بود که‌ دو اتاق داشت، آنجا هم‌ اجاره‌ شد که‌ محل استقرار امام‌ و خانواده‌شان‎ ‎‌بود. در باغ‌ چادری زده‌ شد، فصل‌ پاییز بود و هوا سرد شده‌ بود و برف‌ و باران‌ هم‌‎ ‎‌می‌بارید، اما گرمی فضا و صمیمیت و یکدلی اکثر افراد هوای سرد را تحت‌الشعاع قرار‎ ‎‌داده‌ بود. مرحوم‌ حاج مهدی ‌عراقی با عده‌ای از دوستانش‌ از جمله حاجی احرار از‎ ‎‌میهمانان پذیرایی می‌کردند.‌

‌‌دانشجویانی که از راههای‌ دور می‌آمدند گاه‌ شب‌ یکشنبه را زیر چادر با یک پتو و‎ ‎‌متکایی می‌گذراندند، به سخنرانی امام گوش می‌کردند و از فضایی که‌ امام‌ استنشاق‎ ‎‌می‌کرد تنفس می‌کردند، شارژ می‌شدند و می‌رفتند. امام‌ موقع‌ ظهر و مغرب برای اقامه‌ ‌‎ ‎‌نماز جماعت به‌ این‌ سوی باغ‌ می‌آمدند و اگر ایجاب می‌کرد سخنرانی‌ می‌کردند. ‌‎ ‎
‌‎‎‌می‌گفتیم‌ آقا یک سیصد نفری‌ از آلمان‌ یا انگلیس‌ یا فنلاند آمده‌اند تشریف‌ بیاورید.‎ ‎‌ایشان هم‌ مطالبی‌ می‌گفتند بخصوص‌ ظهر یکشنبه‌ها که‌ دانشجویان‌ باید عصر‎ ‎‌برمی‌گشتند، یا شب‌های‌ یکشنبه، صحبتی‌ می‌کردند در سایر ایام‌ نیز به تناسب و بنا بر‎ ‎‌ضرورت‌ سخنرانی‌ می‌کردند.‌

‌‌نحوه پذیرایی از میهمانان‌ بسیار ساده و بی‌تکلف‌ بود. حاج‌ مهدی عراقی از این‌‎ ‎‌نانهای باگت سفارش می‌داد که‌ با وانت‌ می‌آوردند. یک نصفه نان و یک‌ دانه‌ تخم‌مرغ‎ ‎‌می‌داد و گهگاه‌ نیز یک عدد گوجه فرنگی یا یک سیب‌زمینی‌ پخته‌ ضمیمه‌ می‌کرد.‌

‌‌عصرها هم‌ با یک‌ استکان‌ چای‌ خیلی‌ کمرنگ‌ و یک‌ یا دو حبه‌ قند از مهمانان‎ ‎‌پذیرایی می‌شد. یک‌ بار دو سه‌ نفر از دوستان‌ یک‌ گوشت ذبیحه‌ای پیدا کرده بودند دو‎ ‎‌ـ سه‌ کیلو گوشت‌ بود بعد از نیمه شب رفتند و یک‌ خورشت‌ قیمه‌ای‌ درست‌ کردند.‎ ‎‌روز بعد حاج‌ احمد آقا به حاج مهدی گفت: شنیدم‌ دیشب علیه‌ات‌ کودتا شده‌ و‎ ‎‌خورشت قیمه درست‌ کرده‌اند و به‌ بچه‌هایی که‌ بودند یک‌ چیز گرمی دادند!‌

‌‎

 

برشی از کتاب خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطبایی؛ ج 3، ص 35-37؛ چاپ سوم (1392)؛ ناشر: چاپ و نشر عروج.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.