محسن در سال 71 در شهر نجف آباد، شهری پر از ستاره های ایثار و شهادت چشم به دنیا گشود و از دوران نوجوانی در موسسه فرهنگی شهید ' احمد کاظمی' اولین دوره فعالیت فرهنگی و اجتماعی خود را آغاز کرد.
او در همان سالها با خلوص نیت در فعالیت های جهادی و کمک رسانی به محرومان در بسیاری از نقاط استان اصفهان پیشقدم بود و از هیچ کوششی در این مسیر دریغ نمی کرد.
همسایه های خانه پدری محسن می گویند او از همان دوران کودکی و نوجوانی آرام ، نجیب، با اخلاق، خوشرو با ایمان و عاشق اهل بیت بود، محسن احترامی فوق العاده برای بزرگترها بخصوص پدر و مادرش قائل بود.
مادرش می گوید: محسن، نیمه شب ها در گوشه ای از اتاقش سجاده پهن می کرد، نماز شب می خواند و اشک می ریخت و از خدا طلب شهادت می کرد، او به زهرا همسرش می گفت: اگر 1400 سال پیش نبودیم که یار و یاور اهل بیت باشیم حالا که این فرصت به ما داده شده.
او زمانی که خبر موافقت سپاه با اعزامش به سوریه را شنید با خوشحالی وصف ناپذیری این خبر را به همسرش که در آن زمان باردار بود داد و به او گفت درباره بارداریش به کسی چیز نگوید مبادا که همین موضوع موجب مخالفت با رفتنش به سوریه شود.
بالاخره محسن قبل از محرم در سال 1394شمسی برای اولین بار به سوریه رفت و بعد از اربعین به خانه برگشت.
در همان سفر اول جمعی از دوستان او به نام های 'پویا ایزدی' و 'موسی جمشیدیان' شهید شدند و او خود را از قافله شهدا جا مانده تصور می کرد.
محسن از سوریه که بازگشت، بیقرار بود و دلش می خواست دوباره به جمع مدافعان حرم بپیوندد.
**دل کندن از بهترین ها **
محسن با وجود اینکه بسیار به خانواده و عزیزان خود علاقه مند بود ولی همیشه می گفت ' گاهی وقت ها دل کندن از بعضی چیزهای خوب باعث می شود چیزهای بهتری به دست آوری ' و این جمله را به همسرش اینگونه تمام می کرد که ' من از تو و علی پسرم دل کندم تا به ارزش والاتری دست یابم'.
حالا وقت آن رسیده بود که مادرش را راضی کند و نذر کرده بود که اگر مادر راضی به رفتنش شد دست و پای او را ببوسد، سرانجام قبل از اعزام پدر و مادرش را به مشهد برد و در حرم امام رضا (ع) از مادرش با وجود آنکه تاب دوری فرزندش را نداشت رضایت گرفت دیگر بار عازم سوریه شد.
**اسارت محسن و خبری که دنیا را تکان داد**
یک ماه از دومین اعزام محسن نگذشته بود که تقریبا در روز 18 مرداد، زهرا همسر محسن از روی برنامه تلگرام در یکی از گروه ها عکس اسیری را دید که همه برای آزادی او از دست داعش درخواست دعا کرده بودند وقتی عکس باز شد او به ناگهان چهره محسن را دید با بدنی تیرخورده و زخمی اما با صلابت، مصمم و مغرور در چنگال داعش.
زهرا گفت: اصلا باورم نمی کردم که محسن اسیر شده باشد و وقتی این خبر در تمام کوی و برزن و شهر و کشور و دنیا پیچیده شد همه دست به دعا برداشتیم .
قلب مادر و همه اعضای خانواده نا آرام و بی قرار و روزگارشان تار شده بود ولی محسن در آخرین تصویر خود در چنگال داعش چنین می نمود که سربلند و استوار به دیدار سرور شهیدان عالم می رود.
مادر محسن می گوید: خیلی بی قرار بودیم و گریه می کردیم اما کاری از دستمان ساخته نبود، رفتیم سر خاک شهدای گمنام و برای او دعا کردیم.
او با چشمانی پر از اشک ادامه داد: همان جا بودیم که بچه ها از طریق پیام های گوشی خود متوجه شدند که محسن شهید شده است.
پس از 2 روز از اسارت محسن، غوغایی در جهان به پا شد و تصویری که نشان از خبر شهادت او با تن بی سر و صورتی آغشته به خون داشت، روح و روان همه مردم دنیا را به درد آورد.
در آن تصویر آخر، از چهره معصوم و محکم و استوار محسن، تنها یک صحنه در اذهان مجسم می شد و آن هم صحنه های روضه خوانی ابا عبدالله الحسین (ع) بود که غریبی حسین و مظلومیت او را فریاد می زد.
**استقبال مردم از شهید بی سر در جای جای ایران **
پس از شناسایی پیکر شهید حججی در شهریور ماه، مراسم تشییع پیکر آن شهید آزاده، مهرماه ابتدا در تهران برگزار و سپس در مشهد در حرم امام رضا (ع) با استقبال باشکوه مردم طواف داده شد.
همچنین پس از انتقال پیکر شهید حججی به اصفهان، مراسم باشکوهی در میدان نقش جهان برگزار و بعد با اسقبال کم نظیر مردم در نجف آباد در کنار همرزمان شهیدش به خاک سپرده شد.
** حججی سردار بی سر **
زهرا همسر شهید می گوید: زمانی که در گروه های تلگرامی خبر شهید بی سر، شهادتت مبارک را دیدم و متوجه شدم منظور، محسن من است فهمیدم که محسن به آرزویش رسیده و من افتخار می کنم که او شهید شده است.
او با دلی قرص و محکم و با افتخار افزود: همان موقع خدا را شکر کردم که محسن به آرزویش رسیده و فکر کردم چقدر او نزد اهل بیت عزیز بوده است که سیاهدلان داعش مثل علی اکبر جوان و امام حسین (ع) سر از تنش جدا کردند.
وی که تمام قد و با افتخار، روایت شهادت همسرش را بیان می کرد گفت: آرزو دارم علی پسرم آنطور که من دوست دارم تربیت و بزرگ شود و او با همین دو عکس پدرش از اسارت و شهادت خواهد فهمید که او چقدر شجاع، با غیریت و با ایمان بود.
همسر شهید حججی افزود: نجف آباد همچنان عزادار است و پس از گذشت یکسال باز هم کسانی از راه های دور و نزدیک به خانه ما می آیند و یاد محسن را گرامی می دارند.
گ/6994 / 1339
او در همان سالها با خلوص نیت در فعالیت های جهادی و کمک رسانی به محرومان در بسیاری از نقاط استان اصفهان پیشقدم بود و از هیچ کوششی در این مسیر دریغ نمی کرد.
همسایه های خانه پدری محسن می گویند او از همان دوران کودکی و نوجوانی آرام ، نجیب، با اخلاق، خوشرو با ایمان و عاشق اهل بیت بود، محسن احترامی فوق العاده برای بزرگترها بخصوص پدر و مادرش قائل بود.
مادرش می گوید: محسن، نیمه شب ها در گوشه ای از اتاقش سجاده پهن می کرد، نماز شب می خواند و اشک می ریخت و از خدا طلب شهادت می کرد، او به زهرا همسرش می گفت: اگر 1400 سال پیش نبودیم که یار و یاور اهل بیت باشیم حالا که این فرصت به ما داده شده.
او زمانی که خبر موافقت سپاه با اعزامش به سوریه را شنید با خوشحالی وصف ناپذیری این خبر را به همسرش که در آن زمان باردار بود داد و به او گفت درباره بارداریش به کسی چیز نگوید مبادا که همین موضوع موجب مخالفت با رفتنش به سوریه شود.
بالاخره محسن قبل از محرم در سال 1394شمسی برای اولین بار به سوریه رفت و بعد از اربعین به خانه برگشت.
در همان سفر اول جمعی از دوستان او به نام های 'پویا ایزدی' و 'موسی جمشیدیان' شهید شدند و او خود را از قافله شهدا جا مانده تصور می کرد.
محسن از سوریه که بازگشت، بیقرار بود و دلش می خواست دوباره به جمع مدافعان حرم بپیوندد.
**دل کندن از بهترین ها **
محسن با وجود اینکه بسیار به خانواده و عزیزان خود علاقه مند بود ولی همیشه می گفت ' گاهی وقت ها دل کندن از بعضی چیزهای خوب باعث می شود چیزهای بهتری به دست آوری ' و این جمله را به همسرش اینگونه تمام می کرد که ' من از تو و علی پسرم دل کندم تا به ارزش والاتری دست یابم'.
حالا وقت آن رسیده بود که مادرش را راضی کند و نذر کرده بود که اگر مادر راضی به رفتنش شد دست و پای او را ببوسد، سرانجام قبل از اعزام پدر و مادرش را به مشهد برد و در حرم امام رضا (ع) از مادرش با وجود آنکه تاب دوری فرزندش را نداشت رضایت گرفت دیگر بار عازم سوریه شد.
**اسارت محسن و خبری که دنیا را تکان داد**
یک ماه از دومین اعزام محسن نگذشته بود که تقریبا در روز 18 مرداد، زهرا همسر محسن از روی برنامه تلگرام در یکی از گروه ها عکس اسیری را دید که همه برای آزادی او از دست داعش درخواست دعا کرده بودند وقتی عکس باز شد او به ناگهان چهره محسن را دید با بدنی تیرخورده و زخمی اما با صلابت، مصمم و مغرور در چنگال داعش.
زهرا گفت: اصلا باورم نمی کردم که محسن اسیر شده باشد و وقتی این خبر در تمام کوی و برزن و شهر و کشور و دنیا پیچیده شد همه دست به دعا برداشتیم .
قلب مادر و همه اعضای خانواده نا آرام و بی قرار و روزگارشان تار شده بود ولی محسن در آخرین تصویر خود در چنگال داعش چنین می نمود که سربلند و استوار به دیدار سرور شهیدان عالم می رود.
مادر محسن می گوید: خیلی بی قرار بودیم و گریه می کردیم اما کاری از دستمان ساخته نبود، رفتیم سر خاک شهدای گمنام و برای او دعا کردیم.
او با چشمانی پر از اشک ادامه داد: همان جا بودیم که بچه ها از طریق پیام های گوشی خود متوجه شدند که محسن شهید شده است.
پس از 2 روز از اسارت محسن، غوغایی در جهان به پا شد و تصویری که نشان از خبر شهادت او با تن بی سر و صورتی آغشته به خون داشت، روح و روان همه مردم دنیا را به درد آورد.
در آن تصویر آخر، از چهره معصوم و محکم و استوار محسن، تنها یک صحنه در اذهان مجسم می شد و آن هم صحنه های روضه خوانی ابا عبدالله الحسین (ع) بود که غریبی حسین و مظلومیت او را فریاد می زد.
**استقبال مردم از شهید بی سر در جای جای ایران **
پس از شناسایی پیکر شهید حججی در شهریور ماه، مراسم تشییع پیکر آن شهید آزاده، مهرماه ابتدا در تهران برگزار و سپس در مشهد در حرم امام رضا (ع) با استقبال باشکوه مردم طواف داده شد.
همچنین پس از انتقال پیکر شهید حججی به اصفهان، مراسم باشکوهی در میدان نقش جهان برگزار و بعد با اسقبال کم نظیر مردم در نجف آباد در کنار همرزمان شهیدش به خاک سپرده شد.
** حججی سردار بی سر **
زهرا همسر شهید می گوید: زمانی که در گروه های تلگرامی خبر شهید بی سر، شهادتت مبارک را دیدم و متوجه شدم منظور، محسن من است فهمیدم که محسن به آرزویش رسیده و من افتخار می کنم که او شهید شده است.
او با دلی قرص و محکم و با افتخار افزود: همان موقع خدا را شکر کردم که محسن به آرزویش رسیده و فکر کردم چقدر او نزد اهل بیت عزیز بوده است که سیاهدلان داعش مثل علی اکبر جوان و امام حسین (ع) سر از تنش جدا کردند.
وی که تمام قد و با افتخار، روایت شهادت همسرش را بیان می کرد گفت: آرزو دارم علی پسرم آنطور که من دوست دارم تربیت و بزرگ شود و او با همین دو عکس پدرش از اسارت و شهادت خواهد فهمید که او چقدر شجاع، با غیریت و با ایمان بود.
همسر شهید حججی افزود: نجف آباد همچنان عزادار است و پس از گذشت یکسال باز هم کسانی از راه های دور و نزدیک به خانه ما می آیند و یاد محسن را گرامی می دارند.
گ/6994 / 1339
کپی شد