تاریخ پر
فراز و نشیب انقلاب اسلامی ایران لبریز از ایثار و از جان گذشتگی جوانانی است که
همواره در مقابل ارادهی الهی قدم خم کرده و به تعظیم ایستادهاند؛ "اسماعیل
موسیپور" یکی از همین جوانان غیوری است که روح پاک خود را به تاریخ جاویدان
انقلاب اسلامی ایران پیوند داد.
آری انقلاب اسلامی ایران را باید با خونهایی که برای پیروزی و همچنین بقای آن ریخته می شود بشناسیم، جنس انقلاب از همین مردم غیرتمندی است که هیچگاه در مقابل ستمگران قدم خم نکرده و همواره به دفاع از دین، آیین و مردم ایستادهاند.
و چه بسیارند دلیرمردانی که جان خویش را ضمیمهی انقلاب کرده و از جان، مال و ناموس مردم ایران صیانت کردند، با مروری بر تاریخ غیرتمندانه جمهوری اسلامی ایران به جوانان و حتی نوجوانان بسیاری بر می خوریم که بی هیچ تعللی مسیر حق را از ناحق تشخیص داده و با بصیرت و آگاهی به دفاع از مردم خویش پرداخته اند.
اسماعیل موسیپور یکی از همین دلاورمردانی است که در همان سال های اول جوانی پای در مسیر ایثار و شهادت مینهد، جوان دلیری که غیرتمندانه چشم در چشم مافوق خود دوخته و دست رد به سینه ی وی می زند و امتناع می کند از هر گونه اقدامی که جان مردم ایران زمین را به خطر بیندازد.
اسماعیل در هفدهم تیر سال 1340 در روستای مشاهیر شهرستان ورزقان متولد شده بود؛ سه ساله بود که به همراه خانوادهاش به تبریز عزیمت میکند و پس از دوران کودکی، تا سوم ابتدایی مشغول به تحصیل میشود اما به علت مشکلات مالی از ادامه تحصیل باز مانده و در کارگاه فرشبافی مشغول به کار میشود.
وی در 15 سالگی نیز در یک پالایشگاه مشغول جوشکاری شده و در نهایت زودتر از موعد مقرر راهی خدمت سربازی میشود، چرا که طبق دعوت مسئول پالایشگاه و با توجه به استعداد بالای او، ترغیب به کار کردن در ایتالیا شده و از این روست که زودتر از موعد راهی خدمت سربازی میشود.
اسماعیل در منطقه جلویان ارومیه دوره آموزشی خود را گذرانده و سپس برای ادامهی خدمت به فیروزآباد شیراز انتقال مییابد و پس از طی 9 ماه، به دستان خصماگین مافوق خویش به مقام رفیع شهادت نائل میآید.
پیکر مطهر او را با هلیکوپتر به تبریز منتقل کرده و در تبریز به خاک میسپارند.
آری او را باید ستود... جوانی که ریشهی انقلاب اسلامی ایران را با خون پاک خود آبیاری کرده و با نثار جان خویش، از جان مردم صیانت کرد؛ او خوب میدانست که فرجام تمرد از دستور مافوق چیست اما بی هیچ هراسی غیرتمندانه ایستاد و در نهایت هدف گلوله ی مافوق خویش شد.
او میدانست که دیگر بساط ظلم و استبداد رژیم شاهنشانی برچید شده و او شنیده بود آوای خوش فصل بهار را؛ درست در "یوم الله 22 بهمن سال 57" روزی که سراسر ایران را شور و شادی دربرگرفته بود، جانش را نثار کرد تا انقلاب اسلامی ایران شکوهمندانه پیروزی اش را جشن بگیرد و رفت تا ایران سرافراز از چنگال طاغوتیان و استعمار خارجی رها شده و با نور انقلاب در مسیر اسلام پیشرفت کند.
اکنون 40 سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می گذرد و به استقبال اربعین انقلاب اسلامی ایران می رویم و به یاد می آوریم جوانانی را که پای در مسیر نهاده و ایستادند تا ما استقلال، آزادی و اسلام داری را در "جمهوری اسلامی ایران" درک کنیم. آری آنان رفتند تا دستان خصماگین دشمنان اسلام و مزدوران را از خاک ایران قطع کنند.
و "اسماعیل" قصه ما جان خود را قربانی کرد تا مادر مومنه اش را سربلند کرده و تربیت و تدین خویش را به نمایش بگذارد و شعار "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" را با "ایستادگی" در مقابل مافوق خویش فریاد کشد.
اکنون قریب به 40 سال است که اسماعیل شهید شده، اما هنوز هم عکس هایش در اتاق کوچک مادر به یادگار مانده و اتاق کوچک مادر را به رایحه ی شهادت و ایثار مزین کرده است.
"مادر" اکنون پیر شده و با اینکه سایه "فراموشی" بر خاطرات شیرینش تابیده اما هنوز هم دلتنگی دیدار فرزند را به خاطر دارد، او در گفتوگو با جمعی از اهالی بسیج رسانهی استان که به مناسبت ایام الله دهه فجر به دیدار وی رفته بودند، میگوید: آری فرزندم ۹ ماه بود که به خدمت سربازی رفته بود، بدون اینکه به مرخصی بیاید خبر شهادتش را رساندند.
آری مادر هنوز دلتنگ دیدار فرزندش است و اتاق کوچک مادر هنوز هم بوی اسماعیلش را میدهد، هنوز هم مادر دلتنگ فرزندی است که به سربازی رفت و نیامد، تا اینکه پیکر مبارکش را برای مادر آوردند...
انتهای پیام
آری انقلاب اسلامی ایران را باید با خونهایی که برای پیروزی و همچنین بقای آن ریخته می شود بشناسیم، جنس انقلاب از همین مردم غیرتمندی است که هیچگاه در مقابل ستمگران قدم خم نکرده و همواره به دفاع از دین، آیین و مردم ایستادهاند.
و چه بسیارند دلیرمردانی که جان خویش را ضمیمهی انقلاب کرده و از جان، مال و ناموس مردم ایران صیانت کردند، با مروری بر تاریخ غیرتمندانه جمهوری اسلامی ایران به جوانان و حتی نوجوانان بسیاری بر می خوریم که بی هیچ تعللی مسیر حق را از ناحق تشخیص داده و با بصیرت و آگاهی به دفاع از مردم خویش پرداخته اند.
اسماعیل موسیپور یکی از همین دلاورمردانی است که در همان سال های اول جوانی پای در مسیر ایثار و شهادت مینهد، جوان دلیری که غیرتمندانه چشم در چشم مافوق خود دوخته و دست رد به سینه ی وی می زند و امتناع می کند از هر گونه اقدامی که جان مردم ایران زمین را به خطر بیندازد.
اسماعیل در هفدهم تیر سال 1340 در روستای مشاهیر شهرستان ورزقان متولد شده بود؛ سه ساله بود که به همراه خانوادهاش به تبریز عزیمت میکند و پس از دوران کودکی، تا سوم ابتدایی مشغول به تحصیل میشود اما به علت مشکلات مالی از ادامه تحصیل باز مانده و در کارگاه فرشبافی مشغول به کار میشود.
وی در 15 سالگی نیز در یک پالایشگاه مشغول جوشکاری شده و در نهایت زودتر از موعد مقرر راهی خدمت سربازی میشود، چرا که طبق دعوت مسئول پالایشگاه و با توجه به استعداد بالای او، ترغیب به کار کردن در ایتالیا شده و از این روست که زودتر از موعد راهی خدمت سربازی میشود.
اسماعیل در منطقه جلویان ارومیه دوره آموزشی خود را گذرانده و سپس برای ادامهی خدمت به فیروزآباد شیراز انتقال مییابد و پس از طی 9 ماه، به دستان خصماگین مافوق خویش به مقام رفیع شهادت نائل میآید.
پیکر مطهر او را با هلیکوپتر به تبریز منتقل کرده و در تبریز به خاک میسپارند.
آری او را باید ستود... جوانی که ریشهی انقلاب اسلامی ایران را با خون پاک خود آبیاری کرده و با نثار جان خویش، از جان مردم صیانت کرد؛ او خوب میدانست که فرجام تمرد از دستور مافوق چیست اما بی هیچ هراسی غیرتمندانه ایستاد و در نهایت هدف گلوله ی مافوق خویش شد.
او میدانست که دیگر بساط ظلم و استبداد رژیم شاهنشانی برچید شده و او شنیده بود آوای خوش فصل بهار را؛ درست در "یوم الله 22 بهمن سال 57" روزی که سراسر ایران را شور و شادی دربرگرفته بود، جانش را نثار کرد تا انقلاب اسلامی ایران شکوهمندانه پیروزی اش را جشن بگیرد و رفت تا ایران سرافراز از چنگال طاغوتیان و استعمار خارجی رها شده و با نور انقلاب در مسیر اسلام پیشرفت کند.
اکنون 40 سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می گذرد و به استقبال اربعین انقلاب اسلامی ایران می رویم و به یاد می آوریم جوانانی را که پای در مسیر نهاده و ایستادند تا ما استقلال، آزادی و اسلام داری را در "جمهوری اسلامی ایران" درک کنیم. آری آنان رفتند تا دستان خصماگین دشمنان اسلام و مزدوران را از خاک ایران قطع کنند.
و "اسماعیل" قصه ما جان خود را قربانی کرد تا مادر مومنه اش را سربلند کرده و تربیت و تدین خویش را به نمایش بگذارد و شعار "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" را با "ایستادگی" در مقابل مافوق خویش فریاد کشد.
اکنون قریب به 40 سال است که اسماعیل شهید شده، اما هنوز هم عکس هایش در اتاق کوچک مادر به یادگار مانده و اتاق کوچک مادر را به رایحه ی شهادت و ایثار مزین کرده است.
"مادر" اکنون پیر شده و با اینکه سایه "فراموشی" بر خاطرات شیرینش تابیده اما هنوز هم دلتنگی دیدار فرزند را به خاطر دارد، او در گفتوگو با جمعی از اهالی بسیج رسانهی استان که به مناسبت ایام الله دهه فجر به دیدار وی رفته بودند، میگوید: آری فرزندم ۹ ماه بود که به خدمت سربازی رفته بود، بدون اینکه به مرخصی بیاید خبر شهادتش را رساندند.
آری مادر هنوز دلتنگ دیدار فرزندش است و اتاق کوچک مادر هنوز هم بوی اسماعیلش را میدهد، هنوز هم مادر دلتنگ فرزندی است که به سربازی رفت و نیامد، تا اینکه پیکر مبارکش را برای مادر آوردند...
انتهای پیام
کپی شد