حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی می نویسند: حضرت فاطمه که از منظر برخی از معصومان(ع) باطن لیله‌القدر است، بیانگر روند تکاملی اسلام و جهش تصاعدی حاملان راستین قرآن و عترت(ع) است؛ زیرا مُلک سلیمان با همه احتشام، بر بال «غدُوّها شهرٌ و رواحُها شهر» مستقر بود، لذا سرعت آن محدود بود، لیکن ملکوت حضرت ختمی مرتبت(ص) بر شهبال «لیله‌القدر خیرٌ من ألف شهر» استوار است؛ لذا جهش آن طوری است که می‏ توان یک شبه ره صد ساله را پیمود و پیمانه این پیمودن به دست هم‌پیمانان ولایت فاطمی است که در صدد ادراک لیله‌القدرند، وگرنه برای لیله‌القبری ‏ها چنین سیری میسور نیست.

به گزارش جماران، آیت الله العظمی جوادی آملی در بخشی از پیام خود به همایش بانوی آفتاب در خصوص جایگاه معنوی حضرت فاطمه زهرا(س) می نویسند:

هرچند اندیشوران ولایتمدار با بیان و بنان، معارف فاطمی را ارائه کرده‌اند، لیکن بضعه‏ای از مآثر آن در طی اصولی مرقوم می‌گردد:

اصل یکم. حضرت فاطمه(س) بر اثر آگاهی از اسمای حسنای الهی به مقام منیع خلیفه خدا شدن نائل آمد؛ زیرا تمام عناصر محوری استخلاف در هویّت آن حضرت جمع شد، چون آل‌عمران، و تطهیر، احزاب، و موّدت مردمی که اجر رسالت است، و ایثار و اطعام مسکین و یتیم و اسیر «هل اتی» و سرانجام «کوثر» الهی را به نحو جمع سالم جمع کرد، و کوْن جامعی بود که شایسته هبوط امین وحی «جبرئیل»(ع) و دریافت مصحف شد که در آن ملاحم سالف و آنف ثبت و غیب و شهادت مشهود بود. ادراک کنه چنین انسان کامل و جامعی میسور نیست:

«…لانّ الخلق فُطموا عن معرفتها»،۱ لیکن آنچه مقدور نیست، مورد دستور نیست و آنچه مورد تکلیف است، معسور نیست.

سرّ لزوم شناخت بانوی آفتاب، ضرورت مودّت وی چونان سائر اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است و وداد بدون معرفت محبوب متصوّر نیست. هر اندازه عرفان آن گوهر ملکوتی بیشتر، مودّت قلبی نسبت به آن ذات قدسی افزون تر خواهد بود.

لیله‌القدر بودن حضرت فاطمه (س)

اصل دوم. حضرت فاطمه که از منظر برخی از معصومان(ع) باطن لیله‌القدر است، بیانگر روند تکاملی اسلام و جهش تصاعدی حاملان راستین قرآن و عترت(ع) است؛ زیرا مُلک سلیمان با همه احتشام، بر بال «غدُوّها شهرٌ و رواحُها شهر»۲ مستقر بود، لذا سرعت آن محدود بود، لیکن ملکوت حضرت ختمی مرتبت(ص) بر شهبال «لیله‌القدر خیرٌ من ألف شهر»۳ استوار است؛ لذا جهش آن طوری است که می‏توان یک شبه ره صد ساله را پیمود و پیمانه این پیمودن به دست هم‌پیمانان ولایت فاطمی است که در صدد ادراک لیله‌القدرند، وگرنه برای لیله‌القبری‏ها چنین سیری میسور نیست؛

تو لیله‌القبری برو تا لیله‌القدری شوی

چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو

اگر مرکب رسول خدا(ص) هنگام معراج بُراق بود که هر قدم او به شعاع دید بود؛ خُطاهُ مدّ بصره،۴مطیّه رهوار امّت هنگام عروج نسبی، نماز است که عمود دین می‏باشد و با اقامه صحیح آن می‏شود ظاهر و باطن لیله‌القدر را به قدر هستی خویش ادراک کرد و از آن سکوی پرواز استعانت جست و طبق ظرفیت ظریف و طریف روح مجرّد، طرفه فاطمی را زیارت نمود.

دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه «هل اتی»

در خواب غفلت بی خبر زو بوالعلی و بُوالعلا

اگر انسان کاملی خود باطن لیله‌القدر باشد، تمام گام‏های استوار او چنان است، هر لحظه راه هزار ماهه می‏رود. کدام چابک سواری به گرد وی می‏رسد تا به گرد او طواف کند. مرکب توده دوستان بانوی آفتاب چوبین است و اسب چوبین چون پای چوبین استدلالیون بی‌تمکین است:

اسب چوبین برتراشیدی که: این است اسب من

گر نه چوبین است اسبت، خواجه یک منزل بتاز

لیکن «کرم دودة طاها و یاسین بکند کار خویش»، زیرا خود آن بانو در خطبه فدکیّه، خاندان عصمت را که به تجمّل می‏نشینند و به جلالت می‏روند، وسیله معرفی کرد و چنین فرمود: «فاحمدُوا الله الذی بنوره و عظمته ابتغی من فی السموات و من فی الارض الیه الوسیله؛ فنحنُ وسیلتُه فی خلقه و نحن آل رسوله و نحن حجّه غیبه و ورثه انبیائه».۵

آنچه در توسّل معتبر و متوقع است، این نیست که خداوند به سبب آن وسیله به بنده خود نزدیک شود یا کلام او را بشنود یا به رفع نیاز او توانا گردد، تا گفته شود خدای سبحان بر بنده خود «اقربُ من حبل الورید» است۶ و نیز خدای سبحان «بکلّ شئ سمیع» است یا «علی کلّ شئٍٍ قدیر»۷ است و مانند آن، بلکه به سبب آن وسیله شخص محتاج، شایسته تقرّب گردد و لائق شود که کلام او مورد اعتنا واقع شود و نیازش برطرف گردد. به هر تقدیر، اصل ابتغای وسیله مورد دستور خداوند است: «وابتغوا إلیه الوسیله».۸ تعیین مصداق عام یا مطلق به عهده عموم یا اطلاق خود دلیل لفظی نیست، بلکه با دلیل جداگانه می‏توان وسیله بودن چیزی یا شخصی را ثابت کرد که در این خطبه، وسیله بودن اهل بیت عصمت(ع) بیان شد.

اسوه بودن سیره و سنت فاطمی

اصل سوم. حضرت فاطمه با سیره رائج و سنّت معصومانه دارج خود اسوه همگان بوده و هست، لیکن در رفتارهای خاص خویش قدوه صنف مخصوص است؛ مثلا در سیر درونی و ذکر، اسوة عارفان شاهد و در اندیشه و فکر ذهنی، قدوة حکیمان و متکلمان و فقیهان و صاحبان فنون دیگر است. تحلیل خطبه معروف آن حضرت، سند صلاحیّت ائتسای خردمندان علوم عقلی و نقلی به آن ذات قدسی است.

به عنوان نمونه جمله «ابتدع الأشیاء لا من شئ کان قبلها»۹ است؛ این تعبیر تابنده حل برخی از شبهات مادی‌گرایان مُلحد را به عهده دارد، زیرا شبهه الحادی آنان عبارت از این است: اگر جهان مبدأ فاعلی دارد و آن مبدأ چیزی را آفرید، آیا اولین مخلوق خود را از «شئ» آفرید یا از «لاشی» اگر از «شئ» خلق کرد، پس آن «شئ» که مادّه خام آفرینش جهان بود، ازلی است و نیازمند به مبدأ فاعلی نیست، و اگر از «لاشئ» آفرید، لاشئ عدم محض و صلاحیّت مادّه خام خلقت را ندارد، و هیچ چیزی از دو طرف نقیض بیرون نیست؛ یعنی ارتفاع نقیضان ممتنع است.

پاسخ چنان شبهه‏ای در این کلام نورانی ارائه شد و آن اینکه نقیض «من شئ»، «من لاشئ» نیست، بلکه نقیض آن «لامن شئ» است؛ یعنی خداوند جهان را به طور ابداع و بدون آنکه نیازی به مادّه خام داشته باشد، انشا فرمود. همین تعبیر فنّی که درس‌آموز اهل حکمت و کلام است، بعد از حضرت فاطمه(س) میراث علمی حضرت علی بن ابیطالب(ع) واقع شد و در خطبه‏های علوی تجلی نمود. این‏گونه از اصول بدیع عقلی که زمینه تفریع مجتهدانة حکیمان و متکلمان است، در بیانات آن بانوی آفتاب کم نیست؛ چه اینکه تفسیر آیات ارث و اشارت به عموم و اطلاق آن از یک سو و عدم تقید آن به قید خاص از سوی دیگر، و استقرار توارث بین اعضای خاندان نبوت از سوی سوم، می تواند قدوه فقیهان و مفسران باشد.

کثرت‌گرایی سیاسی در سایه اصالت وحدت

اصل چهارم. حضرت فاطمه کثرت‌گرایی و پلورالیزم سیاسی و اجتماعی را در ظلّ اصالت وحدت و لزوم انسجام امّت و هماهنگی ملت مسلمان با سنت حسنه خود پذیرفت و آن را امضا کرد و از هرگونه چالش داخلی و تنش محلی و منطقه‏ای پرهیز نمود، و همانند امیر مؤمنان از تشتّت و شقّ عصای مسلمانان جدّا تحاشی داشت و استحکام نظام اسلامی را در برابر دشمنان خارجی لازم می‏دانست.

اجمال آن اینکه هیچ‏گونه کثرت در متن دین حق راه ندارد، به طوری که صراط مستقیم متعدد باشد و هر کس بتواند از هر صراطی به مقصد برسد و نیز هیچ‏گونه تکثّری در معرفت صائب نیست، به طوری که معرفت صحیح نسبی باشد و هرکس هر برداشتی از متون مقدس داشت، صواب باشد، و هر قرائتی از دین درست و مطابق با واقع باشد، بلکه اصل دین واحد و صراط مستقیم یگانه و قرائت صحیح یکتاست و مجالی برای کثرت حقیقی در این حرمهای امن و حریم‏های محدود نخواهد بود؛ لذا مباحث کلامی به دور از اعتساف و تحجّر مُفرطانه و تهتُّک مُفرّطانه هماره دائر خواهد بود و از تضارب عاقلانه و عادلانه آرا، بسیاری از مطالب روشن می‏شود، لیکن کثرت سیاسی در سطح بین‌الملل و اجتماعی، در قلمرو خاص و زندگی مسالمت‏آمیز، با گرایش‏های متعدد و عقائد متنوع، هم معقول است و هم منقول، لذا مقبول خواهد بود.

هماهنگی سیره فاطمی(س) با قرآن

سیره عترت طاهرین(ع) که بانوی آفتاب از مصادیق بارز آن است، هماهنگ با قرآن حکیم است که معادل آن هستند. در قرآن برنامه‏ای ویژه برای پیروان اسلام معهود و مخصوص است: «إنّما المؤمنون إخوه»،۱۰ و برنامه‏ای برای رهروان اسلام ابراهیمی است: «یا اهل الکتاب، تعالوا إلی کلمهٍ سواءٌ بیننا و بینکم…»۱۱ و دستوری برای جامعه جهانی با هر دین و آیین و مرامی است: «لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یُخرجوکم من دیارکم أن تبرّوهم و تُقسطوا إلیهم إنّ الله یحبّ المقسطین».۱۲

وقتی اسلام ندای عدالت و صلای برّ و قسط را نسبت به کسانی که خارج از مرز اسلامند، سر می‏دهد، هرگز فتوا نمی‏دهد که برادران معتقد به خدای واحد، دین واحد، قرآن واحد، قبله واحد، معاد واحد، وحی و نبوت واحد و بسیاری از معارف و عقائد و اخلاق و احکام و آداب و سُنن همسان و مشترک، از فیض وحدت و فوز اتحاد محروم گردند؛ چون چنین کتاب آسمانی که از علوم غیب و شهادت سخن می‏گوید و هدف اصلی آن خردمندپروری است، هرگز کار نابخردانه را امضا نمی‏کند و اختلاف و تشتّت، منشأیی جز فقدان عقل ندارد: «و تحسبُهُم جمیعا و قلوبهم شتّی ذلک بأنّهم قوم لایعقلون».۱۳

اگر نفع کاذبی در اختلاف باشد، عائد دشمن مشترک می‏شود و هرگز بهره مختلفان نخواهد شد. گفتار نغز و پر مغز حضرت علی(ع) این است: «فایّاکم و التلوّن فی دین الله فانّ جماعه فیما تکرهون من الحق خیرٌ من فُرقه فیما تحبّون من الباطل و انّ الله سبحانه لم یُعط أحدا بفرقه خیرا ممنّ مضی و لاممّن بقی…»۱۴ چنین تعبیر جامع گذشته و حال و آینده، بیانگر استقرار سنّت تبدیل‌ناپذیر الهی بر این است که صلاح و فلاحی در فرقه نیست و هرجا نجاح نباشد، جز طلاح چیز دیگر نخواهد بود و منشأ هرگونه صلاح تقواست و مبدأ هرگونه طلاح طغوا است.

آنچه از عالمان دین‌باور و مسئولان حوزوی و دانشگاهی متوّقع است، همانا اتحاد ظاهر و باطن خویش است تا توفیق برقراری اتحاد دیگران را به دست آورند. در چنین فضای باز و پاکی، محاوره فرهنگی به صورت حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن ظهور می‏کند و بارور می‏گردد، وگرنه هرگونه حواری جز مراء مذئوم و جدال مذموم نخواهد بود و ثمر تلخ آن جز نزاع و فشل و ذهاب شکوه شوکت نیست.

معنای الگو بودن حضرت فاطمه (س)

اصل پنجم. حضرت فاطمه اسوه سالکان کوی حق، به‌ویژه برای زن و معارف مربوط به زنان است؛ چنان‏که هرکدام از دو وزنة وزین قرآن و عترت(ع) قدوه محقّقان علمی و متحققان عملی است؛ معنای الگوبودن یک شئ عتیق و کهن که مصون از اندراس و کهنگی و منزّه از گذشت تاریخ مصرف و مبرّای از افیون و افسون و افسانه است، دعوت به انجماد، تحجّر، ارتجاع و رکود نیست؛ چه اینکه تحلیل آن به تجویز تفسیر به رأی و توجیه اختلاف قرائت (به معنای پلورالیزم)، تفسیری بدون اصل ثابت نخواهد بود؛ زیرا کتابی که مدّعی حیات‌بخشی است، با قفل قلب و یُبس دل و رکود ذهن موافق نیست و دفتری که داعیه ثبات و دوام دارد، با زمانمندی و زوال مخالف است، بلکه معنای عریق آن مرهون ارزیابی عقل در هندسه دین و شریعت است.

ساختار و هندسه دین و ارزیابی عقل

لازم است عنایت شود که اولا دین عبارت از حکم خداست؛ ثانیا منبع دین (یعنی حکم خداوند)، علم ازلی و اراده ذات اقدس خداست؛ ثالثا کاشف از حکم خدا، یعنی دین یا عقل برهانی است یا نقل معتبر؛ رابعا عقل برهانی اعم از تجربی و تجریدی است، به طوری که از قیاس و خیال و گمان و وهم پالوده بوده و به هیچ‏کدام آنها آلوده نگردد، وگرنه حجت کاشف نخواهد بود؛ خامسا نقل معتبر اعم از قرآن و سنّت معصومان(ع) است، به طوری که نه نسخه «حسبنا کتاب الله» شنیده شود و نه نعره مشئومه تحریف قرآن معاذالله و خروج آن از صحنه استدلال؛ سادساً کاشف سنّت معصومان(ع)، یا خبر است یا اجماع یا شهرت؛ خبر یا واحد است ـ اعم از مستفیض و غیر مستفیض ـ یا متواتر است، اعم از لفظی و معنوی؛ اجماع یا محصّل است یا منقول؛ شهرت یا روایی است یا فتوایی…

با طرح این ساختار که تولیت استیفای مباحث آن به عهده فنّ اصول فقه است، از برخی تقابل‏های ناموزون پرهیز می‏شود و هر حجّتی در جای اصلی خود قرار می‏گیرد؛ مثلا از رویارویی سنّت و اجماع جلوگیری خواهد شد، زیرا هرگز اجماع در برابر سنت نیست، چون حجیّت اجماع، به هر تقدیری باشد، به عنوان کشف از سنت معصوم(ع) است، نه آنکه خود به صورت مردمسالاری مطلق و بدون پسوند دینی معتبر باشد؛ چه اینکه از تقابل نامیمون عقل و دین اجتناب می‏شود، زیرا عقل برهانی که مفید قطع ریاضی یا طمأنینه عقلایی باشد، در برابر نقل است، نه در قبال دین و در مقابل سمع است، نه در برابر شرع، یعنی باید گفت: فلان مطلب دینی با عقل ثابت شد یا با نقل، با عقل معلوم شد یا با سمع، نه آنکه فلان مطلب عقلی است یا دینی، عقلی است یا شرعی.

خلاصه آنکه اگر مطلبی با دلیل عقلی معتبر ثابت شد، یا حکم است و یا موضوع حکم و در هر دو حال مدار احتجاج عبد و مولاست و در معاد، معیار پاداش و کیفر است و چنین چیزی حتما دینی و شرعی است. با این تحلیل بسیاری از نقدهای دوران انقلاب و تشکیل حکومت و تبیین مدیریت دینی و حقوق محلی، منطقه‏ای و بین‌المللی، تجارت جهانی، الحاق به کنوانسیون و نظائر آن برطرف می‏شود؛ زیرا وقتی جایگاه عقل و نیز رأی همه مردم و اجماع محصّل مشخص شد، نصاب حجّیت و اعتبار آن، هم به لحاظ درون مرزی که از گزند مغالطه و آسیب تمثیل منطقی و قیاس اصولی و فقهی مصون است و هم به جهت برون‌مرزی که از تعارض با نقل معتبر محفوظ است، به دست می‏آید؛ چه اینکه با تبیین جایگاه نقل، نصاب حجیّت و اعتبار آن، هم به جهت درون بینی که از آفت «صدور، جهت صدور، و دلالت متن» سالم باشد و هم به لحاظ برون‌بینی که از تعارض با عقل قطعی مصون بماند، حاصل می‏شود. در چنین اقلیمی پیدایش و پرورش هرگونه تمدنی که با تدّین جامع و باز هماهنگ است، میسور خواهد بود.

همسویی عقل و نقل

رسالت تدوین رساله هماهنگی تمدّن و تدیّن به عهده کارشناسان متون مقدس و خبرگان ماهر قرآن و سنّت معصومان(ع) و عقیله‏های فنون تجربی و علوم تجریدی حکمت و کلام است؛ به طوری که نه تحت سلطه نقل محض قرار گیرند و نه تحت قهر عقل صرف گرفتار آیند، بلکه چونان فرشته‏ای باشند که «اُولی اجنحه»‏اند و جناح نقل را با جناح عقل همسو بیابند و جناح عقل را با جناح نقل هم‌پرواز، تا قول صادق مصدّق(ع) که فرمود: «انّ لله علی الناس حجتّین…» ۱۵ امتثال شود و رهنمود عقل مبرهن که هماره به ضرورت وحی و حتمی بودن اطاعت از آن فتوا می‏دهد، عمل شود؛ یعنی پایایی دین پاینده با پویایی و استمرار و نبعان و جوشش احکام و حکم آن مقرون باشد، و جریان اجتهاد در زیر قبّه متون قدسی نه در برابر نص، دستوری است که از رهبران معصوم(ع) رسیده است: «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع».۱۶

بنا بر این مجتهد متعهد، هرگز از حوزه تفریع و استنباط فروع از اصول وحیانی خارج نمی‏شود و دچار بحران هویّت نشده، تفریع را به تأصیل و تأسیس اصل که خود بدعتی مذموم است، اشتباه نمی‏کند و تمدّن را در قبال تدیّن قرار نمی‏دهد.

حضرت فاطمه (س) متن صراط مستقیم الهی

اصل هفتم. حضرت فاطمه چونان معصومان دیگر، در متن صراط مستقیم بوده و هرگز در معرفت آنکه از مو باریکتر است، اشتباه نکرده است و در پیمودن آنکه از لبه تیز تیغ و شمشیر برنده‏تر است، تسامح و تساهل نورزیده است؛ بنابراین همانند قرآن مُمثّل است که از تطاول تحریف به زیاده یا نقصان مصون مانده است.

روز زن و گرامیداشت مقام مادر در زادروز بانوی آفتاب، وقتی تبیین می‏شود که اجمالی از پیامد مشئوم اومانیسم و به دنبال آن فمینیسم بازگو گردد تا خطر الحاق به کنوانسیون رفع تبعیض زن و مرد معلوم شود؛ گرچه جزم علمی در این‏باره سهل نیست، لیکن حدس تاریخی آن هم صعب نخواهد بود و آن اینکه تحقیر بشر و تعجیز او در تعیین برنامه‏های سعادتمندانه و سپردن همه امور به قضا و قدر، غافل از آنکه اقدام مسئولانه و قیام آگاهانه هر فردی در جدول تقدیر او جا دارد، سبب شد تا گروهی دیگر بدون رعایت استناد امور به قضا و قدر، انسان‌مدارانه فکر کنند و بشرمحوری تصمیم بگیرند و انسان را معیار حق و باطل، صدق و کذب، خیر و شر و بالاخره حسن و قبح بدانند و آزادی مطلق را حق مسلم او بپندارند؛ چه اینکه ممکن است حدس شود تضعیف زن و تبعید وی از ساحت سیاست و اجتماع و تحریم بسیاری از مزایای فرهنگی بر او و تحریم وی از بسیاری از امور مباح، مایه تمرّد تندروهای افراطی و پیدایش فمینیسم شده باشد، هرچند دلیل معتبری بر این حدس‏ها اقامه نشده است.

تکریم انسان و خلافت الهی

قرآن حکیم که عترت طاهرین(ع) معادل آنند، انسان اعم از مرد و زن را تکریم می‏کند: «لقد کرّمنا بنی آدم»۱۷ و سبب کرامت وی را خلافت الهی می‏داند: «انّی جاعلٌ فی الأرض خلیفه».۱۸ خلیفه آن است که قانون مستخلف عنه را اجرا کند، نه هوای وهم و هوس نفس خویش، وگرنه از خلافت معزول و در نتیجه از کرامت محروم می‏گردد.

چون خلافت بشر از خدای سبحان به روح مجرّد و ملکوتی او برمی‏گردد و روح مجرّد منزّه از ذکورت و انوثت است؛ چه اینکه انبیا برای تعلیم کتاب و حکمت و برای تزکیه آمده‏اند و همه این امور به جان مجرّد انسانی رجوع می‏نماید، نه به پیکر او، لذا هیچ کمال اعتقادی، اخلاقی که به روح مجرّد برمی‏گردد، نه مشروط به ذکورت است و نه ممنوع به انوثت.

البته در کارهای عملی و اجرایی که مربوط به بدن و جوارح است، کاملا مرزها متفاوت و احکام مفروز و قوانین جداست. به برخی از این مقررات ویژه زنان اشاره می‏شود تا معلوم گردد که نباید احکام روح با دستورهای بدن خلط بشود و تفاوت قوانین بدنی با تساوی قوانین روحی اشتباه نشده و حکم به برابری مطلق صادر نشود؛ به عنوان نمونه جریان ارث، با اینکه کمبود سهم برخی از زنان ترمیم شده است، پیام الهی در این‏باره چنین است: «لاتدرُون أیّهم أقرب لکم نفعا»۱۹ و جریان آهنگ نرم و رقیق زنانه به این صورت ترسیم شد: «فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض»،۲۰ به طوری که استقصای کامل تفاوت احکام زن و مرد دشوار است و هیچ‏کدام آنها نشان قُرب مرد به خدا و بُعد زن از آن حضرت نیست؛ به نحوی که قابل ترمیم و جبران نباشد.

بنابراین توسعه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اقتضا دارد، فتوای مراجع بزرگ و عظیم‏الشأن تقلید، با نظر کارشناسان موضوع و کیفیّت تطبیق آن تدیّن بر این تمدن، بدون کمترین هزینه نمودن حکم خدا و بدون محجوبیّت از تمدن راقی هماهنگ شود، تا ضمن صیانت تمام احکام الهی، سعادت زن نیز تأمین شود و چون کنوانسیون مزبور فاقد چنین جمع سالم است، لذا تصویب الحاق ایران به آن نارواست و صرف اشتراط ضمنی که با روح حاکم بر آن مخالف است، اعتبار ندارد و اصرار گروهی بر تصویب آن، با اینکه قبلا در بعضی از مراکز قانونی مطرح و مطرود شد، تلاش بر هضم مبنای دینی حضرت زهرا(س) محسوب می‏شود.

اگر روزگاری گذشت که امیرمؤمنان(ع) در ضایعه همسر مکرمّه‏اش به مضجع مطهّر رسول خدا(ص) خطاب کرد: «ستنبئک إبنتک بتضافر اُمّتک علی هضمها»،۲۱ امروز نیز موضع‏گیری صریح برخی در قبال مراجع و مراکز رسمی شریعت‌شناسی، زمینه چنان تضافری را تداعی می‏کند!

طراحان چنین مطلبی یا در جمع سالم بین تمدن و تدین راجلند، لذا تدین را به قربانگاه تمدّن کاذب می‏برند یا با افزودن قید وهمی و بی‏اثر «عدم مخالفت با شرع»، گرفتار جمع مکسّر بین توسعه و دیانت شده‏اند و یا معاذالله دلباخته نیرنگ بیگانه‏اند که امید است هرگز چنین نباشد، وگرنه این‏گونه اصلاح‌طلبی یک بیماری قلبی است که جز با کوثر وحی درمان پذیر نیست.

ندای قرآن درباره اصل چنین بیماری این است: «فتری الذین فی قلوبهم مرضٌ یسارعون فیهم یقولون نخشی أن تصیبنا دائره، فعسی الله أن یأتی بالفتح أو أمر من عنده فیصبحوا علی ما اسرّوا فی أنفسهم نادمین»؛۲۲ یعنی آن که دل بیمار است و قلبش که مرکز ثقل هویّت اوست، مریض است، شتابان خود را در جمع دشمنان دین ستیز می‏رساند و چنین می‏گوید: می‏ترسیم اوضاع برگردد و کافران مسلط شوند. خداوند در پاسخ دستور فرمود: امید آنکه گشایشی یا کار و دستور جدیدی بیاید، آنگاه سرسپردگان بیگانه شرمنده می‏شوند.

پی‌نوشت‌ها:

۱ ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۶۵٫ [زیرا آفریدگان را از شناخت او بازداشته‌اند.]

۲ ـ سوره سبأ، آیه ۱۲[باد را براى سلیمان [رام کردیم:] که رفتن آن بامداد، یک ماه، و آمدنش شبانگاه، یک ماه [راه‌] بود.]

۳ ـ قدر، ۳٫[ شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است.]

۴ ـ الکافی، ج۸، ص۳۷۶٫[ گامش به اندازة چشم‌انداز بود.]

۵ ـ دلائل الامامه ، ص۳۲٫[خدایی را بستایید که هر که در آسمان‌ها و زمین است، به نور و بزرگی ‌او وسیله‌ای به سویش می‌جوید؛ و ما وسیله او در میان آفریدگانش هستیم وماییم خاندان پیامبرش و ماییم حجت غیبش و وارثان انبیایش.]

۶ـ سوره ق، آیه ۱۶٫[ما از شاهرگ [گردن] به او نزدیکتریم.]

۷ ـ بقره، ۲۰٫[خدا بر همه چیز تواناست.]

۸ ـ مائده، ۳۵٫[به او توسل جویید]

۹ ـ دلائل الامامه، ص۳۲ ـ ۳۱٫ [چیزها را پدید آورد، نه از چیزی که پیش از آن بوده باشد]

۱۰ ـ حجرات، ۱۰٫[درحقیقت مؤمنان با هم برادرند]

۱۱ ـ آل عمران، ۶۴٫[بگو: «اى اهل کتاب، بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که: جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم، و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد.»]

۱۲ ـ ممتحنه، ۸٫[خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‌اند، باز نمى‌دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست مى‌دارد.]

۱۳ ـ حشر، ۱۴٫[آنان را متحد مى‌پندارى و[لى‌] دلشان پراکنده است، زیرا آنان مردمانى‌اند که نمى‌اندیشند.]

۱۴ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۶٫ [بپرهیزید از دورویى ورزیدن در دین خدا؛ زیرا همبستگى در آنچه از حق ناخوش می‌دارید، از پراکندگى در آنچه از باطل خوش می‌دارید، بهتر است. همانا خدای سبحان نه به گذشتگان و نه آیندگان، چیزى را با تفرقه عطا نفرموده است.]

۱۵ـ الکافی، ج۱، ص۱۵٫ [خدا را بر مردم دو حجت است]

۱۶ ـ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۶۲٫ [بر ماست بیان اصول و بر شماست استخراج فروعات.]

۱۷ـ اسراء، ۷۰٫[به‌راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم]

۱۸ـ بقره،۳۰٫[من در زمین جانشینى خواهم گماشت]

۱۹ـ نساء،۱۱٫[شما نمى‌دانید کدام یک براى شما سودمندترند.]

۲۰ ـ احزاب، ۳۲٫[به ناز سخن مگویید تا آن که در دلش بیمارى است، طمع ورزد.]

۲۱ ـ نهج‏البلاغه، خطبه ۲۰۲٫ [به‌زودى دخترت تو را خبر دهد که چگونه امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند]

۲۲ ـ مائده، ۵۲٫[مى‌بینى کسانى که در دلشان بیمارى است، در [دوستى‌] با آنان شتاب مى‌ورزند. مى‌گویند: «مى‌ترسیم به ما حادثه ناگوارى برسد.» امید است خدا از جانب خود فتح [منظور] یا امر دیگرى را پیش آورد، تا [درنتیجه آنان‌] از آنچه در دل خود نهفته داشته‌اند، پشیمان گردند.]

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

  • کدخبر: 595129
  • منبع: روزنامه اطلاعات
  • نسخه چاپی

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.