دوم بود که از مدرسه به او تذکر داده شد که دیگر باید روپوش بالای زانو با جوراب های کوتاه سفید بپوشد و بی روسری به کلاس برود؛ تا آقاجانش این را شنید گفت دیگر نمی گذارد که او به مدرسه برود.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: پنجمین خواهر[1] از شش خواهر و دو برادری بود که در خانه ای به دور از زرق و برق دنیا با پدری که شغل شریف بنایی را بر عهده داشت و مادری خانه دار زندگی می کردند. پدر و مادرش از اهالی بروجرد بودند اما پیش از به دنیا آمدنش، پدر را در کارخانه سیمان دورود پذیرفتند و خانواده راهی آنجا شد و کبری در آن دیار به دنیا آمد. آنطور که او می گوید پدرش بسیار اهل شرعیات بود و مادرش بسیار مهربان و باصفا و همین رفتار بزرگترها فضای خانه را گرم و دلپذیر کرده بود.
کلاس دوم بود که از مدرسه به او تذکر داده شد که دیگر باید روپوش بالای زانو با جوراب های کوتاه سفید بپوشد و بی روسری به کلاس برود؛ تا آقاجانش این را شنید گفت دیگر نمی گذارد که او به مدرسه برود.
آن زمان مادر خود در کلاس های اکابر مشغول سوادآموزی بود و بحث سواد در جامعه داغ بود و همین فرصتی شد تا مادر فردایش راهی مدرسه شود و اولیای مدرسه را اینگونه بر سر دوراهی قرار دهد که باشد اگر نگذارید دخترم به مدرسه بیاید فردای قیامت از شما شکایت خواهم کرد و چون این مساله برایشان بد تمام می شد و بحث سوادآموزی شان را زیر سوال می برد با شرط و شروطی که او در انتهای صف بایستد و در آخرین نیمکت بنشیند، پذیرفتند که با حجاب به مدرسه برود.
کبرای کوچک به نقاشی و قصه نویسی علاقه داشت و از آنجایی که دفترهایش را برای مدرسه لازم داشت نمی توانست داخل آنها چیزی بنویسد یا بکشد و تصمیم گرفت تا قصه هایی که در ذهنش شکل می گیرد برای مادر بزرگ تعریف کند او می گفت دخترم حیف است اینها را بر روی کاغذ بنویس و پاسخ می شنید نمی شود مادربزرگ، ورق هایم تمام می شود و باز هم مادربزرگ می گفت خب با زغال روی دیوار بنویس و بالاخره بچگی ها این گونه گذشت.[2]
ادامه دارد...
- بانو کبری محلوج، همسر شهید عباس گودرزی.
- برگرفته از گفت و گوی بانو محلوج.