ما کمتر شخصیتی را در تاریخ معاصر ایران سراغ داریم (خواه پیش از انقلاب و خواه پس از آن) که ضمن اثبات وفاداری و اصرار در حفظ اصول و موازین و مبانی اعتقادی، نگاه نقادانه، مشفقانه و تاثیرگذاری داشته باشد بدون ترس از نان و نام در برابر رهبران. او حرف خود را در مقاطع مختلف زد بدون اینکه بترسد مورد شماتت رهبران و غضب ایشان واقع و طرد شد.
به گزارش جماران؛ روزنامه اعتماد نوشت: ساعت هفت صبح یکشنبه 4 شهریور، حاج مهدی عراقی و پسرش حسام به همراه حاج حسین مهدیان به سمت محل کار خود در موسسه کیهان عازم بودند که توسط موتورسواران گروه فرقان ترور شدند. در این حادثه حاج مهدی در دم به شهادت رسید، اما حسام و حاج حسین به بیمارستان ایرانمهر قلهک منتقل شدند. حسام در راه شهید شد و حسین مهدیان در بیمارستان بهبود یافت. بدینسان دفتر عمر مبارزاتی یکی از بنیانگذاران موتلفه اسلامی و از یاران قدیمی فداییان اسلام بسته شد؛ چهرهای که در سالهای مدید زندان، به یکی از انقلابیان مذهبی شاخص بدل شد و در بدو انقلاب نقش موثری در پیروزی انقلاب و تحکیم جمهوری اسلامی ایفا کرد. از آن زمان چهل سال میگذرد و درباره شهید مهدی عراقی بسیار سخن گفته شده است. به تازگی نیز عبدالرضا نعمتاللهی، کارگردان و مستندساز در فیلم مستند چهار قسمتی به نام «یکهسوار» تلاش کرده از جنبههای مختلف و از نگاههای متفاوت به نقش مهدی عراقی در تاریخ ایران بپردازد. به مناسبت ساخت این مستند و به دلیل همزمانی با ایام شهادت (4 شهریور) و سالروز تولد (16 شهریور) شهید عراقی، مراسمی در باغموزه قصر با حضور شماری از همراهان و یاران قدیمی مهدی عراقی و پژوهشگران تاریخ برگزار شد. آنچه در صفحه پیش رو میخوانید، روایتی از سخنرانیهایی است که در این مراسم ارایه شد.
من سخنگوی متعارفی برای جلسات مشابه نیستم زیرا اولا
به طور معمول در مراسم بزرگداشت و تقدیر و تشکر از افراد شرکت نمیکنم و ثانیا فکر میکنم اولین بار در تاریخ نزدیک به 55 سالهام است که در مجلسی مربوط به فداییان اسلام و موتلفه شرکت میکنم، نه اینکه صحبت کنم. در عین حال اگر فکر میکنید به خاطر خواهش و دعوت و تعارف دوستان در این جلسه شرکت و سخنرانی میکنم، اشتباه میکنید. به شدت علاقهمند بودم که در این جلسه شرکت کنم و اگر از من دعوت نمیشد از برگزارکنندگان خواهش میکردم اجازه دهند چند دقیقه حرف بزنم. این سخنان با هم تناقض دارد اما در واقع شخصیت مهدی عراقی باعث شده که این اتفاق بیفتد.
صحبت کردن درباره زندگی و زمانه و کارنامه شهید مهدی عراقی کار سادهای نیست زیرا درباره او هم مثل خیلی از شخصیتها، جریانها و چهرههای دوران قبل از انقلاب و انقلاب و بعد از انقلاب، قضاوتهای متعدد همراه با افراط و تفریط وجود دارد که بخشی به خود او بازمیگردد و بخشی به بستر حضور و ظهور او مربوط میشود. قبل از هر چیز قضاوتهای جریان تاریخنگاری غیرمذهبی در مورد فداییان اسلام و موتلفه و نهضت انقلاب اسلامی وجود دارد و بعد از آن حتی در جهت تاریخنگاری انقلاب اسلامی در میان نحلههای مختلفی که درباره آنها کار کردهام نیز روایت یکسانی در این باره وجود ندارد. ما یک روایت تاریخنگاری مذهبی و سنتی غیرانقلابی داریم، یک روایت تاریخنگاری مربوط به فداییان اسلام و شعباتش داریم، یک روایت تاریخنگاری مربوط به طرفداران مرحوم آیتالله کاشانی داریم و یک روایت چهارمی هست که بعد از انقلاب جنبه غالب گرفته و سعی میکند که هر 3 روایت پیشین را با هم آشتی دهد و بگوید که اینها با هم هیچ مشکلی نداشتند که واقعا این طور نبوده و مشکلات زیاد بوده است. اگر به خاطرات چاپ شده خود شهید عراقی مراجعه کنید به این نکته وقوف پیدا میکنید. بنابراین، این اختلاف نظرها و تنوع دیدگاهها و منظرها کار را دشوار میکند برای منتقدی که میخواهد در مورد شهید عراقی هم منصف باشد، هم شفاف بنویسد، هم بیرحم باشد و هم واقعبینانه بنویسد.
یک چهره حیرتانگیز
من در زمان کودکی و پیش از ورود به دانشگاه در اوایل انقلاب به دلیل اینکه در یک خانواده سنتی و محیط مذهبی بزرگ شده بودم با نام فداییان اسلام و موتلفه و مرحوم آقای عراقی آشنایی داشتم و ارتباطات خانوادگی باعث میشد که از ایشان بیشتر بشنوم. اما بعد از ورود به دانشگاه تهران و ادامه تحصیل و اقامت در خارج از کشور، مساله مهدی عراقی برایم روز به روز شکل جدیدتری گرفت. طبیعی است که با توجه به نوع مطالعات و تحصیلات خارج از کشور قاعدتا باید نظام فکری تاریخنویسی سکولار و عرفی و غیرمذهبی، من را از توجه به آدمی مثل مهدی عراقی دور کند. اما برای من بر عکس شد زیرا به خصوص وقتی برای ادامه تحصیل از ایران خارج شدم، برایم شرایطی پیش آمد که با توجه به کارهای شخصی خودم یا نیازهای پژوهشی با کسانی ارتباط برقرار کردم که صاحب خاطراتی بودند. این افراد گرایشهای متفاوتی داشتند از ملی و مذهبی و چپ گرفته تا سکولار و سلطنتطلب. تمام کسانی که اسم مهدی عراقی را شنیده بودند یا با او معاشرتی داشتند، چه آنهایی که خارج از زندان بودند یا داخل زندان، چهرهای از مهدی عراقی برای من ارایه کردند که برای من حیرتانگیز بود. یعنی کسانی که جزو سران سازمان مجاهدین خلق بوده یا حزب توده یا چریکهای فدایی خلق یا گروههای ملی که پیش از انقلاب در زندان بودند و بخت این را داشتند که همنشین مهدی عراقی بشوند، روایتهایی از او ارایه میکنند که شگفتانگیز است. هیچ بچه حزباللهی نمیبینید که چنین با شوق و افتخار و احترام از عراقی تعریف کند. او سوای آقای حجتیکرمانی که راجع به او نیز بسیار شنیدهام و سوای مرحومان آیتالله طالقانی و آیتالله منتظری در بین غیرروحانیون تنها کسی بود که در جبهه مخالف و رقیب از او چنین با احترام یاد میشود.
البته این امر حیرتانگیز بعدا برای من معنادار شد، یعنی وقتی به زندگی و زمانه و کارنامه عراقی ورود پیدا کردم، علت این امر را دریافتم. بخش مهمی از این اطلاعات به دلیل کتاب اثرگذار «ناگفتهها» است که در آخرین سالهای اقامتم در ایران منتشر شد. این کتاب بهرغم همه نواقصی که دارد و با وجود مشکل عمدهاش یعنی اینکه در آستانه ورود عراقی به زندان قطع میشود، اهمیت بسیاری دارد. البته یکی از مهمترین جنبههای زندگی شهید عراقی 13 سال حضور ایشان در زندان است که متاسفانه تاریخ معاصر ایران بسیار به آن کم پرداخته است. با این همه و با وجود مشکلات جزیی که در ضبط برخی اسامی دارد، این کتاب، یکی از الماسهای منابع مهم تاریخنگاری معاصر ایران است که نظیر ندارد.
عراقی و تختی: متولدین یک سال
من پس از مطالعاتم، زندگی کمتر از 50 ساله شهید عراقی را به 7 قسمت تقسیم کردم. روز چهارم شهریور ماه اگرچه سالروز شهادت شهید عراقی (1358-1309) است و امسال نیز چهلمین سالمرگ اوست اما این روز تقارن با یک تاریخ دیگر نیز دارد یعنی پنجم شهریور، سالروز تولد مرحوم غلامرضا تختی(1309-1346) است و امسال هشتاد و نهمین سالروز تولد این دو شخصیت که هر دو متولد یک سال هستند، اگرچه تفاوتهایی با هم دارند اما شباهتهای جالب توجهی نیز با یکدیگر دارند. اگرچه تختی عضو جبهه ملی بود و آقای عراقی در جهت دیگری حرکت میکرد. البته پرداختن به این موضوع بحث دیگری دارد.
دروغ سپیده دم
دوره اول زندگی شهید عراقی را مربوط به سالهای 1309 تا 1324 میدانم. شهید عراقی در این دوره یک بچه مذهبی جنوب شهری تهران است و زندگیاش در این دوره شکل میگیرد. شکلگیری فکری او مربوط به سالهای بعد از شهریور 1320 است یعنی زمانی که متفقین ایران را اشغال کردند و رضا شاه از ایران خارج شد. بر خلاف سخنانی که به خصوص در گفتمان غالب سلطنتطلبی در سالهای اخیر گفته میشود و متاسفانه به دلیل ضعف تاریخنگاری ما و به مدد شبکههای خارج از کشور رشد پیدا کرده این دوره به هیچ وجه درخشان نبود. به خصوص رفتن رضا شاه از ایران صرفا بر اثر اشغال ایران توسط متفقین نبود. سقوط و فروپاشی رضا شاه حداقل از دو سال پیش از آن یعنی از سال 1318 شروع شده بود. این روزها هشتادمین سالگرد آغاز جنگ جهانی دوم است و من روی اسناد جنگ جهانی دوم و آغاز آن در ایران کار کردهام. در این اسناد میبینیم که آن نگاه منحط و غیرتاریخی و غالب سلطنتطلبی که متاسفانه این روزها در جوانان ما بسیار نفوذ کرده و با عنوان کتابی منتشر شده از سوی دربار با عنوان «ناگهان یک سپیده دم» میتوان آن را شناخت، دروغ محض است و زوال حکومت رضا شاه تقریبا از دو سال قبل شروع شده و اسناد و شواهدش کاملا آشکار است. عراقی در چنین بستری در سالهای 1320 که 11 ساله بود، شروع به فعالیت میکند و با آشنایی با شخصی به نام سیدمجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی و فداییان اسلام در سن بسیار پایین یعنی در 15 سالگی وارد عرصه سیاستورزی حرفهای میشود.
تکوین شخصیت یک مبارز
بخش دوم زندگی شهید عراقی از همین جا یعنی سال 1324 شروع میشود و تا 1334 را در بر میگیرد، یعنی یک دهه تا زمانی که نواب و گروهش به اعدام محکوم میشوند و به شهادت میرسند. در این دوره مهدی عراقی یک نورس و تازهواردی به عرصه سیاست و زندگی انقلابی است و این دوره، دوران شکلگیری فکری و ذهنی اوست. این مساله باعث میشود که تا پایان عمر وامدار آموزهها و نظریههای نواب باشد و به عنوان یک انقلابی چریک شناخته میشود، اگرچه خودش شاید هیچ وقت اقدام چریکی و مسلحانه به صورت حرفهای انجام نداد. اما در یک گروه مسلح که قائل به حرکت مسلحانه بودند، حضور داشت.
بخش سوم زندگی مهدی عراقی مربوط به سالهای 1334 تا 1340 است. در این دوره مهدی عراقی به دنبال گم گشته خودش است. یعنی اعتقادی به روحانیت منفعل ندارد ضمنا نواب هم دیگر نیست. در این دوره 6 ساله مهدی عراقی و همفکرانش به دنبال یک رهبری هستند، آنها سربازانی هستند که فرمانده ندارند. از زمان فوت مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی در سال 1340 و ظهور نهضت انقلابی و ظهور پدیدهای به نام حاج آقا روحالله امام خمینی(ره) نواب دوباره در ذهن مهدی عراقی ظهور پیدا میکند، در یک پدیده و در یک دوران جدید.
عراقی در زندان
اگر دوره 3 ساله فعالیت آقای عراقی در گروه موتلفه را در نظر بگیریم، میبینیم که این دوره، زمانه تلاقی اندیشههای نواب و امام خمینی(ره) در زندگی مهدی عراقی است. در این دوره مهدی عراقی به تدریج از یک چهره پشت پرده و میانه به سطوح بالندگی و تاثیرگذاری و تصمیمگیری بدل میشود. به نظر من یکی از نقاط نادیده گرفته شده زندگی مرحوم عراقی که کمتر به آن توجه شده و خوشبختانه در فیلم «یکه سوار» به آن توجه شده، دوران 13 ساله زندان آقای عراقی است. در دوران 13 ساله زندان، عراقی تبدیل به فردی بیبدیل در تاریخ معاصر نهضت انقلابی ایران میشود. یعنی اگر تا سال 1343 ایشان یکی از 10 نفر اعضای فداییان اسلام و موتلفه است که تاثیرگذار و مهم هم بوده و تدریجا بالا آمده از 43 تا 56 تبدیل به آدمی میشود که تقریبا اندیشههای انقلابی و حتی چریکیاش را کنار نمیگذارد اما با وجوه دیگر مبارزه آشنا میشود، آن هم به دلیل همنشینی اجباری با دگراندیشان در زندان. یعنی یک آدم مجبور است که 13 سال در زندان باشد، دیگرانی که مثل او فکر نمیکنند و آرمانها و آرزوهایی غیر از او دارند، دیگرانی که رهبران دیگری دارند، برخی دلبستگی ملی دارند، برخی خالصا مذهبی هستند، برخی دلبسته به کشورهای دیگر مثل همسایه شمالی هستند، در میان آنها جاسوس هست، فریب خورده هست و در میان آنها خالص هم هست.
مذاکره و حفظ اصول
در این شرایط مرحوم آقای عراقی یک نقش محوری و کلیدی را پیدا میکند که تا روز شهادتش نیز ادامه مییابد. او در این دوره به این نتیجه رسید که گرهها را همیشه نمیتوان و نباید با دندان باز کرد. عراقی اولین کسی است که از میان گروههای به اصطلاح «تندرو» مذهبی- که خودم به این تعبیر چندان اعتقاد ندارم- در زندان به جای قهر و دوری گزیدن از گروههای دیگر و دگراندیشان که دورههایی در زندان اکثریت را داشتند و شاید اقلیت نبودند، کسی است که میتواند با اینها گفتوگو کند و آنها را سر میز آشتی بنشاند و مصالحه کند ضمن اینکه از ارزشهای خودش نیز مطلقا عدول نکند. این کار دشواری است. مذاکره کار سادهای است، یعنی شما میتوانید مذاکره کنید و از ارزشها عدول کنید همچنین میتوانید مذاکره نکنید و پای ارزشهای خودتان بایستید. مذاکرهای که با حفظ ارزشها و اصول باشد بسیار کار پیچیده و دشوار و چند لایهای است. به نظر من با توجه به مطالعاتی که در خاطرات دیگران داشتم و از گفتوگوهای شفاهی با خیلی از اعضا و سران گروههای دیگر شنیدهام، آقای عراقی در دوران 13 سال زندان به این نتیجه رسیده است. من در این زمینه تقریبا 15 مورد مصاحبه داشتهام که متاسفانه بسیاری از اینها حاضر نیستند جلوی دوربین بنشینند. اما حرفهای خصوصی در این زمینه بسیار شنیدهام و بخشی از آنها را نیز ضبط کردهام. اما آنچه از این گفتوگوها و مطالعات برمیآید، چهره عراقی به عنوان یک رقیب یا دشمن محترم است؛ انسانی که اگرچه مثل ما فکر نمیکند اما نهایت اعتبار و احترام را دارد. من مشابه این چهره را در تاریخ معاصر زندان در ایران ندیدهام. البته چنانکه گفتم در میان علما چنین چهرهای حضور داشته است اما در میان غیرروحانیون چنین چهرهای ندیدهام که فرمانده زندان باشد و همه به او احترام بگذارند. مثلا فرخ نگهدار به من گفت زمانی که افتضاح سازمان مجاهدین پیش آمد و مارکسیست شدند و به جان هم افتادند و بدکاریهای رجوی پیش آمد، بیژن جزنی به من گفت، کاش مهدی عراقی، رهبر مجاهدین خلق بود و اینها را از این منجلاب نجات میداد زیرا تنها او میتوانست اینها را نجات بدهد. این سخن کمی نیست از زبان بیژن جزنی، کسی که پیر دیر و قطب جنبش چریکی در ایران است. البته سخنان مشابهی از دیگران هم شنیدهام.
بدون ترس از نام و نان
در سالهای بعد از زندان یعنی یک سال و خردهای از 1356 تا 1357 در نوفل لوشاتو و بعد از انقلاب در تهران، این ویژگی شخصیتی مهدی عراقی تداوم مییابد به علاوه یک ویژگی دیگر. ما کمتر شخصیتی را در تاریخ معاصر ایران سراغ داریم (خواه پیش از انقلاب و خواه پس از آن) که ضمن اثبات وفاداری و اصرار در حفظ اصول و موازین و مبانی اعتقادی، نگاه نقادانه، مشفقانه و تاثیرگذاری داشته باشد بدون ترس از نان و نام در برابر رهبران. او حرف خود را در مقاطع مختلف زد بدون اینکه بترسد مورد شماتت رهبران و غضب ایشان واقع و طرد شد. در گفتهها، نوشتهها و مستنداتی که از زندگی شهید عراقی وجود دارد، میبینید که آقای عراقی ضمن حفظ اصول و اثبات وفاداری و ثبات خودش، حرف خودش را میزند و آن نگاهی که به منافع ملی و مصالح راهبردی نهضت و بعد نظام جمهوری اسلامی دارد را حفظ میکند. این امری است که ما در کشور خودمان معمولا کم داشتیم و به آن کم توجه کردهایم. در این زمینه شهید عراقی جزو نوادر است و باید به آن بیشتر توجه کرد. ما نیازمند کسانی هستیم که در مواقع حساس بتوانند حرف حق بزنند و روشنگری بکنند ضمن توجهی که به احترامات و اصول و وفاداری قائل هستند.
نکته دیگری که شاید دیگران به آن اعتقاد نداشته باشند اما من به آن اعتقاد دارم و با ترس و لرز به آن اشاره میکنم، این است در بین کسانی که در جنبش اسلامی ایران از دهه 1320 حداقل تا آغاز جنگ ایران و عراق حضور داشتند، مهدی عراقی از کسانی است که توجه ویژه و خاصی به مساله ایران و منافع ملی ایران دارد. قبل از آن منافع اسلام و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی مطرح بود. اما در کتاب «ناگفتهها» و سایر منابعی که در مورد شهید عراقی هست شاهد مساله ایران برای حاج مهدی عراقی هستیم، فردی که تحصیلاتش در حد دیپلم بود. مسالهای که برای بسیاری از تحصیلکردگان ما چه چپ و چه ملی و چه مذهبی مفقوده بود. عموما دنبال منافع خودشان بودند اما مساله ایران برایشان مهم نبود. برای مهدی عراقی در کنار اسلام و منافع انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، ایران مهم بود و اینها را با هم مغایر نمیدانست بلکه مکمل و در کنار یکدیگر میدید. این ویژگی مهم و از مسائلی است که باید به آن توجه شود.
فیلم «یکه سوار» از نظر تاریخی یک حادثه مهم است. اولا گفتوگوهایی که انجام شده با کسانی است که خاطرات منحصر به فردی درباره او داشتند و تصاویر بدیع و فیلمهای ارزشمندی یافته شده است. به نظر من این فیلم از نظر کمی و کیفی یکی از حوادث تاریخ مستندسازی ایران است ضمن اینکه در این فیلم آن نگاه سنتی اهورا- اهریمنی وجود ندارد و سیاه و سفید دیده نشده است بلکه سعی شده، قضاوت محترم و منحصری در آن باشد. نکته آخر اینکه به نظر من بهرغم صحبتهایی که راجع به شهید عراقی و این فیلم شده هنوز جای نگارش مقالات و کتابهای بیشتر در بررسی و تحلیل زندگی و زمانه او خالی است. مهدی عراقی قبل از رسیدن به 50 سالگی به شهادت رسید و برای ما این مساله یک ضایعه بزرگ و جبرانناپذیر است. عراقی کسی است که میزان نفوذ و تاثیرگذاریاش در نهضت انقلابی و جمهوری اسلامی بینظیر بود. همین که به یاد او هستیم و وجدان عمومی جامعه ما و روشنفکران ما، دینی و غیردینی به او توجه میکنند، خواه او را دوست داشته باشند یا خیر، نشانگر بزرگی و ماندگاری اوست.