در میان پیران زنگ خورده اتحاد شوروی، برآمدن شخص گورباچف در ۱۹۸۵ (۱۳۶۴)، پدیدهای شگفتانگیز بود، مخصوصاً که سه پیر دیر حزب کمونیست، یعنی برژنف، چرنینکو و آندره یوف به فاصلههای نسبتاً کوتاهی، در مسند دبیرکلی حزب و ریاست اتحاد شوروی، بدرود حیات گفته بودند. جالب است که گورباچف که ۲۰ سال جوانتر از دیگر همقطاران حزبی در بالاترین ردههای حزب قرار گرفت، امید پیران هم بود.
به گزارش جماران؛ سیدمحمدکاظم سجادپور در یادداشتی با عنوان «نگرش و روش بینالمللی گورباچف» در روزنامه اطلاعات نوشت: رفت و آمد بین روایتهای گورباچفی از روابط بینالمللی و واقعیتهای درونی و بیرونی اتحاد شوروی، این پرسش را جدّی میکند که نگرش و روش بینالمللی گورباچف به عنوان آخرین دبیرکل حزب کمونیست اتحاد شوروی چگونه قابل تجزیه و تحلیل است؟
در پاسخ ابتدا باید در نظر داشت که گورباچف روایتی خاص از اتحاد شوروی و جایگاه جهانی آن داشت. عناصر اصلی این روایت آن بود که سیستم شوروی، زنگ خورده بود و کارائی داخلی و خارجی لازم برای درخشیدن را ندارد. زنگزدگی، البته، دلایل خاص خود را داشت. تمامی رهبران اصلی شوروی، زنگ زده بودند و سیستم، مبتنی بر پیرسالاری بود. در میان پیران زنگ خورده اتحاد شوروی، برآمدن شخص گورباچف در ۱۹۸۵ (۱۳۶۴)، پدیدهای شگفتانگیز بود، مخصوصاً که سه پیر دیر حزب کمونیست، یعنی برژنف، چرنینکو و آندره یوف به فاصلههای نسبتاً کوتاهی، در مسند دبیرکلی حزب و ریاست اتحاد شوروی، بدرود حیات گفته بودند. جالب است که گورباچف که ۲۰ سال جوانتر از دیگر همقطاران حزبی در بالاترین ردههای حزب قرار گرفت، امید پیران هم بود. نطق ستایشآمیز آندره گرومیکو، وزیر خارجه شوروی برای حدود سه دهه و عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست، پژواک امید زنگ خوردگان روسی به همقطاری جوان بود که شاید او بتواند سیستم را روغنکاری کرده و راه اندازد .
«روغنکاری» واژه عامیانه ولی بسیار دقیقی برای به تصویر کشیدن روایت گورباچف از اتحادیه شوروی و جهان روسی است. او معتقد بود که داخل شوروی را با دو سیاست پروستریکا و گلاسنوست که اولی آزادسازی اقتصادی و دومین باز کردن فضای سیاسی را دنبال میکرد، میتوان سیستم را کارآ کرد و در عرصه بینالمللی، بر تکیه بر «خانه مشترک اروپائی»، کاهش رقابت تسلیحات هستهای و گشودگی نسبت به ایالات متحده» مخصوصاً از دروازه ورود اسرائیل میتوان موقعیت شوروی را ارتقاء بخشید.
دور اندیشی رژیم صهیونیستی برای ایجاد دگرگونی در روابط با واشنگتن، منجر به اجازه مهاجرت بیش از یک میلیون تکنوکرات و تحصیلکرده روسی ـ که بسیاری هم یهودی نبودند ـ به اسرائیل شد، بهگونهای که برخی را بر این باور رساند که گورباچف مهمترین احیاءکننده صهیونیسم بعد از تأسیس آن رژیم است. در اینکه روایت گورباچف از چه ریشهای شکل میگیرد، بحث و گفتگو فراوان است، اما او محصول دوران پر تضاد و تناقض استالین، خروشچف و نئواستالینیستهای عصر برژنف است. زندگی خانوادگی و والدینش بازتاب آسیبهای استالینی و جوانی او همراه با شالوده شکنیهای ضد استالینی خروشچف و میانسالی او با مشاهده ناکارایی پیر سالاران همراه بود. در عین حال رشد در درون حزب کمونیست و باور به ایدئولوژی حاکم او را به این جهت و روایت سوق داده بود که با روغن کاری میتوان سیستم را احیاء کرد .
اما این روایت با سه واقعیت دردناک برای گورباچف همراه شد: اول، رقابت قدرت در درون کرملین، دوم، مشکلات واقعی در پهنای اتحاد شوروی و سوم واقعیتهای سخت بینالمللی. این واقعیتها در عمل روایت روغنکار پذیر بودن سیستم شوروی را و نه فقط با چالش روبرو کردند، بلکه واقعیتها و روایتهایی با پویائیهای بوجود آمده، خلق شدند.در کرملین روشن شد که گورباچف نه فقط با مقاومت پیرسالاران، بلکه با رقابت هم نسلهای خود مثل یلتسین روبروست که برای کسب و حفظ و ارتقاء قدرت هیچ رحمی ندارند. در پهنای اتحاد شوروی، ناتوانی یک امپراتوری برای مدیریت مسائل روزمره، عمیقتر از حل سطحی مسائل بود.
اتحاد شوروی، فقط یک دولت نبود؛ یک امپراتوری بود که در اوج قدرت بیرونی، از درون، با پدیدههایی چون فساد و خشونت ساختاری، دچار ضعف شده بود. همچنین باید گفت، در عرصه جهانی، غرب که هیچگاه روسیه و اتحاد شوروی را در زمره خانواده غربی قلمداد نکرده بود، لحظه مناسبی نه فقط برای تضعیف و فروپاشی شوروی یافت، بلکه در پی نابودی فدراسیون روسیه هم برآمد. رفت و آمد بین آن روایتها و واقعیتها خلق شرایطی بود که آشفتگی و به هم ریختگی در درون شوروی و تغییر در سیاست بینالمللی بود. تغییراتی که به دگرگونی در نظام بینالمللی انجامید و دورانی طولانی از ابهام را ایجاد کرد.