وقتی میگوییم که نباید انسانها را کشت، طبیعتاً در اینجا اخلاق، خودش را به حیطه انسانها محدود کرده است، چراکه موضوع ما انسان است. اخلاق عمل، کنش یا مجموعه باورها و کنشهایی است که درباره انسان است. ادعای این است که میتوان این حیطه را گسترش داد، بهطوریکه حیوانات را هم دربربگیرد.
به گزارش جماران، ناصرالدین علی تقویان عضو هیئتعلمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در نشست یکشنبههای انسانشناسی و فرهنگ که در پژوهشگاه فرهنگ، هنر ارتباطات برگزار شد، با عنوان «پدیدارشناسی گوشتخواری، بهسوی اخلاق غیر انسانمحور» سخنرانی کرد. وی در آغاز سخنانش گفت: بحث من در رویکرد اخلاقی و بهویژه فلسفه اخلاق زیستی است و تا حدودی با بحثهای انسانشناسی متفاوت است. ادعای اصلی این است که باید دامنه شمول فعل اخلاقی را گسترش بدهیم. به این معنی که این کنش سوژه و ابژهای دارد. مثلاً وقتی میگوییم که نباید انسانها را کشت، طبیعتاً در اینجا اخلاق، خودش را به حیطه انسانها محدود کرده است، چراکه موضوع ما انسان است. اخلاق عمل، کنش یا مجموعه باورها و کنشهایی است که درباره انسان است. ادعای این است که میتوان این حیطه را گسترش داد، بهطوریکه حیوانات را هم دربربگیرد.
وی در ادامه افزود: برای توضیح این ادعا باید یک سری مباحث مطرح شود. پرسش اصلیام این است که چرا نباید گوشت خورد؟ چون غیراخلاقی است. چرا؟ معمولاً در فلسفه اخلاق زیستی دو پاسخ به این پرسش دادهاند. یکی بر پایه اخلاق فایدهباورانه و دیگری بر پایه اخلاق وظیفه باورانه است. اخلاق وظیفهباورانه به کانت برمیگردد. مفهوم محوری این نوع اخلاق خود انسان و سوژگی است. یعنی قابلیت اندیشیدن، شعور و درک انسان را ملاک انسان بودن میداند و معتقد است که فعلی اخلاقی است که سوژگی انسانها را هدف قرار ندهد. یا به تعبیری سوژگی انسانها را ابزار رسیدن به اهداف خود نگیرد. انسان یا سوژه بهخودیخود واجد ارزش ذاتی است.
تقویان تصریح کرد: درباره حیوانات هم این نگاه هست که حیوانات میتوانند دارای نوعی سوژگی باشند. ما میتوانیم فرض بگیریم که حیوانات برای خودشان شخصیت و احساس دارند و حتی میتوانند تصمیم بگیرند. یعنی برای حیوانات یک حق ذاتی در نظر میگیرد و بر این پایه میگوید که حیوانات را نباید کشت تا اینکه گوشتش را خورد، یا اینکه در خدمت منافع خودمان قرار بدهیم. حیوان نباید به عنوان یک ابژه برای اهداف ما استفاده شود.
وی یادآور شد: نوع دیگر پاسخ، پاسخ فایدهباورانه است، فرض پایه این نوع نگاه این است که فعلی اخلاقی است که سرجمع میزان رنج را در جهان کاهش بدهد و سرجمع میزان خوشی را افزایش بدهد. تفاوتش با نگاه اول این است که نتیجه عمل برای این نگاه مهم است. درصورتیکه برای نگاه وظیفهباورانه نفس فعل مهم است.
عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در ادامه با اشاره به تفاوت این دو نگاه گفت: در مورد گوشتخواری و کشتن حیوان هم این دو نگاه تفاوت خودشان را نشان میدهند. وظیفهباوران معتقدند که حیوان دارای یک نوع سوژگی است و هرگونه تعرض به ساحت یک موجود، غیراخلاقی است و نباید کشته شود و از طرفی نباید این سوژه ابزاری برای رسیدن به اهدافمان باشد. اما نگاه فایدهباور معتقد است؛ چون آن حیوان قابلیت احساس رنج یا حتی شادی را دارد، بنابراین نباید کشته شود. درمجموع فایدهباورها مانند پیتر سینگر در کتاب آزادی حیوانات که اخیراً ترجمهشده است، استدلالاتش را درباره اینکه چرا نباید گوشت خورد را میآورد.
وی تاکید کرد: اما به هرکدام از این نگاهها انتقاداتی هم در فلسفه اخلاق و هم ازلحاظ موضع گوشتخواری وارد است. برای نمونه در اخلاق وظیفهگرا پرسش اصلی این است که اساساً سوژگی چیست؟ کانت و بقیه وظیفهگراها میگویند که سوژگی یعنی توانایی اندیشیدن. یعنی همان جملهای که دکارت در آغاز دوران مدرن گفت؛ «میاندیشم پس هستم». یعنی هستی انسان در ذیل اندیشهاش قرار میگیرد. اینجا این پرسش پیش میآید که اگر موجودی به هر دلیلی نتواند بیندیشد، آیا سوژه نیست؟ مثلاً فردی که ناقصالخلقه به دنیا میآید آیا سوژه هست یا نیست؟ اخلاق وظیفهگرا به این پرسشها پاسخی ندارد. درحالیکه اخلاق فایدهباور بهراحتی به این پرسش پاسخ میدهد.
عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی افزود: یکی از اساسیترین اشکالاتی که بر اخلاق فایدهباور وجود دارد این است که اصولاً چگونه میزان رنج و شادی قابلمحاسبه است؟ ما چگونه میتوانیم مطمئن شویم که مثلاً اگر هیتلر را بکشیم میزان رنجی که او میکشد، از کشته شدن آن پنجاه میلیون که در جنگ جهانی کشته شدند کمتر است؟ اصلاً چه معیاری برای مقایسه این میزان رنج و شادی داریم؟ دومین اشکال این است که ما تا کی باید صبر کنیم و ازآنجا نتیجه بگیریم که رنجها و شادیها را جمع بزنیم؟ کجا میتوانیم مطمئن شویم که رنجها تمام میشود؟
تقویان یادآور شد: سینگر کوشیده است که بین این دو نگاه جمع کند. هرچند بحثهای بسیاری در این زمینهها شده است اما میتوان گفت که هنوز هیچ اجماع، حتی نسبیای هم در این زمینه نشده است. اما چه باید کرد؟ پرسش چرا نباید گوشت خورد را چگونه باید پاسخ داد؟ چه چشمانداز جدیدی را میتوان برای فردی که مدتها گوشت نمیخورد،که فعلش به لحاظ اخلاقی موجه باشد درانداخت. میتوان نگاهی فراتر از این دو نگاه داشت که معتقدم آن نگاه پدیدارشناسانه است. همانطور که میدانید اصل پایهای نگاه پدیدارشناسانه عزیمت از تجربههای زیسته و برکشیدن معنا از تجربههای زیسته است. بهنوعی آن معنا را به یک حدی از عمومیت رساندن است تا اینکه موردقبول دیگران هم واقع شود و اعتبار عامی پیدا کند. وقتیکه میگوییم که عزیمت از تجربههای زیسته در این نگاه مهم است باید برویم و تجربههای زیسته را واکاوی کنیم. یا حداقل خودمان را در کوران آزمون آن پرسش قرار بدهیم. تا تجربه زیسته بر ما پدیدار شود. یعنی تجربهای که پرسش از آن برمیخیزد خودش را بر ما پدیدار کند.
وی افزود: پرسش درواقع این است که خوردن گوشت برآمده از فعل کشتن است که آن فعل مورد مذمت است. بنابراین گام بعدی این است که خوردن گوشت را کنار بگذاریم و به قلب واقعیتی به نام کشتن وارد شویم که ببینیم کشتن چگونه برما پدیدار میشود؟ پس خود این پرسش در کانون بحث قرار میگیرد.
تقویان در ادامه گفت: در اینجا نیاز است که درباره خودم بگویم که چگونه این پرسش برای من پدیدار شده است؟ این هم فقط به این دلیل نیست که این پرسش برای من مهم است، بلکه میتواند به این دلیل هم باشد که موقعیتهای اینچنینی میتوانند مشترک بین انسانها باشند. وجه عمومیت احکامی که از این سنخ درمیآیند از همینجا برمیخیزد. یعنی اعتبار حکمی که درنهایت خواهیم داد از همینجاست. یعنی همین تجربههای مشترکی است که میتوانیم بهجای همدیگر آنها را تجربه کنیم و خودمان را جای دیگری بگذاریم. بنابراین اینکه من میگویم چگونه گوشتخواری برمن پدیدار میشود، یا کشتن بر من پدیدار میشود، نباید ما را دچار یک شکاف معرفتی کند که مانع از صدور هر حکمی دراینباره شود.
وی در ادامه به سه روایت درباره تجربههای زیسته خودش اشاره کرد و گفت: این موقعیت پدیداری پرسشهای جدی را برایمان ایجاد میکند. صرفنظر از اینها با چه نگاهی میخواهید به این پرسش که چرا نباید گوشت خورد پاسخ دهید، موقعیت عملیای که ما باید در آن قرار بگیریم. این موقعیت عملی هرروز بر سر سفرههای ما حضور دارد نباید گوشت خورد. این پرسش را برای ما برجسته میکند. بههرحال پرسشهای اخلاقی: سوژگی حیوان، رنج حیوان، حق حیوان و مهر حیوان هستند. اینها چهار مقولهای است که موردتوجه من است. مثلاً سینگر میگوید؛ اگر ما سوژگی حیوان را نه روی توانایی اندیشه و سخن گفتنش بگذاریم، بلکه روی احساس رنج و شادی بگذاریم در آن صورت میتوانیم برای حیوان سوژگی قائل شویم و در آن صورت است که مانند انسان، حق نداشته باشیم که آن را بکشیم. رنج حیوان هم به نظرم واقعی است و در سفرههای ما وجود دارد. ترکیب رنج و سوژگی حیوان مفهوم حق حیوان را شکل میدهد. همانطور که انسانها حقی دارند حیوان هم حقی دارد. درنهایت مهر حیوان را داریم که سوای این بحثهای فلسفی افرادی که تجربه مؤانست با حیوانی را دارند وقتی این رابطه امکان برقراری دارد آن موقع این پرسش که نباید حیوان را کشت خیلی جدیتر رخ میدهد. بههرحال قابلیت اینکه مهرورزی در جهان بیشتر شود وجود دارد و این باعث میشود که مذمت گوشتخواری برای ما برجستهتر شود.
عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اچتماعی یادآور شد: همه اینها باعث میشود که ما از ایدئولوژی نوعباوری یا نوعپرستی خلاص شویم. سینگر این مفهوم را مترادف با نژادپرستی و… میگیرد که باعث میشود که صلح طبیعت و انسان به خطر بیافتد. به تعبیر او فراگیرترین ایدئولوژیای که میتواند وجود داشته باشد همین ایدئولوژی نوعباوری است.
وی در ادامه افزود: هرچند حقوق حیوانات نسبت به دیگر حقوق، مانند حقوق زنان بعدتر شروعشده است، اما نشان میدهد که بشر به سمت رهایی از این ایدئولوژیها که درنهایت صلح جهانی را به خطر میاندازند میرود. درنهایت فکر میکنم درباره حقوق حیوانات هم داریم به سمتی میرویم که از ایدئولوژی نوعباورانه و مرزهایی که انسان با دیگر حیوانات دارد خلاص شویم. به تعبیر دیگر از اسطوره خوردن گوشت خلاص شویم.
وی با نقل قولی از سینگر گفت: پیتر سینگر، فیلسوف اخلاق زیستی میگوید؛ «جنبش رهایی حیوانات، نسبت به هر جنبش رهاییبخش دیگری، دیگردوستی بسیار بزرگتری را از جانب نوع انسان میطلبد، زیرا حیوانات خود نمیتوانند خواستار رهایی باشند، یا از راه رأیگیری، تظاهرات، یا بمب، علیه جفای به خود اعتراض کنند. آیا انسان میتواند چنین دیگردوستی اصیلی را به نمایش بگذارد؟ کسی چه میداند؟» اینجاست که انسان اگر ادعای اخلاقی داشته باشد این حد نهایی اخلاق دفاع از حقوق حیوانات است. اولین کار برای آن امر این است که گوشت را از سفرههایمان حذف کنیم.
وی در پایان افزود: این پرسشها فقط برآمده از روی دلسوزی برای حیوان نیستند. همه این پرسشها برآمده از یک واقعیت عمیقتری است که ما هنوز انگار شرمنده آن توحش دوران اولیهمان هستیم و از طرفی هم از خوردن گوشت و لذت آن نمیتوانیم دست بکشیم. درنهایت برای همه این اهداف ما نیازمند یک بنیان اخلاقی دیگری هستیم که بتواند حیوانات را در برگیرد و بتواند حیوان را ابژه فعل اخلاقی ما قرار بدهد.