ثابتی شناخت عمیقی از اوضاع اجتماعی نداشت و هنوز هم از پس سالها نتوانسته است به درک تحلیلی از آن نایل آید. اگر آن سیاستها آرامشی را در سال 1355 پدید آورده بود پس آن انقلاب عظیم چه بود؟
پرویز ثابتی در بیان خاطراتش میگوید ما تا سال 1355 بساط همه گروه های سیاسی همچون مجاهدین و فداییان را جمع کرده بودیم. او از اینکه در آن سالها چنین "امنیتی" برقرار کرده به خود میبالد. ثابتی، اما، به خطایی بزرگ افتاده بود. خطایی که بسیاری از سازمان های امنیتی گرفتار آن میشوند و آن خلط مفهومی و عملیاتی "گروه سیاسی" از "شبکه اجتماعی" است (پیش از پیدایی شبکه های اجتماعیِ دیجیتالِ امروزی، شبکه های اجتماعی طبیعی وجود داشت.) ساواک بر گروه های سیاسی تمرکز کرده بود. در تحلیل ساواک، جامعه ایران همین گروه های تشکیلاتی و شماری از زندانیان سیاسی بودند. سازمان امنیت، تنها گروه های کوچک سیاسی را میدید؛ آن هم به سانِ اختاپوسی بزرگ.
چون خلیفه کرد رأی اجتماع؛ موش، ماری میشود در اتساع
خش خش موشی برایش همچو مار؛ صیحه اسبی، چو شیری در شکار
ثابتی شناخت عمیقی از اوضاع اجتماعی نداشت و هنوز هم از پس سالها نتوانسته است به درک تحلیلی از آن نایل آید. اگر آن سیاستها آرامشی را در سال 1355 پدید آورده بود پس آن انقلاب عظیم چه بود؟ معمولا کسانی که توان تحلیل اجتماعی و درک جامعه شناختی ندارند یا به تئوری توطئه متوسل میشوند (آنچنانکه ثابتی تقصیرها را به گردن سیاست حقوق بشری کارتر میاندازد)، یا اینکه با فرافکنی معتقدند بایستی خشونت بیشتری به کار میرفت. آنگاه کم میآورند به خشونت متوسل میشوند.
در این میان، اما، نقش شبکه های اجتماعیِ پیش از انقلاب در پرده غفلت قرار گرفته است؛ همان غفلتی که قرار از حکومت گرفت. در ایران پیش از انقلاب شبکه اجتماعی گستردهای وجود داشت که از روحانیان گرفته تا بازار و از روشنفکران تا آحاد جامعه را عمیقا به هم پیوسته بود. برای نمونه به خاطرات آیتالله منتظری رجوع میکنم و میبینم که او را به همراهی دو مأمور از شرق کشور به تبعیدگاه کردستان میبرند. با خودروهای کرایهای آن زمانه از شهر به شهر میروند تا به مقصد تبعید روان شوند. در هر شهر و دیار شماری از مردم، به رغم محدودیت های وسایل ارتباطی آن زمان، در انتظار منتظری اند و اسکان شبانه و خوراک روزانه «محکوم و مأمور!» را تأمین میکنند؛ گویی در سفری تفریحی اند. اینکه دامنه شبکه اجتماعی تا میزبانی مأمورانِ شهربانی گسترده است بدان معناست که دولت بر پوشالی از قدرت نشسته است و لایه زیرین شبکه، اصل و اساس پیوندهای مردمیست. آنگاه که «مردم چشمی چو کردی مردمی»، موج بر میخاست، از هزاران آدمی.
شبکه بسیار مهمتر از گروه است. در شبکه، پیوندها طبیعی است و در گذار زمان و با پیوستگی تدریجیِ فکری پدید میآید در حالیکه در یک گروه یا تشکیلات سیاسی که از جوانان کم تجربه برآمده است این ساختار ارتباطی بسیار شکننده است و بزودی "لو" میرود یا اینکه خود به انشعاب های بسیار گرفتار میشوند. تشکیلات یک «شِبه شبکه تصنعی» کوتاه مدت و فاقد هنجارهای پایدار است. در حالیکه شبکه اجتماعی دارای هنجارهایی برخاسته از تاریخچه مشترک است. این، مهمترین غفلت ساواک است که اساسا بدلیل سواد اندک سیاسی توان فهم چنین تفکیکی را نداشت. به همین دلیل است که ثابتی، بعنوان مهمترین مسئول امنیتی رژیم پهلوی، با خیال راحت از جمع شدن گروه های سیاسی و تأمین امنیت در آن سالها یاد میکند. برخی از کارشناسان سازمان های امنیتی چنین زندگی سیاسی را تجربه نکردهاند از این روی از فهم آن عاجزند. بدین سان تفکیک شبکه از گروه اهمیت مییابد. هر چه که رژیم شاه بر گروه های سیاسی سخت تر میگیرد پیوندهای شبکهای سفت و سخت تر میشود، چون در دل مردمان وحشت ایجاد میکند و مردم به ناچار به سوی پناهگاه های طبیعی خود میروند یعنی شبکهای اجتماعی از دوستان و خویشاوندان. وحشت، اندک شود در اجتماع دوستان. «با رفیقانِ موافق، بند و زندان گلشن است».
شبکه اجتماعی، بر خلاف تشکیلات سیاسی، بی نام و نشان است. ایدئولوژی شبکه از روی غریزه و هنجار و ارزش های پایدار است. ارتباطات آن، طبیعی و تدریجی است. در تاروپود زندگی اجتماعی تنیده شده است. از نوعی پراکسیس و پراگماتیسم شناختی برخوردار است. مردمان در عمل روزمره به گونهای از شناخت میرسند که برنامه عملیاتی برای «حکمروایی اجتماعی» و نه «حکمرانی سیاسی» ایجاد میکند. «پراکسیس و پراگماتیسم» آمیزگاریِ کُنش و دانش است. «پراکسیس» یک عمل تاریخی و پدید آورنده شناخت است و از آن رو که کنش، جمعی و مشترک است «شناخت مشترک» پدید میآورد و عمیقا به لایه های ذهنی و اجتماعی میرود و پیوستاری قدرتمند در «کف جامعه» پدیدار میشود که هیچ رژیم امنیتی را یارای مقابله با آن نیست. موجِ برخاسته از پراکسیس در شبکه های اجتماعی بنیان برافکن است و رژیم های سیاسی را با «انقراض اجتماعیِ قدرت» روبهرو میکند.
این همان جوّ زمانه و طوفان فکری است که یک «رژیم حقیقت» پدید میآورد که منطق، متدلوژی، ایدئولوژی و سازه های فکری پدید میآورد. دیگر هیچ استدلالی خارج از این «رژیم حقیقت» پذیرفتنی نیست این همان چیزیست که ثابتی میگوید: "انگار با کرگدن حرف میزدیم". ساواک اساسا با جامعه و اجتماع بیگانه بود. از موزه عبرتِ ثابتی درس جامعه شناسی و شبکه اجتماعی بیاموزیم: فهم ارتباطات اجتماعی جامعه امروز ایران از اهمیتی درخور برخوردار است. اکنون چه شناختی از شبکه های اجتماعی دهه هفتاد و هشتاد و نودیها وجود دارد ؟آیا دگرگونی های فکری دهه چهل و پنجاه و شصتیها را درک میکنیم؟