اصولگرایان از خود سوال کنند: چرا نسلهای بعد از انقلاب، خیلی دل در گرو مهر و محبت با ما ندارند؟
به گزارش جماران، صادق زیباکلام در روزنامه شرق نوشت:
«روحانی موفق شود یا نشود آن چه میماند، ضرورت بازنگری اصولگرایان در نگاه و رویکرد سیاسی و اجتماعی خود است.»
«در دو دهه گذشته، سه انتخابات در کشور برگزار شد که اگر نگفته باشیم زنگ خطر را میبایستی برای اصولگرایان به صدا درمیآورد، دست کم باید آنان را به فکر فرومیبرد. نخستین آن در دوم خرداد ٧٦ اتفاق افتاد. رأی ٢٠میلیونی به رئیسجمهور منتخب، همه را غافلگیر و شگفتزده کرد. انتخابات دوم در ٢٤ خرداد ٩٢ و سومین آن هم در اسفند ١٣٩٤ نتایج تأملبرانگیزی به همراه داشت. نحوه رأی دادن مردم در این سه نمونه به گونهای بود که کموبیش شکست غیر منتظرهای را برای اصولگرایان به همراه آورد. آن چه در جمعه ٢٩ اردیبهشت اتفاق افتاد، چهارمین تجربه از این مجموعه بود.
به نظر میرسد هیچیک از این انتخاباتها چندان نتوانستند اصولگرایان را به خود بیاورند و باعث شوند آنها از خود سؤال کنند: «جامعه ما را چه میشود؟» و چرا نسلهای بعد از انقلاب، خیلی دل در گرو مهر و محبت با ما ندارند؟ در همه این موارد، به جای ریشهیابی و طرح این پرسش که چرا کسر درخور توجهی از جوانان، دانشجویان، اقشار و لایههای تحصیلکرده زنان و اقلیتهای قومی ساکن شهرهای بزرگ، فرهنگیان و دانشگاهیان و این دست اقشار مانند گذشته از ما حمایت نمیکنند، با طرح مسائل جانبی چشمان خود را روی بسیاری از واقعیتها بستند.
جا داشت آنان بعد از انتخابات دوم خرداد ٧٦ این پرسش ساده را از خود میپرسیدند که چرا و چه شد که یک روحانی کمتر شناخته شده، توانست در برابر روحانی بیشتر شناخته شده و مورد حمایت بسیاری از بخشهای رسمی، ٢٠ میلیون رأی بیاورد؟ در عوض سعی کردند با طرح مسائلی مانند «اصلاحات آمریکایی در مقابل اصلاحات اسلامی» و این دست مسائل، صورتمسئله اصلی را محو کنند. ناکامی در انتخابات ٢٤ خرداد ٩٢ را به پای موفق نبودن در رسیدن به «اجماع» روی یک نامزد نوشتند. بعد هم به جای تجزیه و تحلیل و پرداختن به سیاستهای هشتساله خود در دوران احمدینژاد، همه انرژی خود را از یک طرف روی داستان مسائل بعد از انتخابات سال ٨٨ و از طرف دیگر روی ابراز «دلواپسی» پیرامون مذاکرات هستهای با شش کشور قدرتمند دنیا که برای رفع تحریمها علیه ملت ایران انجام میشد، گذاشتند.
آنها از ناکامی خود در انتخابات مجلس دهم در اسفند ٩٤ هم درس نگرفتند و همه تلاششان این بود نشان دهند بر خلاف وعدههای دکتر روحانی، برجام هیچ دستاوردی به همراه نداشته است. از سوی دیگر، همه هموغم آنان این بود که بگویند دولت یازدهم نتوانسته برای بیکاری و رکود گامی بردارد و فقرا، فقیرتر شدهاند و فساد گسترش یافته و قسعلیهذا. به بیان دیگر، در دو دهه گذشته، اصولگرایان سرگرم تاختن به مخالفان و منتقدان خود بودهاند؛ بدون آن که ذرهای به انتقاد از خود بپردازند یا نگاهی ژرفتر به تغییر و تحولات عمیق سیاسی و اجتماعی جامعه بیندازند. این بار هم متأسفانه به نظر میرسد همان روال دو دهه گذشته در شرف تکرار است. چندان به نظر نمیرسد اصولگرایان تمایلی به بازنگری و انتقاد از خود داشته باشند. به جای پرداختن به این واقعیت که چه شد که روحانی آن رأی سنگین را آورد و اصولگرایان برای چهارمین بار، این واقعیت را مشاهده کردند، باز رفتهاند سر وقت انتقاد از دیگران. به جای این که از خود بپرسند ما را چه میشود که اقشار و لایههای جوانتر و نسلهای بعد از انقلاب از ما جدا شدهاند، یک بار دیگر بر همان سبک و سیاق گذشته ادامه میدهند. ادبیات آنها مانند گذشته است: «روحانی موظف است هر چه سریعتر در پرتو مدیریت جهادی با بیکاری، فقر و رکود مبارزه کرده و اقتصاد کشور را اصلاح کند»! روحانی موفق شود یا نشود آن چه میماند، ضرورت بازنگری اصولگرایان در نگاه و رویکرد سیاسی و اجتماعی خود است.»