«شک نیست که قیمت ارز برای همایون شجریان نیز بالا رفته و درهای امیدش بسته شده ولی او منتظر باز شدن درهای امید از بیرون نیست. چه او فهمیده که در امید از درون گشوده میشود.»
به گزارش جماران، محمد بهشتی در روزنامه اعتماد نوشت: اوضاع خوبی نیست. شاید از این هم بدتر شود. هر روز که بیدار میشویم احساس میکنیم تنها کاری که از دستمان برمیآید این است که ببینیم ارز و سکه چقدر گرانتر شده. در کوچه و خیابان دایم خبر بد است که دهان به دهان میگردد. بهای خبر خوش از ارز و طلا بیشتر شده، متقابلا حال ناخوش جامعه است که ارزان شده. تکتک ما متقاعد شدهایم که برگرداندن اوضاع به حالت عادی از عهده ما خارج است. ابعاد این فاجعه آنقدر بزرگ است که شاید معدودی از بلندپایهترین مقامات چون رییس دولت، رییس قوه قضاییه، رییس بانک مرکزی و... را قادر به تغییر شرایط میپنداریم. در عین حال ناامیدیم از آنان که میتوانند، چارهای بیندیشند.
در این میان همایون شجریان اعلام کرده که قصد دارد حداقل کاری که از دستش برمیآید بکند؛ بیهیچ چشمداشتی برای مردم بخواند. البته اینکار قیمت سکه و دلار را پایین نمیآورد، بازار کسب و کار را رونق نمیبخشد، رکود اقتصادی را درمان نمیکند و برجام را نجات نمیدهد، از همه مهمتر اینکه گردنکشیهای ترامپ را مهار نمیکند. پس این تصمیمش چه فایدهای دارد؛ نخست اینکه او تلویحا اعلام کرده که برای تغییر شرایط نباید منتظر کسی شویم، و هر کدام باید دست به «کاری» شویم. اما اقدام او بیچشمداشت و سوداگریای است و این یعنی نه «خودش» که یکسره «دیگران» و در واقع بدحالی جامعه را نشانه گرفته است. او که نمیتواند بازار کسب و کار را رونق دهد عزم کرده که بازار احوال خوش را رونق دهد و با وجود گران شدن ارز و سکه، قیمت خبر خوب را پایین بیاورد. خیلی هم ساده و بیمقدمات دست به کار شده. به ترتیبی که شاید کسی نباشد که به قیاس سبک و سیاقی که او دست به کار شده، کاری از دستش برنیاید؛ از مغازهدار بگیریم تا راننده تاکسی، معلمی ساده، و حتی خانمی خانهدار همه و همه قادرند «کاری بکنند»، چکار؟ حال نزدیکترین کسانشان را بهتر کنند و وجودشان تبدیل به خبر خوش شود برای دیگری؛ این دیگری زمانی همسایهای است، گاهی مسافری است و گاهی رانندهای، وقتی خریداری است یا فروشندهای، مستاجری است یا صاحبخانهای، کارگری است یا کارفرمایی.
شک نیست که قیمت ارز برای همایون شجریان نیز بالا رفته و درهای امیدش بسته شده ولی او منتظر باز شدن درهای امید از بیرون نیست. چه او فهمیده که در امید از درون گشوده میشود. گویی این ندای حافظ به گوشش رسیده که: «شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی/ مردی از خویش برون آید و کاری بکند». من به سهم خود از همایون شجریان دعوت میکنم که او این شعر حافظ را به گوش همه شهر برساند و همه را به عاشقی و بیرون آمدن از «خویش» دعوت کند. بر همه است که «کاری» کنند که حال جامعه خوب شود و بازار امید رونق بگیرد. چون فقط در این صورت است که کسب و کار رونق میگیرد، التهاب بازار ارز خاموش میشود، خبر خوب ارزان میشود و حال بد گران. در اینصورت گویی راز این بیت حافظ گشوده خواهد شد و بر همه آشکار میشود که البته فساد، خشکسالی، رکود و... مشکلاتی است واقعی، ولی وقتی اینها با ناامیدی ما همراه میشود مهلکتر است. متقابلا باطلالسحر این گره کور امیدواری است. امیدواری از فرد فرد اهل جامعه به کل جامعه تزریق میشود. همه مستمسکهای امیدوار کردن جامعه اعم از «محبت»، «الفت» و «ابراز نگرانی» روی به «دیگری» دارد. آنوقت پیدا خواهد شد که شاید آنچه بازار ارز را ملتهبتر کرده نگران «خود» بودن است و تنها راهحلش نگران «دیگری» شدن.