نقد نامه سرگشاده عباس عبدی به سید محمد خاتمی
پایگاه خبری جماران: دکتر فرهاد درویشی استاد دانشگاه، در یادداشتی که در اختیار جماران قرار داد، نوشت:
جناب مهندس عبدی روزنامه نگار خوشفکر و پرتلاش اخیراً نامه سرگشادهای خطاب به سید محمد خاتمی رئیس جمهور اسبق کشور نوشته است. ایشان در این نامه، ضمن تاکید بر نقد صریح رفتار و گفتارهای منسوب به اصلاحات و اصلاحطلبان، نگرانیش را نسبت به عدم اثربخشی این جریان، در دورانی که آن را دوران «وفاق» مینامند و یک فرصت تاریخی را برای نیروها و جریانات سیاسی کشور موجب شده، ابراز کرده است.
نگارنده، جناب عبدی را از کنشگران سیاسی و روزنامه نگاران خوش فکر و صاحب ایده میداند. نامه نقادانه عبدی، دلسوزانه و مشفقانه است و چون مثل هر متن دیگری میتواند، ترکیبی از گزارههای درست یا غلط باشد، نه میتوان آن را یکسره رد کرد و نه میتوان با همه گزاره های آن موافق بود. جریان اصلاحات قاعدتا، هم برای آسیب شناسی عملکرد خود در گذشته و هم برای ترمیم و اصلاح عملکرد و مواضع خود در حال و آینده، باید از چنین نقدهایی استقبال نماید.
نقد حاضر نیز با هدف استجابت به خواسته جناب عبدی، مبنی بر لزوم گفتگو در این مورد به عنوان یک امر سیاسی عمومی، به دنبال آن است تا گزارهها و استنتاجات مبهم و نادرستی را که در این نامه سرگشاده به چشم می خورد یادآور شود. انتظار می رود مهندس عبدی در یادداشتهای بعدی خود به ایضاح هر چه بیشتر موارد مبهم و یا اصلاح موارد نادرست در نامه خویش مبادرت ورزد.
به نظر میرسد بنیان استدلال جناب عبدی به این قرار است: هر جریان سیاسی برای مانایی خویش نیاز دارد تا به مسائل جدید، پاسخ های جدید بدهد. (کبری) جریان اصلاحات کماکان اسیر گذشته است. (صغری) پس نتیجه محتوم این جریان میرایی است. (نتیجه) در ادامه تلاش میشود تا ضمن پاسخگویی به موارد چهار گانه مندرج در متن نامه عبدی، ضمن تایید صدق قضیه صغری، نادرست بودن قضیه کبری و نتیجه گیری وی بیان شود:
۱. در ادبیات جامعه شناسی سیاسی، تفاوتهای آشکاری بین ترمها و واژگان: جناح، جریان، جبهه، حزب و کنشگران فردی وجود دارد که میزان انسجام و دیسیپلین حاکم بر افکار و رفتار آنان یکسان نیست.
نقد نخست جناب عبدی را دقیقاً از همین منظر میتوان مورد تشکیک و سوال قرار داد. اینکه ادعا شده است صدای غالب در میان اصلاح طلبان، صدای رادیکال و مبارزه جویانه است، معلوم نیست که دقیقاً متوجه یک فرد خاص است یا یک حزب سیاسی خاص و یا کل جریان اصلاح طلبی در کشور. از دیدگاه آقای عبدی، کدامیک از گفتار یا کردار آقای خاتمی به عنوان رهبر معنوی اصلاحات و یا جبهه اصلاحات، به عنوان تنها سازمان و تشکیلات قانونی و شناخته شده جریان اصلاح طلبی در کشور، موید مشی مبارزهجویانه و رادیکال در عرصه سیاسی کشور حداقل در دو دهه گذشته بوده است؟ اینکه در کلیت جریان اصلاح طلبی در کشور، صداهای مختلف شنیده میشود شکی وجود ندارد، اما باید بین به رسمیت شناختن و ارج نهادن به این صداهای مختلف، با غالب بودن صدای رادیکالیسم و مبارزه جویانه در جریان اصلاحات تفاوت قائل شد
این طبیعی و تا اندازهای، قابل درک است که به دلیل شرایط خاص کشور و عملکرد انسداد طلبانه بخش هایی از حاکمیت و هسته سخت قدرت، صداهای رادیکال و ساختار شکنانه برخی از افراد و احزاب منسوب به اصلاحات، طرفداران قابل توجهی در بین بدنه اصلاحطلبان و سایر اقشار مردم و خصوصاً جوانان داشته باشند، اما گفتمان غالب و رسمی جریان اصلاح طلبی، آن چیزی است که از سوی آقای خاتمی و جبهه اصلاحات صادر می شود.
اگر در فرهنگ عمومی مردم و بخش هایی از جوانان اصلاحطلب، میل به قهرمانگرایی یا افشاگری و یا ارزش قائل شدن برای دادن هزینه سیاسی مشاهده میشود، بیش از آنکه به سیاست و عملکرد جبهه اصلاحات برگردد، معلول سیاستهای انسداد طلبانه و تلاش برای یکدستسازی حکومت از سوی حاکمیت بوده است که متأسفانه آقای عبدی به آن اشاره نمیکند.
در کل به نظر میرسد جناب آقای عبدی با تاسی به مغالطه «پهلوان پنبه»، در ابتدا رادیکالیسم را به عنوان ویژگی غالب جریان اصلاحات در شرایط کنونی مفروض تلقی کرده و سپس به تفصیل به نفی آن و عوارض و نتایج اجتناب ناپذیر آن، مثل دگماتیسم می پردازد که قاعدتا مورد تایید همگان می باشد.
۲. برخلاف آنچه که عبدی در نقد دوم خود مطرح میکند، رویکرد و عملکرد اصلاح طلبان از انتخابات ۱۳۸۸ به بعد، به طور نسبی از اثرگذاری و راهگشایی قابل قبولی در عرصه سیاست کشور برخوردار بوده است. کافی است تا مروری بر انتخابات سال های ۱۳۹۲، ۱۳۹۴، ۱۳۹۶ و ۱۴۰۳ بشود و میزان اثرگذاری اصلاح طلبان را در گشایش های ولو نسبی در عرصه سیاست کشور دریافت. پیروزی حسن روحانی در انتخابات ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ و پیروزی «لیست امید» در انتخابات ۱۳۹۴ با همه محدودیتهای آشکار؛ و اخیراً پیروزی جناب پزشکیان در انتخابات ۱۴۰۳ نشانه های روشنی بر مشی مسالمتجویانه و استفاده حداکثری از اهداف حداقلی از سوی اصلاح طلبان بوده است. در انتخابات ۱۳۹۸ ، ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲ به دلیل اصرار حاکمیت بر بستهتر شدن فضای سیاسی و خالصسازی، جبهه اصلاحات به طور رسمی و غیررسمی، از مشارکت فعال در انتخابات و دادن لیست انتخاباتی خودداری ورزید که اتفاقاً مورد اقبال مردم نیز قرار گرفت. البته بی انضباطی سیاسی برخی احزاب سیاسی عضو جبهه و سردرگمی مرکزیت جبهه در اتخاذ موضع اصولی در انتخابات ۱۳۹۸ مجلس شورای اسلامی و ۱۴۰۰ ریاست جمهوری، قابل کتمان و دفاع نیست.
۳. نقد سوم جناب عبدی، مبنی بر بسته و محدود بودن شبکه رهبری اصلاح طلبان و عدم انتقال تجارب و مسئولیتها به نسلهای بعدی و جوان، قابل قبول و پذیرفتنی است و به نظر میرسد که جریان اصلاحات، برای خلاصی از این وضعیت باید چاره اندیشی اساسی نماید.
در اینکه برای خروج کشور از وضعیت کنونی، اصلاح طلبان نیاز دارند تا با بخشهایی از اصولگرایان درون ساخت قدرت و نیروهای خارج از هر دو جناح سنتی (اصول گرا- اصلاح طلب) همفکری و همکاری نمایند، به نظر بنده صحیح و منطقی است.
البته در این بخش از نامه نکات و گزارههایی وجود دارد که نیاز به تامل بیشتری دارد و به نظر میرسد که برداشت جناب عبدی ناصواب باشد که در ادامه به دو مورد آن اشاره می شود:
اولاً همفکری و همراهی با سایر نیروهای غیر محافظهکار و خالصساز، اعم از درون اصولگرایان و یا خارج از بافت تقسیم بندی رایج (اصول گرا- اصلاح طلب) تباینی با حفظ ترکیب فعلی جبهه اصلاحات ندارد. جبهه اصلاحات به عنوان یک تشکل شناخته شده و جا افتاده می تواند به طور موردی، در موضوعات مختلف با سایر نیروها و جریانات سیاسی کشور دست به ائتلاف بزند و یا همکاری نماید بدون اینکه لزومی به تعطیلی و یا انحلال تشکیلاتی خود داشته باشد. در این زمینه شاید توصیه بهتر آن باشد که جبهه اصلاحات بر اساس صداهای مختلفی که در آن شنیده می شود، به دو یا سه حزب قدرتمند تبدیل شوند.
ثانیاً در این قسمت از نامه و البته جاهای دیگر، آقای عبدی اشاره به این مسئله دارند که برخی دوستان اصلاحات کماکان در فضای ۱۳۸۸، منجمد شده و دائم پیشنهاد «رفع حصر» را می دهند که بنده از سال ۱۳۹۲ مخالف این پیشنهاد آنان بودم، چون معتقدم مقدمه و شرط لازم «رفع حصر»، وفاق است و نه برعکس.
در این فقره به نظر می رسد، عبدی باید بین سیاست عملی و شعارهای تبلیغاتی تفاوت قائل شوند. اگر جبهه اصلاحات شرط حضور و فعالیت خود در عرصه سیاست در سال های پس از ۱۳۸۸ را «رفع حصر» دانسته و بدان عمل میکرد، دیدگاه ایشان درست بود، اما مرور رویکرد و سیاست عملی جبهه اصلاحات پس از ۱۳۸۸، خلاف آن را نشان میدهد. مثال بارز آن، انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 بود که بلافاصله بعد از اتفاقات ۱۳۸۸ و شرایط سخت و محدودیت های فراوان بر اصلاح طلبان رخ داد. جبهه اصلاحات یا آن زمان، «شورای هماهنگی احزاب اصلاح طلب»، با نهایت از خودگذشتگی و فقط به خاطر اینکه از فضای سیاسی سنگین گذشته عبور کنند، حاضر شدند تا در آن انتخابات مشارکت فعال داشته و از کسی حمایت نمایند که وی را نه یک اصلاحطلب پیشرو و حتی یک اصلاح طلب معتدل، بلکه یک اصول گرای معتدل می شناختند.
اینکه در فضای انتخاب انتخاباتی آن دوره و دوره های بعد، یکی از شعارهای بدنه اصلاح طلبان و خصوصاً جوانان، «رفع حصر» بوده، امری مستقل از رویکرد و سیاست عمومی جبهه اصلاحات باید در نظر گرفته شود.
۴. در نامه جناب عبدی به جز یک مورد، از رویکردها و عملکردهای محدودساز حاکمیت در ایجاد و تشدید انسداد سیاسی و توسعه محدودیت ها بر نیروها و جریانات سیاسی منتقد و لاجرم تاثیر آن بر مشی و عملکرد نیروهای مخالف و منجمله جبهه اصلاحات، سخنی به میان نیامده است. البته ایشان ظاهراً در جای دیگری گفته است که عامدانه چنین متغیری را در تحلیل و برداشت خود نسبت به اصلاح طلبان در نظر قرار نمیدهد. ظاهراً دلیل آن هم این است که آنچه را که از کنترل ما خارج است نباید در محاسبات خود لحاظ کنیم.
واقعیت این است که این نظرگاه، شاید در عرصه اخلاق، آنگونه که رواقیان می گویند، کارایی داشته باشد، اما در عرصه سیاست، که صحنه، عرصه دائمی چگونگی موازنه قوا بین طرفداران و مخالفان وضع موجود است، نمی تواند اثربخش باشد. جریانات و نیروهای سیاسی در اتخاذ رویکردها و سیاست های خود، علاوه بر محاسبه امکانات و مقدورات خود، لاجرم و دائم باید سیاست ها و راهبردهای طرف مقابل را در محاسبات خود لحاظ نمایند.
در همین چارچوب برخلاف نظر جناب عبدی، نگارنده معتقد است که گشایشهای ایجاد شده در عرصه سیاست و اجتماع از سوی حاکمیت، فارغ از اینکه آنها را تاکتیکی یا راهبردی بدانیم، به میزان قابل توجهی متأثر از چگونگی رویکردها و عملکردهای جبهه اصلاحات در سالیان اخیر بوده است. حتی اگر به صورت آشکار و رسمی نخواهند به آن اعتراف نمایند.
5. در متن نامه مهندس عبدی، دو یا سه جا، از واژه «وفاق» و «دوران وفاق» و «فرصت تاریخی» تلقی کردن آن، یاد شده است. یکی از موارد مبهم و نامشخص نامه مذکور که در آن اصلاح طلبان به درک این مفهوم و رعایت الزامات دوران آن، دعوت می شوند، همین مسأله است. بسیار پسندیده بود اگر نویسنده درک و تحلیل خود از مفهوم «وفاق» و ابعاد و الزامات آن را بیان میکرد تا مشخص شود دیگران و منجمله آقای خاتمی و جبهه اصلاحات و سایر کنشگران سیاسی، تا چه اندازه با درک و برداشت ایشان، همراهی و همدلی دارند. ناگفته پیداست که از مفاهیم انتزاعی، به دلیل ماهیت ذهنی و سیالشان، برداشت های مختلفی می توان داشت. تفاوت در برداشت و تعریف از یک مفهوم خود می تواند به تفاوت در تاکتیکها و راهبردها برای تحقق آن بینجامد. شاید یکی از دلایل تفاوت مشی و رویکرد بین عبدی و سایرین نیز، همین متفاوت بودن درک آنان از مفهوم وفاق باشد که این روزها به صورت گسترده وارد ادبیات سیاسی کشور شده است.
به نظر میرسد یکی از اقدامات اساسی نیروها و جریانات سیاسی در شرایط کنونی، ایضاح مفهومی و بیان نتایج عملی مورد انتظار از این مفهوم یعنی «وفاق ملی» باشد.
۶. تایید صلاحیت دکتر پزشکیان در انتخابات اخیر ریاست جمهوری- علیرغم رد صلاحیت اولیه وی از سوی شورای نگهبان، تاکید حاکمیت بر برگزاری انتخابات سالم و جلوگیری از دستکاری در آرا از سوی تندروها و حضور فعال و حمایتگرانه برخی افراد شناخته شده در عرصه سیاست و رسانه و فضای مجازی مثل دکتر ظریف، مهندس عبدی، دکتر فاضلی و ... قطعا از عوامل تاثیرگذار در حضور مردم در انتخابات و پیروزی جناب پزشکیان بوده است، اما چگونه می توان نقش بی بدیل جبهه اصلاحات و نیروهای سازمان یافته آن در سراسر کشور را در اعلام حمایت از پزشکان و قانع کردن بخش قابل توجهی از مردمی که تمایلی به مشارکت در انتخابات نداشتند را نادیده گرفت؟!
یقیناً اگر جبهه اصلاحات و شخص آقای خاتمی، همچون انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال ۱۴۰۲، در انتخابات ریاست جمهوری اخیر نیز مشارکت نکرده و به حمایت از آقای پزشکیان بر نمیخاستند، ایشان حتی در یک انتخابات کاملاً سالم، موفق به کسب آرای بیشتر از نامزد اصولگرایان نمی شد. در متن نامه جناب عبدی، بی توجهی به این مسأله بسیار آشکار است و غلبه گفتمان «وفاق» در عرصه سیاسی کشور را بیش از آنکه نتیجه چنین رویکرد و تلاشی از سوی جبهه اصلاحات بداند، آن را عطیه ای از جانب حاکمیت ذکر میکند که لازم است قدر آن دانسته شود.
۷. در پایان با توجه به اثبات ضعیف بودن و یا ابطال برخی از گزاره های موجود در نامه یاد شده که نقش مفروضات تحلیل و نتیجه گیری نویسنده نامه را ایفا می کردند، می توان نقد پایانی یا نتیجه گیری جناب عبدی مبنی بر میرایی جبهه اصلاحات در صورت تداوم روند جاری را مورد سوال و تشکیک جدی قرار داد.
یکی از نشانههای میرایی یک جریان سیاسی، روند رو به افول تاثیرگذاری آن در عرصه سیاست است که خوشبختانه به نظر میرسد جریان و جبهه اصلاحات، علیرغم فراز و فرودهای پشت سر گذاشته و علیرغم تضییقات و محدودیتهای فراوانی که با آن رو به رو بوده است، موفق شده تا با اتخاذ سیاستها و رویکردهای واقع بینانه، به تحکیم جایگاه خود در میان افکار عمومی و عرصه سیاسی کشور بپردازد که دو مثال بارز آن همانگونه که قبلاً اشاره شد، انتخابات مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری اخیر بوده است. البته جبهه اصلاحات تا دستیابی به جایگاه و شرایط مطلوب و آرمانی خود راه طولانی در پیش رو دارد که بهره گیری از توصیه ها و پیشنهادات افراد و صاحبنظران آگاه و دلسوزی نظیر مهندس عبدی در تحقق چنین هدفی، بسیار ضروری و اثربخش خواهد بود.
امید است تا سایر صاحبنظران، به دعوت مهندس عبدی پاسخ داده و با تلقی «آسیب شناسی جریان و جبهه اصلاحات» به عنوان یک امر سیاسی عمومی، به ابعاد و زوایای مختلف این مهم بپردازند. قطعآ توانمندی و اثربخشی بیشتر جریان اصلاحات در کشور، به کارآمدی و مشروعیت بخشی هر چه بیشتر نظام سیاسی و پر شدن شکاف دولت- ملت خواهد انجامید.