در این یادداشت آمده است: از جمله معضلات بزرگ نظام آموزشی کشور؛ وجود مدارس متنوع اعم از تیزهوشان، نمونه دولتی، هیات امنایی، شاهد، وابسته به دانشگاه، غیر انتفاعی و... است که باعث شده دانش آموزان و اولیای آنها برای ادامه تحصیل سردرگم شده و ندانند راه درست و نادرست کدام است.
همچنین تداوم وجود این همه مدرسه از سالیان دور سبب شده که این تفکر در پوست و خون جامعه رواج پیدا کند که هر دانش آموزی که نتواند به اینگونه مدارس راه پیدا کند به احتمال قریب به یقین در آینده موفق نخواهد شد و در نهایت، تحصیل وی به گرفتن مدرکی ختم گشته و به زمره بیکاران جامعه افزوده می شود.
در حالیکه تجربه کشورهای با آموزش و پرورش موفق، همچنین یافتههای جدید علمی نشان داده افراد معمولی و مدارس معمولی اگر درست و اصولی هدایت شوند بسیار موفق تر عمل کرده و آینده بهتری را برای جامعه و فرد رقم می زنند.
وجود این همه مدرسه با برندهای گوناگون در طول این همه سال باعث شده است که دانش آموزان، والدین، مدیران و حتی خود معلمان به این باور برسند که همه چیز یعنی حضور در مدارس سمپاد و نمونه دولتی و تلاش یعنی درس خواندن و درس خواندن و درس خواندن، آن هم بدون کمترین استراحت و سرگرمی و حضور در مهمانیها، مجالس، اجتماعات.
کار به جایی رسیده که بسیاری از والدین، معلمان و مدیران با افتخار از مدارسی حرف می زنند که زنگهای ورزش، هنر و... را حذف کرده و بجای آنها ریاضی و فیزیک و زیست شناسی و... تدریس می کنند.
چیزی که دقیقا برعکس تمام نظریههای تربیتی و روانشناسی نوین است بدتر از همه این که ایام تعطیل دانش آموزان اعم از آخر هفته و نوروز را نیز تصرف کرده و حتی به تابستان آنها نیز رحم نکردهاند.
مخصوصا دانش آموزان مدارس خاص می بایست در ایام تابستان به مدرسه رفته و کلاس های فوق برنامه، جبرانی، تقویتی و... را بگذرانند.
سطح وقاحت اینگونه مدارس به جایی رسیده که دانش آموزانی که در ایام تابستان در اینگونه کلاسها شرکت نمی کنند را تنبیه کرده و با روح و روان آنها بازی می کنند.
بسیاری از معلمان دروس سال تحصیلی بعد را در تابستان برای دانش آموزان تدریس کرده و تقریبا یک سوم تا نیمی از کتابهای درسی سال بعد را در تابستان ارائه می کنند و با شروع سال تحصیلی جدید، مطالب گفته شده در تابستان را دیگر تدریس نکرده و حدودا از نصف کتاب به بعد شروع را تدریس می کنند.
بیچاره دانش آموزانی که خطا و خواسته یا ناخواسته در کلاسهای تابستانی شرکت نکردهاند اینها باید به هر طریق ممکن جزوههای گفته شده توسط معلمان در تابستان را از دیگر دانش آموزانی که در اینگونه کلاسها حاضر بودهاند گرفته و خود در خانه به مطالعه و تفهیم آن بپردازند.
اگر اندک تمولی هم داشته باشند با گرفتن معلم خصوصی و یا شرکت در کلاسهای فوق برنامه خارج از مدرسه که معمولا توسط همان معلمان اداره می شود شرکت و برای رسیدن به بقیه همکلاسیهایشان پول، وقت و انرژی بیشتری صرف نمایند.
بچههایی که با برچسبهایی از جمله تیزهوش، نخبه، باهوش و... سرشان کلاه گذاشته و از بیشترِ سرگرمیها و مهمانی رفتنها و حضور در جامعه منعشان می کنند و شب و روز سرشان را داخل کتابهایی کردهاند که محتویات آنها فقط به درد نمره گرفتن و آزمون دادن و کنکور و از این دست مسایل می خورد و در زندگی روزمره به هیچ کاری نمی آیند.
این کودکان با این اوضاع روحی و روانی بزرگ شده و همانند آدم آهنیهای بیاحساس که فقط در فکر رقابت و سبقت از دیگران و به رخ کشیدن برتری خود به این و آن هستند؛ فردا تحویل جامعه می شوند و از آنها انتظار درست زندگی کردن، نوعدوستی، صمیمیت، روابط اجتماعی، عشق ورزیدن به شریک زندگی و دیگر افراد جامعه، تعهد، بچه داری، تربیت نسل آینده، همکاری و... میرود.
به راستی آیا بزرگان علم و تربیت کشور این چیزها را نمی دانند؟ اگر نمی دانند چرا از کشورهای توسعه یافته و موفق در امر آموزش و تربیت؛ کمک نگرفته و راه آنها را در پیش نمی گیرند؟ اگر می دانند چرا به فرزندان خود و نسلهای بعدی جامعه خیانت می کنند و جامعه را به چنین اوضاع فجیعی کشاندهاند؟
آیا آن معلمی که تابستان و زمستان را قاطی کرده و روح و روان دانش آموزان را می آزارد از خیانت خود به شاگردانش آگاه است؟ آیا آن مدیری که فقط بخاطر اینکه بگویند مدرسه اش فلان تعداد قبولی کنکور در فلان رشته داده، می داند چه خیانتی در حق آینده این مملکت میکند؟ کاش می دانستند.
منبع: هفته نامه دیار کهن
همچنین تداوم وجود این همه مدرسه از سالیان دور سبب شده که این تفکر در پوست و خون جامعه رواج پیدا کند که هر دانش آموزی که نتواند به اینگونه مدارس راه پیدا کند به احتمال قریب به یقین در آینده موفق نخواهد شد و در نهایت، تحصیل وی به گرفتن مدرکی ختم گشته و به زمره بیکاران جامعه افزوده می شود.
در حالیکه تجربه کشورهای با آموزش و پرورش موفق، همچنین یافتههای جدید علمی نشان داده افراد معمولی و مدارس معمولی اگر درست و اصولی هدایت شوند بسیار موفق تر عمل کرده و آینده بهتری را برای جامعه و فرد رقم می زنند.
وجود این همه مدرسه با برندهای گوناگون در طول این همه سال باعث شده است که دانش آموزان، والدین، مدیران و حتی خود معلمان به این باور برسند که همه چیز یعنی حضور در مدارس سمپاد و نمونه دولتی و تلاش یعنی درس خواندن و درس خواندن و درس خواندن، آن هم بدون کمترین استراحت و سرگرمی و حضور در مهمانیها، مجالس، اجتماعات.
کار به جایی رسیده که بسیاری از والدین، معلمان و مدیران با افتخار از مدارسی حرف می زنند که زنگهای ورزش، هنر و... را حذف کرده و بجای آنها ریاضی و فیزیک و زیست شناسی و... تدریس می کنند.
چیزی که دقیقا برعکس تمام نظریههای تربیتی و روانشناسی نوین است بدتر از همه این که ایام تعطیل دانش آموزان اعم از آخر هفته و نوروز را نیز تصرف کرده و حتی به تابستان آنها نیز رحم نکردهاند.
مخصوصا دانش آموزان مدارس خاص می بایست در ایام تابستان به مدرسه رفته و کلاس های فوق برنامه، جبرانی، تقویتی و... را بگذرانند.
سطح وقاحت اینگونه مدارس به جایی رسیده که دانش آموزانی که در ایام تابستان در اینگونه کلاسها شرکت نمی کنند را تنبیه کرده و با روح و روان آنها بازی می کنند.
بسیاری از معلمان دروس سال تحصیلی بعد را در تابستان برای دانش آموزان تدریس کرده و تقریبا یک سوم تا نیمی از کتابهای درسی سال بعد را در تابستان ارائه می کنند و با شروع سال تحصیلی جدید، مطالب گفته شده در تابستان را دیگر تدریس نکرده و حدودا از نصف کتاب به بعد شروع را تدریس می کنند.
بیچاره دانش آموزانی که خطا و خواسته یا ناخواسته در کلاسهای تابستانی شرکت نکردهاند اینها باید به هر طریق ممکن جزوههای گفته شده توسط معلمان در تابستان را از دیگر دانش آموزانی که در اینگونه کلاسها حاضر بودهاند گرفته و خود در خانه به مطالعه و تفهیم آن بپردازند.
اگر اندک تمولی هم داشته باشند با گرفتن معلم خصوصی و یا شرکت در کلاسهای فوق برنامه خارج از مدرسه که معمولا توسط همان معلمان اداره می شود شرکت و برای رسیدن به بقیه همکلاسیهایشان پول، وقت و انرژی بیشتری صرف نمایند.
بچههایی که با برچسبهایی از جمله تیزهوش، نخبه، باهوش و... سرشان کلاه گذاشته و از بیشترِ سرگرمیها و مهمانی رفتنها و حضور در جامعه منعشان می کنند و شب و روز سرشان را داخل کتابهایی کردهاند که محتویات آنها فقط به درد نمره گرفتن و آزمون دادن و کنکور و از این دست مسایل می خورد و در زندگی روزمره به هیچ کاری نمی آیند.
این کودکان با این اوضاع روحی و روانی بزرگ شده و همانند آدم آهنیهای بیاحساس که فقط در فکر رقابت و سبقت از دیگران و به رخ کشیدن برتری خود به این و آن هستند؛ فردا تحویل جامعه می شوند و از آنها انتظار درست زندگی کردن، نوعدوستی، صمیمیت، روابط اجتماعی، عشق ورزیدن به شریک زندگی و دیگر افراد جامعه، تعهد، بچه داری، تربیت نسل آینده، همکاری و... میرود.
به راستی آیا بزرگان علم و تربیت کشور این چیزها را نمی دانند؟ اگر نمی دانند چرا از کشورهای توسعه یافته و موفق در امر آموزش و تربیت؛ کمک نگرفته و راه آنها را در پیش نمی گیرند؟ اگر می دانند چرا به فرزندان خود و نسلهای بعدی جامعه خیانت می کنند و جامعه را به چنین اوضاع فجیعی کشاندهاند؟
آیا آن معلمی که تابستان و زمستان را قاطی کرده و روح و روان دانش آموزان را می آزارد از خیانت خود به شاگردانش آگاه است؟ آیا آن مدیری که فقط بخاطر اینکه بگویند مدرسه اش فلان تعداد قبولی کنکور در فلان رشته داده، می داند چه خیانتی در حق آینده این مملکت میکند؟ کاش می دانستند.
منبع: هفته نامه دیار کهن
کپی شد