سوال این است که تصمیم گیران طی ٢ ماهی که تا حضور ترامپ در کاخ سفید فرصت هست، می بایست چه استراتژی و راهبردی را ترسیم و تبیین و عملی سازی کنند تا حداکثر انتفاع و ارتقای ضریب امنیت ملی و خیر جمعی ایرانیان را در عرصه‌های مختلف در همین ابتدای کار روی میز معادله ۴ ساله پیش‌رو در برابر حقیقتی به نام ترامپ بارگذاری کنند.

صبح روز چهارشنبه ۶ نوامبر مهمترین رویداد دنیا، خبر بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید بود، چهل و هفتمین رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا، نه چهره‌ای مرموز و ناشناخته که مردی با سوابق جنجالی، اظهاراتی عجیب، رویکردهای خلق الساعه و عملکردهایی غیر منتظره بوده است. شاید هیچ سیاستمداری در تاریخ معاصر جهان همانند او چنین پر فراز و نشیب نبوده و در قامت یک سلبریتی و چهره جنجالی، گاه منفور و گاه مجذوب نوسانی و مواج، فرش و عرش قدرت را طی نکرده است. 

او چهره نام آشنایی برای مردمان سراسر گیتی است اما به همان میزان نیز مرموز و ناشناخته است و نمی توان مانند یک سیاستمدار کارکشته به تحلیل کنش و واکنش‌های او پرداخت و عطف به آن استراتژی و راهبرد میان مدت و بلند مدت در مواجهه با رئیس جمهوری آینده ایالات متحده را ترسیم و تنظیم کرد. 

اما نکته آنجاست که آدمی با خلقیات متغیر و تطور ترامپ نیز مانیفست و چارچوب های ثابت کلان رفتاری دارد که دستمایه حداقلی برای ترسیم و تدبیر استراتژی در برابر او را تا حدی ممکن و میسر می‌کند. 

ترامپ همواره نشان داده که از معتکفان و معتقدان راسخ و مکتب و راهبرد«منطق قدرت» است و در این زمینه یک ایده‌آل‌گرای بی کم و کاست. او اگر از تجارت جهانی می گوید، مشخص و شفاف بر تقدم سود و منفعت آن برای ایالات متحده نظر دارد. اگر از متحدان استراتژیک دم می زند، بی تعارف و با وضوح تاکید می‌کند که این جاده‌ای دو طرفه است و در دوران او آمریکا تمایلی ندارد نقش آن حامی همیشگی و برادر بزرگتر گذشته را بدون عایدی و منفعت ملموس ایفا کرده و پرچم دار بی مزد و منت جهان آزاد باشد.

اگر از برقراری روابط دیپلماتیک با دوول متخاصم استقبال می کند و یا از پایان دادن به جنگ و ایجاد صلح سخن می گوید، منظورش در قالب متوازن و توافق مرضی الطرفین با تکیه بر منافع مشترک نیست، بلکه او صلح را در قالب تسلیم بی چون و چرا و غلبه و استیلای منافع خود می خواهد و می بیند. 

چنین منطق و نظرگاهی البته که هرگونه مواجهه مسالمت آمیز و چانه زنی و ترسیم نقشه راه متوازن با و در برابر او را سخت و چالشی می‌کند اما در دیگر سو یک مزیت و روزنه ویژه ای می‌گشاید و تا حدی استراتژی مواجهه با او را شفاف و روشن می‌کند. 

این نکته کتمان ناشدنی است که جمهوری اسلامی ایران یکی از اصلی ترین چالش‌ها و دغدغه‌های حاکمان کاخ سفید در طول ۴۵ سال گذشته بوده، کما اینکه کامالا هریس در ایام تبلیغات انتخابات چند بار با صراحت ایران را جدی‌ترین رقیب و دشمن ایالات متحده خواند و دونالد ترامپ به هنگام اخذ رای از تنها کشوری که نام برد، ایران بود. بخصوص با توجه به افزایش سطح تنش و چالش در هارتلند انرژی جهان طی یک سال گذشته، موضوع ایران و نحوه مواجهه با آن بیش و پیش از هر زمان دیگری در کانون توجهات سیاستمداران در واشنگتن قرار گرفته است. 

تجربه ۴ سال ابتدایی زمامداری ترامپ در کاخ سفید هم مملو از خاطرات ناخوشایند و مواجهه خصمانه و بی محابا با ایران و حمایت بی چون و چرا و تمام عیار از رژیم صهیونیستی بوده است. هر چند که شرایط ایران، غرب آسیا و جهان با ٨سال پیش و ورود اولیه ترامپ به کاخ سفید تفاوت فراوانی کرده و خود ترامپ نیز آن سیاستمدار ناپخته و بی تجربه گذشته نیست و اظهارات اخیرش هم نشان می‌دهد که به دنبال تنش‌افزایی با ایران نیست اما نمی توان به کلی آن عقبه و سابقه را به فراموشی سپرد. 

حال سوال این است که تصمیم گیران طی ٢ ماهی که تا حضور ترامپ در کاخ سفید فرصت هست، می بایست چه استراتژی و راهبردی را ترسیم و تبیین و عملی سازی کنند تا حداکثر انتفاع و ارتقای ضریب امنیت ملی و خیر جمعی ایرانیان را در عرصه‌های مختلف در همین ابتدای کار روی میز معادله ۴ ساله پیش‌رو در برابر حقیقتی به نام ترامپ بارگذاری کنند. 

جو بایدن در ایام تبلیغات انتخاباتی سال ٢٠٢٠ با شدیدترین لحن به انتقاد از ترامپ بابت خروج از برجام پرداخته و آن را بزرگترین چالش زایی در عرصه سیاست خارجی ایالات متحده خواند اما برخلاف تمام انتظارات و وعده ها وقتی به کاخ سفید رفت، حاضر به بازگشت سهل و آسان به برجام نشد و از دستاوردهای فشار حداکثری ترامپ کوتاه نیامد و آن را برگ بازی خود کرد. درست همان چیزی که ترامپ هم در نقطه کانونی و بنیادین فکری و عملی خود بدان اعتنا و باور وثیق دارد و از آن با عنوان استراتژی «منطق قدرت» یاد کردیم. 

اتفاقا در این بازه زمانی ٢ ماهه تا حضور رسمی ترامپ در کاخ ریاست جمهوری و دوران فترت قدرت در آمریکا، بهترین فرصت و مجال تاریخی است که طرف ایرانی متکی به استراتژی منطق قدرت، تکلیف سطح تنش منطقه‌ای را به نحوی سامان و پایان بخشد که دونالد ترامپ از همان روز اول ورود به کاخ سفید، پرونده‌ای گشوده برای اعمال نفوذ و دخالت نداشته و به نوعی با حقیقت یک معادله تازه روبرو و این وی باشد که برای مواجهه با ایران در شرایط جدید منطقه نیازمند تغییر استراتژی و تدابیر تازه بوده و زمینه برای رجعت به تجربیات تلخ و ناخوشایند گذشته را به زعم خود برای مهار ایران نداشته باشد. 

هر چه هست ترامپ نشان داده که منطق قدرت را می فهمد و شم زیرکانه‌ای در این زمینه دارد و به هنگام لزوم پالس های لازم را درک می‌کند و پیش بینی پذیرتر می‌شود. البته که منطق حاکم بر جهان نیز منطق قدرت است و فراتر از هر شعار و استراتژی و فیگور و ادا و اطوار سانتی مانتالی و قواعد و قوانین و کنوانسیون های بین المللی این اهرم قدرت است که کار کرده و مناسبات جهانی را تنظیم و ترسیم می‌کند. 

در انتها یک نکته را نیز متذکر شوم که مع الاسف در بسیاری از بزنگاه های تعیین کننده، آنگاهی که نیاز به تصمیمات حساس با قید فرصت شناسی بوده با تعلل و طمانینه فرصت سوزی رخ داده و امیدواریم که این‌بار برون رفتی مطلوب و بهنگام و سنجیده از این سیکل معیوب و ناقص در راستای منافع ملی در این برهه حساس رقم خورد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.