گلوله ای به بازویش خورده بود و باید به عقب برمی گشت و وقتی یکی از بچه ها از او خواست تا به اورژانس ببرندش، لبخندی زد و گفت: برای این نیش زنبور؟!

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: عملیات کربلای پنج بود و جاده شلمچه و شهید شفیع زاده(1) که گه گاهی برای سرکشی به مرکز هماهنگی پشتیبانی آتش می رفت و برمی گشت و از بچه های مسئول آن قسمت پرسش هایی می کرد و سپس راهی می شد.

یکی از روزها بود که به هنگام ظهر سوار بر موتور سیکلتی به همراه یکی دیگر از رزمنده ها برای سرکشی به سراغ دیدگاه ها رفت و کمی بعد صدای اذان بلند شد و باید برای نماز آماده می شد که حسن استوار نگاهش به بازوی باندپیچی شده شفیع زاده افتاد و گفت: 

دستت چه شده که پاسخی همراه با لبخندی بر لب از حسن شنید که هیچ، زنبور نیشم زده است.
استوار از همراهش پرسید: دستش چه شده است و او پاسخ داد که گلوله ای به دستش خورده و هر چه اصرار کردیم که برای درمان به عقب برگردد فایده ای نداشت که نداشت.

برای نماز جماعت قامت بستند...

چشمان شفیع زاده از خوشحالی و نشاط برق می زد، هیچ اثری از خستگی و درد در او نمی دیدی. نماز جماعت به پایان رسیده بود و آتش توپخانه دشمن بالا گرفته و زمین منطقه از انفجارهای پشت سر هم بر خود می لرزید اما آنکه ذره ای لرزش به خود راه نمی داد، دل محکم و مطمئن شفیع زاده بود. داشت خودش را برای رفتن به دیدگاه آماده می کرد که حسن با نگرانی گفت کمی بمانید تا شما را برای مداوای دستتان به اورژانس ببرم.

لبخندی زد و گفت: این چیز مهمی نیست آخر برای این نیش زنبور  مگر اورژانس لازم است. نه برادر جان باید برای سر و سامان دادن به اوضاع منطقه راهی شوم و پاتک عراقی ها را پاسخ دهیم.

با همان لبخند سوار بر موتور به سمت دیدگاه روانه شد.(2)

 

1. شهید حسن شفیع زاده، فرمانده و موسس توپخانه سپاه که در عملیات کربلای 10 در هشتم اردیبهشت ماه سال 66 در منطقه ماووت به شهادت رسید.

2. برگرفته از خاطره ای نقل شده از رزمنده حسن استوار آذر در خبرگزاری فارس.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.