چرا علیرضا دلش می خواست گمنام شهید شود؟
علیرضا در بخشی از وصیتنامه اش نوشته است: الهی کفی بی عزا ان اکون لک عبدا و کفی بی فخر ان تکون لی.
علیرضا در بخشی از وصیتنامه اش نوشته است: الهی کفی بی عزا ان اکون لک عبدا و کفی بی فخر ان تکون لی.
کتفش مجروح شده بود و خون بسیاری از او می رفت و همین تشنگی چند روزه اش را شدت می بخشید اما آبی نبود که حتی لبان خشکیده…
از اولین روز زندگی مشترکشان در اول بهمن سال 61، تا دهم شهریور سال 65 و تا کنون که سال ها از شهادتش گذشته، هیچ گاه پشت…
ابتدا ترکشی او را از ادامه مسیر باز می دارد اما از پا نمی نشیند تا اینکه خمپاره ای مسیرش را به بهشت باز می کند.
حسن در جواب مخالفت پدر گفت: پدر جان اگر من نروم، آن یکی دوستم هم به این بهانه نرود، دیگری هم نرود آنگاه چه کسی باید…
هنوز ساعتی از گرفتن خانه و چیدمان آن نگذشته بود که حسن باید برای ماموریت، خانه و بانوی نوجوانش را ترک می کرد و می رفت.
هر دو نوجوان بودند اما شرایط جنگ نوجوان های آن روزها را جوانانی مسئولیت پذیر بار آورده بود و انگار که ده سالی بزرگتر…