فضای رسانه ای کشور کمتر روزی است که از خشونت خبری مخابره نکند! یک روز وزیر خشمگین، روز دیگر وکیل مردم خشمگین ، فردا روز رئیس بیمارستان خشمگین، ورزشکار خشمگین، ورزشدوست خشمگین، مجری تلویزیون خشمگین، فرد بیکار خشمگین، ابوالمشاغل خشمگین، پولدار خشمگین، بی پول خشمگین، آقازاده خشمگین، عاشق و معشوق هر دو خشمگین خشمگین و ...
این انفجار خشم در حالی از ما بروز پیدا می کند که مرتب می خوانیم و می نویسیم و پیام می فرستیم که نباید خشمگین بود! خشم دشمن سلامت ماست، این بلاها را به دنبال دارد و این چنین و آنچنان می شود. همه اینها در حالی اتفاق می افتد که در جامعه ای زندگی می کنیم که در واقع باید به دور از هرگونه خشونتی می بود از آموزه های دینی ما که خشم در آن به شدت نکوهش شده تا چهره های ملی از کوروش گرفته تا پهلوانان اساطیری همه به دور از خشم بودند.
باز با نگاهی به پیرامون، امروز در دنیای مجازی، آرمانشهرهایی که شیوه زیست ساکنان آنها مد نظر است، می بینیم که خشم در آن جوامع جایگاهی ندارد از جمله کشورهای اسکاندیناوی و جوامع آلپی؛ با این همه آموزه ها و الگوها پس چه اتفاقی افتاده که ما این چنین خشمگینیم؟ این همه خشم زاییده چیست؟ تو گویی ویروس خشم در سراسر جامعه پاشیده و بیماری خشم به صورت فراگیر درآمده است. ایراد و اشکال کار در کجاست؟ و از کجای کار راه را اشتباه رفته ایم؟ ... اگر راه را درست پیموده ایم، پس این همه خشم چیست؟
براستی من مطبوعاتی، توی برنامه ریز و شمای تریبوندار در ایجاد این چنین جامعه ای نقش داشته ایم و چقدر حاضریم که گناه و مسئولیت آن را به عهده بگیریم. چقدر حاضریم به عقب برگردیم و چقدر به بازنگری معتقدیم؟ چرا که با بازنگری جلوی ضرر را گرفته ایم و جلوی ضرر را هر وقت بگیری، باز سود برده ایم.
7296/2007
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.