چند روزی همقدم با شهید شفیعزاده-7
حسن چطور متوجه مشکلات راننده اش شد؟
کاغذی از جیبش در آورد و رویش چیزی نوشت و داد دست راننده.
کاغذی از جیبش در آورد و رویش چیزی نوشت و داد دست راننده.
گلوله ای به بازویش خورده بود و باید به عقب برمی گشت و وقتی یکی از بچه ها از او خواست تا به اورژانس ببرندش، لبخندی زد و…
عمل به تکلیف، عمل به تکلیف، عمل به تکلیف، این برداشتی بود که اطرافیان حسن از رفتارش در همه امور می کردند.
تنها 12 سال داشت و دیگر خواهر و برادرهایش از او کوچکتر بودند که گرد بی پدری بر چهره معصومشان نشست و این مسئولیت حسن را…