آقا مهدی (شهید زین الدین) با موتور رفته بود کربلا و به هنگام برگشت از زیارت، تنه اش به یک عراقی خورد و... .
جی پلاس - منصوره جاسبی: لیلا(۱) که سه ماهه شد، بانو(۲) به اهواز برگشت ولی این بار بخشی از تنهایی هایش را دختر کوچولویش پر می کرد.
سپاه در محله کوروش اهواز ساختمانی را برای اسکان خانواده های رزمندگان لشکر علی بن ابیطالب(ع) گرفته بود و بانو با لیلای کوچکش راهی خانه جدید شد.
ساختمان راهرویی داشت که در دو طرفش سوئیت هایی تعبیه شده بود و همین شکل ساختمان ارتباط بانوان را با هم بیشتر کرده بود و ویژگی خانه جدید این بود که بانو برای خود دوستانی تازه پیدا کرده بود؛ دوستانی که درست در شرایط خودش بودند و خوب همدیگر را درک می کردند.
یک روز از همین روزها در حالی که بانو چون همیشه چشم به راه آمدن آقا مهدی بود، او به خانه آمد و چند ساعتی که از آمدنش گذشت، بانو دشداشه ای را روی بند رخت دید در حالی که زیر لباس های خودش پنهان شده بود.
با لبخندی پرسید: مهدی جان این لباس شماست؟
گفت: بله.
بانو پرسید: کجا رفته بودی؟
مهدی لبخندی تحویل بانو داد و در حالی که از پاسخ دادن طفره می رفت، گفت: بابا ما هم دل داریم.
بعدها یک روز نشست و از خاطرات سفرش به کربلا برای بانویش اینگونه تعریف کرد:
آن روز که دشداشه را دیدی با موتور رفته بودم کربلا، همینطور که داشتم از زیارت بر می گشتم، تنه ام به یک عراقی خورد و بی آنکه متوجه شوم، گفتم ببخشید و یکباره متوجه شدم که چه اشتباهی کرده ام.
۱. لیلا زین الدین، دختر شهید مهدی زین الدین.
۲. بانو منیره ارمغان، همسر شهید زین الدین.