گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛

سفیر سابق ایران در عراق: ترور سردار سلیمانی سفارش اسرائیل بود/ خاطرات دانایی فر از سردار

سفیر سابق ایران در عراق تأکید کرد: باید آقای سلیمانی را یک معمار دانست که در سایه مجاهدت ها و سبک خاص خودش پیگیری میدانی، داشتن برنامه و داشتن افق کار را پیش می برد. از این زاویه ایشان را ذو وجهی می بینیم و فقط وجه نظامی، امنیتی و سیاسی نیست.

پایگاه خبری جماران: سفیر سابق ایران در عراق سردار حاج قاسم سلیمانی را یک «افسانه ملی» می داند و با اشاره به جملات آخر سردار سلیمانی که روی کاغذ کوچکی می نویسد «خدایا مرا بپذیر، خدایا مرا بپذیر، خدایا مرا بپذیر، خدایا مرا پاکیزه بپذیر»، تأکید دارد که باید نگاه و تحلیل عرفانی به شهادت ایشان داشت.

مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با حسن دانایی فر را در ادامه می خوانید:

آقای دانایی فر! شما چه طور با سردار سلیمانی آشنا شدید؟

ما 9 فروردین سال 61 در تنگه ابوغریب با هم روی مین رفتیم. آشنایی ما با همدیگر هم اوایل بهمن ماه سال 60 قبل از عملیات فتح المبین در منطقه چاه نفت است که بعدا به «دشت عباس» معروف شد. آنجا با هم آشنا شدیم و تا لحظه شهادت ایشان، در هر شغلی ایشان بوده و در هر شغلی که من بودم هیچ گاه ارتباط ما قطع نشد.

 

آخرین دیدارتان با سردار سلیمانی چه زمانی بود؟

چهار روز قبل از شهادتشان

 

نجات جان دانایی فر توسط حاج قاسم

خاطره ای از آن دیدار دارید؟

ایشان اطلاع داشت که پهپادهای آمریکایی در سلیمانیه دنبال ما بودند و چهار روز قبل از شهادتش من و یکی از همکاران را نجات داد. با وجود این چهار روز بعد این حادثه برای خودش اتفاق افتاد.

 

روش آقای سلیمانی حضور در خط مقدم بود

با وجود اینکه سیدحسن نصرالله می گوید من به ایشان گفتم نرو آقای هادی عامری هم می گوید به ایشان گفته بودم نیاید، چرا ایشان به عراق رفتند؟

بعد از شهادت خیلی راحت می شود این حرف ها را زد. این حرف هم مربوط به الآن نیست و خیلی مواقع در طول این سال ها به ایشان می گفتند نرو و چرا شما به خطر مقدم می روید؟ من به شما بگویم چیزی که حاج قاسم را حاج قاسم می کند و عدم تعادل قوه را بین ما و امپراتوری آمریکا برقرار می کند، صرفا تجهیزات و تسلیحات ما نیست و متدها و روش های ما است. یعنی متد و روش آقای سلیمانی در خط مقدم حلب است که می تواند یک جبهه را برگرداند؛ نه اینکه 100 کیلومتر آن طرف تر بایستد و بخواهد آنجا را اداره کند. حتی از 10 کیلومتر عقب تر بخواهد اداره کند.

آوردن نام حاج قاسم در جبهه های سوریه پایداری ایجاد می کرد

ما بعد از شهادت حاج قاسم با وزیر دفاع سوریه جلسه داشتیم. گفت خیلی موقع ها جبهه می خواست سقوط کند می گفتیم «حاج قاسم آمد» و خود این پایداری ایجاد می کرد و آن افسر، درجه دار و سرباز می دانست که حاج قاسم می آید و حرفی نیست که فقط می خواهد به مخاطب روحیه بدهد. می گوید حاج قاسم آمد و دست داعش می لرزد. ما نمی خواهیم الکی افسانه سازی و اسطوره سازی کنیم. این افسانه ملی ما این ویژگی را داشته است.

 

قهرمان بوده است...

خیر؛ افسانه بود. چون درست است که افسانه می تواند خیالی و محصول ذهن نویسنده باشد ولی او تأکید دارد که این موجود خاص و اسطوره وجود داشته و جزو کار او است. حالا می گویند من گفتم نیا و آمد. اگر او نرود کار شکل نمی گیرد. جزو تئوری ها و ویژگی های کاری و منش های ما است.

احترام اوباما به شجاعت سردار سلیمانی

یکی از نخست وزیرهای عراق به من گفت در ملاقاتی که با آقای اوباما داشتیم صحبت اثرگذاری نیروهای آمریکایی برای مبارزه با داعش و ایران بود. گفت من به ایشان گفتم فرق بین شما و ایرانی ها این است که فرمانده ارشد ایرانی ها، اگر نگویم جلوتر از نیروهای تک ور است، همراه با نیروهای تک ور می رود و هر لحظه نیروی تک ور احساس می کند حاج قاسم کنارش هست. اما افسر شما از کیلومترها دورتر می خواهد این کار را انجام بدهد.

این را من با واسطه نشنیدم و مستقیم شنیدم که نخست وزیر عراق گفت من این را که گفتم آقای اوباما گفت تأیید می کنم؛ ایشان دشمن ما است ولی من برای این خصلت ها و شجاعت ایشان احترام قائل هستم.

چرا شما این را نگاه می کنید که به حاجی گفتند نیاید؟ چرا این را نگاه نمی کنید که همان شبی که دارد می رود روی کاغذ می نویسد «خدایا مرا بپذیر، خدایا مرا بپذیر، خدایا مرا بپذیر، خدایا مرا پاکیزه بپذیر»؟ چرا تحلیل عرفانی و دلی نمی کنید؟ چرا از آن زاویه نگاه می کنید؟ یک تکه کاغذ می نویسد و تسبیحش را هم جا می گذارد. آن کاغذ و تسبیح هم هست.

 

این کاغذ را به چه کسی داده است؟

در همان اتاقی که ایشان مستقر بود این کاغذ و تسبیح را دیدند.

 

ترور سردار سلیمانی سفارش اسرائیل بود

به نظر شما اسرائیل در این ترور نقشی داشت؟

اصلا سفارش اسرائیل بود.

 

یعنی نقش اطلاعاتی داشت؟

صد در صد نقش اجرایی و اطلاعاتی داشت.

 

آقای سلیمانی معمار مقاومت است

آقای سلیمانی «معمار مقاومت» است. فرق بین معمار و مهندس یا معمار و مدیر بسیار زیاد است. معمار زایش دارد. مهندس فرمول هایی را فرموله می کند اما نمی تواند صحنه های چشم نواز و بدیعی را خلق کند. اگر یک مهندس این کار را کرد، هم معمار است. یک مدیر برنامه تهیه شده را خوب اجرا می کند اما وقتی ما می گوییم معمار، امام «معمار انقلاب» است. مقام معظم رهبری هم معمار انقلاب است. چون سازه های بزرگ و تاریخی در یک عصر ساخته نمی شوند و بعضی مواقع ممکن است 200 سال طول کشیده تا یک اثر ساخته شده است. معمار اولیه و بعد معمارهای بعدی کار را جلو برده اند.

بنابر این آقای سلیمانی را باید معمار مقاومت دانست. معمار به زیباشناسی و مصالح جلوی دست توجه دارد. این هم توجه دارد که این طرح اجرایی باشد. باید به موضوعات اجتماعی توجه کند. لذا آقای سلیمانی فقط یک فرمانده نظامی نیست. از نظر عاطفی، عرفان، تواضع و آینده نگری معمار یک افق دارد ولی مدیر یک برنامه دارد و افق ندارد. باید آقای سلیمانی را یک معمار دانست که در سایه مجاهدت ها و سبک خاص خودش پیگیری میدانی، داشتن برنامه و داشتن افق کار را پیش می برد. از این زاویه ایشان را ذو وجهی می بینیم و فقط وجه نظامی، امنیتی و سیاسی نیست.

حجم ویدیو: 2.32M | مدت زمان ویدیو: 00:00:56
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.