چند روزی همقدم با شهید زین الدین-۷
چه شد که شهید زین الدین حرف شهادت را وسط کشید؟
قرار بود که شهید زین الدین و چند تن دیگر برای ماموریتی به لبنان و سوریه بروند و می توانستند همسرانشان را هم با خود ببرند اما...
جی پلاس: بانو منیره ارمغان همسر شهید زین الدین درباره سفرشان به سوریه و لبنان اینگونه نقل خاطره کرده است:
از قدیم گفتهاند آدمها توی سفر بیشتر با هم آشنا میشوند. سفر سوریه هم همین خوبی را برای ما داشت. گفتند از طرف سپاه یک مأموریتی به چند نفر دادهاند، گفتهاند خانمهایتان را هم میتوانید ببرید. یک هفته قبلش به من گفت از دکتر بپرسم با توجه به اینکه بچهای در راه دارم آیا می توانم سوار هواپیما بشوم یا نه؟!
سوریه که رسیدیم فهمیدم آنها برنامهشان این است که ما را سوریه بگذارند و خودشان بروند لبنان. یک روز و نصفی قبل از رفتن به لبنان و دو روز بعدش با هم بودیم. از دو چیز خیلی خوشحال بودم، یکی زیارت حضرت زینب(س) و رقیه(س) و دیگری فرصتی که پیش آمده بود تا با هم باشیم. آنقدر ذوق کرده بودم که میگفتم اصلاً همین جا در هتل بمانیم. لازم نیست مثلاً برویم خرید یا این جور کارها.
لبنان که میخواست برود نگران بودم. حاج احمد متوسلیان هم که آن جا اسیر شده بود. گفتم: «جایی که میروی جنگ است؟ اگر هست بگو. من که تا اهوازش را با تو آمدهام.» گفت: «نه، خبری نیست. من اینجا شهید نمیشوم. قرار است در وطن خودمان شهید شوم.» اولین بار در سوریه بود که حرف از شهادت زد.
برگرفته از مطلبی منتشرشده در سایت مشرق
مشاهده خبر در جماران