همراه با شهیدان/ شهید رمضان و فرشته
بانو را سوار ماشین کرد و 10 بار دور میدان چرخاند و با لبخندی گفت: بیا این هم دور زدنی که می خواستی.
بانو را سوار ماشین کرد و 10 بار دور میدان چرخاند و با لبخندی گفت: بیا این هم دور زدنی که می خواستی.
عروس دو روزه را گذاشته بود و نامه ای برایش نوشته و به آینه زده و رفته بود.
شنیدن صدایش برایم از هزاران ماه عسل، شیرین تر بود.
از همان روزهای ابتدای آشنایی شان، مهرشان در دل یکدیگر نشسته بود و حالا وقت آن رسیده بود تا این مهر را با خطبه ای،…
موقع خداحافظی دستش را بوسید و گفت: شاید این جزء اولین دست هایی باشد که به ضریح امام حسین (ع) می خورد، من می خواهم قبل…