در این مطلب آمده است: در دورهای که صفوف ثبتنام سکه و اتومبیلهای ریز و درشت فشرده است، در دورهای که همه به هر در و راهی میروند تا ثروت بیندوزند و فخر بفروشند و دوران جاهلی اشرافی عرب را تکرار کنند، در عصر و زمانی که بسیاری از جوانان، سعی میکنند که جاذبههای جوانی خود را به رخ دیگران بکشند، بانوی جوان 21 سالهای میآید و صدها میلیون تومان هبه میکند تا در شهر زادگاهش، شهر پدر و مادر و پدربزرگش، شهر باستانی سمنان، برای نوآموزان و برای آیندهسازان مدرسه بسازند. آنگاه در پایان کار بزرگ و خداپسندانهی خود میخواهد که برای شفای عاجل پدربزرگ شریفش دعا کنند.
بانو کاشی، نیکوکار 21 سالهی سمنانی را باید از تبار « بیبی منجمه » سمنانی دانست. بانوی دانشمندی که با همسر عالم و فرزند دانشور خود در تاریکترین عصر تاریخ ایران در عصر مغول، همهی ماحصل زندگی و بهرههای علمی خود را به زادگاهش به سمنان میفرستاد تا برای تحصیل اهل علم، مدرسه بسازند و نیز از تبار بانو « مریم عمید » نخستین بانوی روزنامهنگار در ایران که حتی ظرفهای خانهاش را میفروخت تا روزنامهی « شکوفه » را برای بیداری زنان ایرانی منتشر کند و مدرسهای به همین نام یعنی مدرسه دخترانهی شکوفه در تهران و در اوایل مشروطه تاسیس کرد تا با این مدرسه و آن روزنامه، در بیداری زنان ایرانی، نقشی را ایفا کند که سالها بعد به نتیجه رسید و زنان بزرگی به ظهور رسیدند و همین زنان در دامان پرمهر و آگاهانه خویش، انسانهای بزرگی را پروردند. و حال، بانو کاشی جوان به همان راه قدم نهاده است چون میداند که به قول « ویکتورهوگو » درب هر مدرسهای را که گشادهاند، در زندانی را بستهاند. بانوی آگاهی که بسیاری از آرزوهای جوانی و آتی خود را در این امر خداپسندانه و مردمی میبینند و درسی در حال و آینده، به مردم و به شهر و استان ما میدهد به اینکه روحهای بزرگ، آرزوهای بزرگ دارند و بزرگی را برای مردم آرزو میکنند و اینکه هنوز عرصهی زندگی از اهل ایثار و خدوم و به دیگراناندیش، خالی نیست و هستند آن کسانی که باید به آنان افتخار کرد و راه زندگیشان را به فرزندانمان نشان داد که تاریخ را انسانهای بزرگ و منشهای جریان ساز و شاخصهای تاثیرگذار میسازند و فضایلی را از خود به یادگار میگذارند که هم برگ عیش آنان برای دنیای دیگر است و هم باقیات صالحاتشان در جهان باقی.
و بیاییم در شهرمان، صفحات تاریخ را ورق بزنیم و بخوانیم که مساجد، حسینیهها، حمامها، مدرسهها، آب انبارها و مراکز درمانی و... تا پیش از این همه و همه از آثار وقفی است از انسانهای بزرگ که نخواستند زندگیشان فقط خوردن و خفتن باشد، مردمی که نامشان جدا از دفتر دلها، در نزد خدا همیشه محفوظ و ماجور است. در این شهر، نامهایی را میتوان خواند و شنید که منزل خود را وقف کردند و به علت سکونت در آن به ادارهی اوقاف، اجارهبهای ماهانه پرداختند.
باور کنید که همین مایههای فرهنگی است که اصالت یک فرهنگ نام میگیرد و همین مایههاست که جاذبهی سکونت و اقامت ایجاد میکند تا آنجا که میبینیم این استانی که مردم نیکوکارش اندوختههای زندگی و رنج خود را بیمضایقه در امر خیر هزینه کردهاند، بیشترین مهاجر را میپذیرند چنانچه جاذبههای اقتصادی هم مراد باشد باز در اصالت و نجابت فرهنگی تعریف میشود. به عنوان مثال باید گفت که شهر سمنان برحسب آمار و ارقام، شهر گرانی است اما در همین شهر گران، حدود نیمی از شهروندان حال حاضرش، از شهرها و روستاهای اقماری است که این شهر را به عنوان اقامت دایمی برگزیدهاند چنان که در هیچ ناحیهای از این استان، تعادل جابهجایی برقرار نیست و شاید عکس قضیه، یکچندم خواهد بود. علاوه بر آن دهها هزار شهروند غیر استانی در اینجا زندگی میکنند، در شهری که به شهر اخلاق معروف است و دهها هزار مقیمی که خود را سمنانی مازنی زبان میخوانند و مینامند و یگانه دلیلش هم فرهنگ اصیل و اهل تساهل مهاجرپذیر شهر ماست، فرهنگی که امثال بانوی جوان ساختهاند.
6026/س.خ
بانو کاشی، نیکوکار 21 سالهی سمنانی را باید از تبار « بیبی منجمه » سمنانی دانست. بانوی دانشمندی که با همسر عالم و فرزند دانشور خود در تاریکترین عصر تاریخ ایران در عصر مغول، همهی ماحصل زندگی و بهرههای علمی خود را به زادگاهش به سمنان میفرستاد تا برای تحصیل اهل علم، مدرسه بسازند و نیز از تبار بانو « مریم عمید » نخستین بانوی روزنامهنگار در ایران که حتی ظرفهای خانهاش را میفروخت تا روزنامهی « شکوفه » را برای بیداری زنان ایرانی منتشر کند و مدرسهای به همین نام یعنی مدرسه دخترانهی شکوفه در تهران و در اوایل مشروطه تاسیس کرد تا با این مدرسه و آن روزنامه، در بیداری زنان ایرانی، نقشی را ایفا کند که سالها بعد به نتیجه رسید و زنان بزرگی به ظهور رسیدند و همین زنان در دامان پرمهر و آگاهانه خویش، انسانهای بزرگی را پروردند. و حال، بانو کاشی جوان به همان راه قدم نهاده است چون میداند که به قول « ویکتورهوگو » درب هر مدرسهای را که گشادهاند، در زندانی را بستهاند. بانوی آگاهی که بسیاری از آرزوهای جوانی و آتی خود را در این امر خداپسندانه و مردمی میبینند و درسی در حال و آینده، به مردم و به شهر و استان ما میدهد به اینکه روحهای بزرگ، آرزوهای بزرگ دارند و بزرگی را برای مردم آرزو میکنند و اینکه هنوز عرصهی زندگی از اهل ایثار و خدوم و به دیگراناندیش، خالی نیست و هستند آن کسانی که باید به آنان افتخار کرد و راه زندگیشان را به فرزندانمان نشان داد که تاریخ را انسانهای بزرگ و منشهای جریان ساز و شاخصهای تاثیرگذار میسازند و فضایلی را از خود به یادگار میگذارند که هم برگ عیش آنان برای دنیای دیگر است و هم باقیات صالحاتشان در جهان باقی.
و بیاییم در شهرمان، صفحات تاریخ را ورق بزنیم و بخوانیم که مساجد، حسینیهها، حمامها، مدرسهها، آب انبارها و مراکز درمانی و... تا پیش از این همه و همه از آثار وقفی است از انسانهای بزرگ که نخواستند زندگیشان فقط خوردن و خفتن باشد، مردمی که نامشان جدا از دفتر دلها، در نزد خدا همیشه محفوظ و ماجور است. در این شهر، نامهایی را میتوان خواند و شنید که منزل خود را وقف کردند و به علت سکونت در آن به ادارهی اوقاف، اجارهبهای ماهانه پرداختند.
باور کنید که همین مایههای فرهنگی است که اصالت یک فرهنگ نام میگیرد و همین مایههاست که جاذبهی سکونت و اقامت ایجاد میکند تا آنجا که میبینیم این استانی که مردم نیکوکارش اندوختههای زندگی و رنج خود را بیمضایقه در امر خیر هزینه کردهاند، بیشترین مهاجر را میپذیرند چنانچه جاذبههای اقتصادی هم مراد باشد باز در اصالت و نجابت فرهنگی تعریف میشود. به عنوان مثال باید گفت که شهر سمنان برحسب آمار و ارقام، شهر گرانی است اما در همین شهر گران، حدود نیمی از شهروندان حال حاضرش، از شهرها و روستاهای اقماری است که این شهر را به عنوان اقامت دایمی برگزیدهاند چنان که در هیچ ناحیهای از این استان، تعادل جابهجایی برقرار نیست و شاید عکس قضیه، یکچندم خواهد بود. علاوه بر آن دهها هزار شهروند غیر استانی در اینجا زندگی میکنند، در شهری که به شهر اخلاق معروف است و دهها هزار مقیمی که خود را سمنانی مازنی زبان میخوانند و مینامند و یگانه دلیلش هم فرهنگ اصیل و اهل تساهل مهاجرپذیر شهر ماست، فرهنگی که امثال بانوی جوان ساختهاند.
6026/س.خ
کپی شد