آیت الله سیدعباس حسینی قائم مقامی گفت: این روزها یک شخصیت بزرگوار و محترم آمده بصورت کاملا معمولی و در راستای زبان نصیحت که باید برای اهل وعظ و خطابه دینی یک شیوه معمول تلقی شود ، نکاتی اخلاقی را خطاب به اصحاب قدرت یادآور شده اند. همانطور که همیشه مردمِ بدون قدرت و مسؤلیت را با همین زبان مورد نصیحت قرار می دهیم، ولی در کمال ناباوری می بینیم یک عده ای چه غوغایی برپا کرده اند. بی تردید اگر کسی از مناره های مساجد جامع صلای کفر سر می داد هرگز این جماعت اینچنین برنمی آشفت ! خب چرا چنین است؟
به گزارش جماران؛ آیت الله سیدعباس حسینی قائم مقامی، در شب قدر با تاکید براینکه، استغفار وطلب بخشش از خداوند، لازمه ی بهره مندی از فیوضات شب قدر است، تصریح کرد: استغفار در حوزه عمومی متفاوت از حوزه شخصی است واگر شخصی در مورد خطاهای خود در ارتباط با دیگران و بخصوص حقوق عمومی اقدام به اعتراف به اشتباه و عذرخواهی نکند، استغفار او در پیشگاه خداوند نه تنها منجر به بخشش نمی شود، بلکه می تواند بر انباشت انانیّت و مطلق شدگی اش بیافزاید و مطلق شده گی جوهر اصلی "شرک و بت پرستی" است.
آیت الله قائم مقامی که در مراسم شب احیا بیست وسوم ماه مبارک رمضان سخن می گفت، با تاکید براینکه مقدمه استغفار"خود انتقادی"است و خودانتقادی فقط با نگاه از منظر دیگران به خود میسر و ممکن است تاکید کرد: بسا برخی بدون آنکه خود را در واقعیت و در عمل، خطاپذیر بدانند و اشتباهاتشان را در برابر دیگران بپذیرند، اقدام به استغفار می کنند، نتیجه این استغفار فقط دستیابی به یک "آرامش کاذب" است و هرگز به اصلاح و تغییر او نمی انجامد. فقط" استغفار معطوف بر اعتراف و اقرار به خطا و گناه " مطلوب و اثربخش است نه مطلق استغفار! و غمگنانه ما در میان بخشی از دینداران با پدیده " استعفار بدون اعتراف" روبرو هستیم. وقتی کسی هنوز اشتباهاتش را نپذیرفته،بدون اعتراف و اقرار به خطا استغفار کند ، بجای حس واقعی پاک شده گی ، فقط احساس پاک بودن و خود برگزیدگی را در خود تقویت می کند و برمطلق شدگی و شرک(بُت) درونی اش میافزاید.
این استاد علوم اسلامی افزود: تلاش قران برای تربیت انسان در جهت جدا کردن او از پوسته منیّت وخودکامگی است و اصطلاح بت پرستی یا در کاربرد خاص قرآنی مفهوم"شرک"، به همین مطلق شدگی و خودکامگی باز می گردد.
چاره آن هم در این می داند که انسان"خود جمعی"اش را کشف کند تا بتواند خود را در جایگاه همدلی و درک از دیگران قرار دهد و از همین منظر چنین انسانی مهارت لازم برای نقد مستمر خود را به دست می آورد و می تواند با ایجاد فاصله انتقادی به نقد خود از نگاه دیگران بپردازد .
چون خطاهای ما در نسبت با دیگران و در موقعیت تعامل شکل می گیرد ، پس حتما نقد از خود و یا به تعبیر آموزه های دینی "محاسبه نفس" فقط با روش فاصله انتقادی و نقد خود بر اساس معیارهای بین الاذهانی امکان پذیر است. خصوصا کسی که در حوزه عمومی عمل می کند و مسئولیتی بر عهده دارد ، تا معیارهای بین الاذهانی را نشناسد و قبول نکند حتی اگر بخواهد هم نمی تواند از موقعیت دیگران خود را نقد و محاسبه کند و در نتیجه به دام خودبرتر بینی گرفتار می شود و اگر در صدد نقد و محاسبه هم که برآید نتیجه آن نه آگاهی بر خطاها و اعتراف به آنها ، بلکه تثبیت حقانیت خود و تحقیر دیگران و صد البته تداوم و انباشت گناه خواهد بود.
در چنین شرایطی استغفار در مورد وی نه تنها اثر مثبتی ندارد بلکه برخودبرتربینی و توهم رستگاریش می افزاید.
آیت الله قائم مقامی ادامه داد: در حوزه شخصی وفردی مساله آنچنان پیچیده نیست، چون در این حوزه طرف نسبت انسان خود و خداست و استغفار نیز در همین نسبت رخ می دهد، اما در حوزه عمومی، چون مسائل وحقوق اجتماعی مطرح می شود، تشخیص حق باید بر مبنای معیارهای عقلانی و اخلاقی که برای دیگران و همگان فهم پذیر است انجام بپذیرد.
گاهی می بینیم افرادی زمانی که در مورد اشتباهاتشان مورد سئوال قرار می گیرند، تنها مواردی را بعنوان اشتباه خود می پذیرند که در واقع به خطا و گناه دیگران باز می گردد. یعنی نه تنها خطای خود را نمی پذیرند بلکه باز بارفع مسؤلیت از خود،بر اشتباه دیگران تاکید می کنند.
مثلا می گویند اشتباه من این بود که جلوی اشتباه دیگران را نگرفتم وبه اصطلاح کوتاه آمدم.روشن است این پذیرش اشتباه نیست بلکه افزودن بر حجاب انانیت وحباب مطلق شدگی و بت شدگی است.وی توضیح داد: هر امری که در نسبت با دیگران و حقوق آنان قرار دارد پاسخگویی و اقناع کنندگی هم باید به آنان انجام پذیرد.اینکه گاه در زبان بعضی از ما دینداران رواج پیدا کرده و تکرار میکنیم،کار را باید فقط برای خدا انجام داد و مهم،پاسخ دادن به خداست و به حرف مردم نباید اعتنا کرد،
بسا از بزرگترین انحرافات در فهم دین و ایمان دینی است.به صراحت میگویم شالوده تمام آموزه های دینی،وحیانی، عرفانی، اخلاقی جز این نیست که کار برای خدا چیزی جز کار برای مردم و ادای حقوق آنان نیست،مشروط به اینکه بدون منت و چشمداشت باشدو بی اعتنا بودن به رای و نظر مردم در همین مرحله انتظار پاداش بعد ادای حق است.
چون خداوند در مقام ذات احدیت که اصلا بی نیاز مطلق است کار برای او معنا ندارد و خدا در مقام فعل هم همین خلق و آفریده های اویند.
وقتی به آنان خدمتی کردیم و حقوقی که بر عهده داریم ادا کنیم و دیگر منتظر تشکرو جبران از سوی آنها نباید باشیم،این میشود کار برای خدا.
ولی مگر می شود موضوعی در نسبت با دیگران و مربوط به حقوق ایشان باشد و ما بدون اعتنا به خواست نظر آنها و فقط به توهم خواست خدا در مورد حقوق دیگران عمل کنیم ؟!
از خانواده گرفته تا جامعه که افراد در نسبت با یکدیگرقرار دارند، ادای حق فقط در یک فرایند مشارکتی و اقدام جمعی (به تعبیر قرآن، اقامه قسط) و بر پایه خردجمعی (به تعبیر قران اولوالالبابی)امکان پذیر است و در اینصورت توانسته ایم رضایت خداوند را جلب کنیم .
کار برای خدا در غیاب مردم و بی اعتنا به حق و نظر آنان بزرگترین خطای توحیدی است. کاری که در رابطه با حقوق دیگران قرار داد باید به خود آنان پاسخگو بود و نمی توان گفت برای من خواست خدا مهم است و حرف دیگران اهمیتی ندارد این ، نوعی شرک ومطلق(بُت)شدگی است چون در این موارد ادای مسؤلیت در برابر خداوند چیزی جز ادای مسؤلیت در برابر صاحبان حق و پاسخگویی به مردم نیست.
و اگر هم اشتباهی رخ دهد استغفار از ذات احدیت ، به تنهایی هیچ سودی در رفع اثر گناه ندارد.
متأسفانه خیلی از ما در زندگی دینی مان مبتلای به پدیده بنیاد سوز "استغفار بدون اعتراف و پذیرش خطا" هستیم. در حالیکه در آموزه های توحیدی چنین استغفاری هیچ سودی ندارد بلکه می تواند به تولید و تعمیق شرک پنهان بیانجامد ، و در مقابل، اعتراف به خطا و پوزش خواهی از صاحبان حق آنچنان مهم و دارای اثر توحیدی است که حتی اگر جبرانی هم به دنبال نداشته باشد ، به خودی خود سهم و اثر شگرفی در گشودگی وجودی فرد دارد و در التیام و کاستن از عوارض بیرونی گناه بس موثر است و می توان به فضل خداوند برای جبران و استغفار امید داشت.
لذا مناجات بلند شعبانیه به ما می آموزد : که برای تقرب به پروردگار فراتر و پیش از استغفار باید خطا را پذیرفت و به آن اعتراف کرد.(فَقَدْ جَعَلْتُ الْاِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَیْکَ وَسیلَتى)
ایشان با اشاره به ذهنیت های اشتباهی که به خودبرتربینی وخودبرگزیدگی می انجامد، تصریح کرد: همه ما و خصوصا اصحاب قدرت اگر فرایند مستمر خود انتقادی و نقد خود از سوی دیگران را تعطیل یا تضعیف کنیم ،به صورت طبیعی خود را در معرض خوشایندهایی قرار داده ایم که به توهم خود برگزیدگی منجر میشود و به خود حق می دهیم تا در مورد دیگران و بدیهی ترین حقوق شان خودرای و مستبد باشیم و این همان پدیده غیر توحیدی و ویرانگر "مطلق شدگی" است. در این شرایط فرد بدون اینکه بخواهد دچار تکرار اشتباه در تضییع حقوق دیگران می شود.
وی آنگاه به تبیین نکته مهم توحیدی دیگری پرداخت و گفت : فطرت و وجدان اخلاقی ما معمولا با پدیده ظلم به مثابه "تجاوز از معیارهای حق" آشناست و آن را تقبیح می کند و قرآن هم هماره به زبانهای مختلف این خطر را به انسان گوشزد کرده و به طور مشخص از آن با عنوان"طغیان در میزان" نامبرده است.(أَلَّا تَطۡغَوۡاْ فِی المیزان (۸ الرحمن)
میزان در زبان قرآنکریم معیار ، روش و هر چیزی است که بر اساس آن سنجش و داوری انجام می شود و طغیان در میزان یعنی عدم رعایت معیارهای حق(عدل).
اما یکی دیگر از خطرهای بزرگی که همه انسانهایی که خواهان زیست اخلاقی و خصوصا زندگی مومنانه هستند را تهدید می کند و قرآن کریم بگونهای شگرف و استثنایی بر آن آگاهی و هشدار داده ، خطر " تخسیر در میزان" است (وَأَقِیمُواْ ٱلۡوَزۡنَ بِٱلۡقِسۡطِ وَلَا تُخۡسِرُواْ ٱلۡمِیزَانَ).
(۹ الرحمن)
بسیاری از ما از این آفت بس بزرگ و در عین حال پنهان غفلت داریم. "
تخسیر میزان" یعنی تغییر و تحول در "معیارها و کاستن از اندازه های حق"!
ما فقط زمانی می توانیم استغفار کنیم که اعتراف به خطا و گناه کنیم و آنگاه می توانیم اعتراف کنیم که خطای خود را تشخیص دهیم و بپذیریم و تمام این فرایند، مشروط به این است که معیار درستی برای تشخیص و داوری در اختیار داشته باشیم
اما اگر متری که برای اندازه گیری در دست داریم دچار دست اندازی و تغییر شده و مثلا به جای یکصد سانت، پنجاه سانت، شصت سانت است، در اینصورت هر چه قدر هم که بخو اهیم و تلاش کنیم خود را اندازه بگیریم و کوتاهی های خود را بشناسیم، نمی توانیم چرا که نه تنها کاستی و کمبودی در خود نمی بینیم بلکه بسا هر چه می بینیم فزونی و برتری است .
در اینصورت حتی اگر به دلیل باورهای اخلاقی و یا اعتقادات دینی خود را خطاپذیر و غیر معصوم بدانیم ، این باور فقط در اسارت ذهن باقی می ماند و هیچ تاثیری در اصلاح اخلاق ما و تصحیح رفتار ما در نسبت با دیگران ندارد ، چون سیستم خودانتقادی در ما کاملا از کار افتاده و توان محاسبه و نقد خود را عملا از دست داده ایم
گرچه خیلی هم می پنداریم انتقاد پذیر هستیم و آمادگی نقد داریم اما عملا موردی برای نقد نمی بینیم و نقد دیگران به خود را نه تنها وارد نمی دانیم بلکه در برابر نقد انها احساس حق بودن در ما تشدید می شود و نتیجه این تشدید یا اعمال خشونت در تعامل با دیگران و یا شکل گیری احساس مظلومیت در برابر آنهاست.
و تمام اینها نه به آن دلیل است که واقعا و آگاهانه در صدد نادیده گرفتن حق و فرار از انتقاد و نقد باشد ، بلکه ناشی از اختلالی است که در معیارها و اندازه ها ایجاد شده و ما بکلی از آن غافلیم. متری که در اختیار داریم اشکال دارد.
این همان اختلال شناختی و یا عقلانیت معکوس است که قرآن بگونه ای معجزه وار بارها و بارها به زبان های مختلف آن را یادآوری کرده و بر خطر انسان سوز آن ، گاه با عنوان " تخسیر در میزان" و گاه به عنوان "تفکرتقدیری"(فکر و قدر و قتل کیف قدر) و... هشدار داده است و من شخصا این آموزه را از اجزای اصلی اعجاز گفتمانی قرآن می دانم و حقیقتا خطر بزرگی است که غفلت از آن آثار وحشتناکی برای همه خصوصا ما مومنان و دینداران بدنبال دارد بگونه ای که گاه موجب می شود ناخواسته بدیهی ترین اصول اخلاقی و ابتدایی ترین حقوق انسانی نادیده گرفته شود و مورد انکار قرار گیرد.
این روزها یک شخصیت بزرگوار و محترم آمده بصورت کاملا معمولی و در راستای زبان نصیحت که باید برای اهل وعظ و خطابه دینی یک شیوه معمول تلقی شود ، نکاتی اخلاقی را خطاب به اصحاب قدرت یادآور شده اند. همانطور که همیشه مردمِ بدون قدرت و مسؤلیت را با همین زبان مورد نصیحت قرار می دهیم، ولی در کمال ناباوری می بینیم یک عده ای چه غوغایی برپا کرده اند. بی تردید اگر کسی از مناره های مساجد جامع صلای کفر سر می داد هرگز این جماعت اینچنین برنمی آشفت ! خب چرا چنین است؟
مگر این بزرگوار جز چند نصیحت بسیار دم دستی و ابتدایی اخلاقی حرف دیگری زد؟ به صحبت های ایشان دقت کنید ، ایشان که نگفت دستگیر نکنید، حتی نگفت اعدام نکنید، بالاتر ، حتی نگفت نزنید! فقط گفتند بیجا نزنید ، از حد مجازات قانونی و شرعی تعدی و تجاوز نکنید و آنوقت به اقتضای شأن وعظ و نصیحت ، دلیل آن را هم نه به قانون بلکه به سنت های الهی ارجاع دادند و از دامنگیر شدن خشم خداوند نسبت به ظلم در حق بندگانش هشدار داد .
خدا شاهد است از برخی از موضع گیری هایی این چند روز در برابر این نصیحت ساده اخلاقی، دینی مشاهده کردم وحشت زده شدم ، از عمق فاجعه ای که در تغییر اندازه ها و معیارها و اختلال در فاهمه بخشی از جامعه خصوصا اصحاب قدرت رخ داده که مجاری ادراکی و ساختار فهم آنها چنین بدیهیاتی را انکار می کند و آنگاه به آنان چنین جرات و جسارتی می بخشد که این انکار خود را مغرورانه و طلبکارانه بر سر دیگران بکوبند و از اینکه دیگران بسان آنها از لباس اخلاق و دین عاری و تهی نشده اند و همچنان قدرت درک بدیهیات را دارند شگفت زده و نگران شوند و نام این نگرانی خود را نیز به نام دین باوری و انقلابی گری خود هزینه کنند!
اگر نام این فاجعه نیست پس چیست؟
خب دلیل این واکنش های عجیب چیست؟ یا باور دارند که بعضی از انسانها حتی اگر از قدرتهای زیادی هم در ارتباط با حقوق مردم برخوردار باشند معصوم هستند و اصلا احتمال اشتباه و تخلف اخلاقی و قانونی در آنها وجود ندارد و یا اینکه نه به خطاپذیری شان باور دارند ولی معیارها و تعریفشان از حق و عدالت و اخلاق ، خودساخته و خود فهم است و بر هیچ بنیان عقلانی و اخلاقی بین الاذهانی استوار نیست یعنی همان ابتلای به تخسیر در میزان، که قرآن می گوید.
ملاحظه می کنید که فراتر از مراقبت بر عدم ابتلای به ظلم و تجاوز از حق (طغیان بر میزان) ، مراقبت از کاستن و تغییر معیارهای حق ( تخسیر در میزان) چقدر اهمیت دارد.
وی در خاتمه افزود :ملتمسانه به همگان و خصوصا جوانان عرض می کنم ، صرفا گفتار و رفتار من و امثال من که منتسب به دین هستیم را مبنا و معیار دین شناسی و داوری خود نسبت به آموزه های دینی قرار ندهید.
چه بسا ما در بسیاری از موارد دچار همین اختلال شناختی شده باشیم و اساسا تعریف ها و اندازه ها و معیارهایمان اشتباه شده است، در ساختار اشتباه همه چیز درست به نظر می رسد .
پس مواظب باشیم مبادا با یکسان انگاری میان بعضی از آنچه که از تریبونهای دینی و از زبان افراد منسوب به دین به عنوان معارف دینی خارج می شود با آموزها و معیارهای عقلانی و اخلاقی دین ، خودمان را از ظرفیت استثنایی ایمان دینی در تعمیق و ارتقای بنیادهای اخلاقی انسان و بهره مندی از مکارم اخلاقی محروم سازیم و به رنج حسرت مبتلا شویم.