در این مطلب آمده است: کشورعزیز ما، ایران، مهد تمدن و دانش بشری بوده است و اولین دانشگاه جهان در یکی از هفت شهر مهم خوزستان یعنی دزفول ساخته شده است. اولین دانشگاه پزشکی جهان نیز در همان جا و در جوار بیمارستانی به همین نام احداث شد. شاید به همین دلیل و نیز بهدلیل پیشینة علمی درخشانی که داریم، همواره کسب علم در کشورمان یک افتخار محسوب شده است و در روزگاری نهچندان دور، افراد با تحصیلات بیشتر، شانس بیشتر و بهتری برای پیداکردن کار داشتند و به محض اینکه در یک مقطع تحصیلی فارغالتحصیل میشدند، از حضور آنان برای همکاری در ادارات مختلف استقبال میشد و بهترین و بیشترین نصیحت پدران به فرزندان این بود که درس بخوانند تا پلههای ترقی را طی کرده و سربار دیگران نباشند.
همة خانوادهها پرش جوانانشان از دیوار عظیم دانشگاه را نوعی پیروزی میدانستند؛ ولی شوربختانه در روزهای اخیر، آن فرصت مناسب برای تحصیلات عالیه، برای برخی از خانوادهها به معضل تبدیل شده است تا جاییکه اکثر تحصیلکردگان ما افسرده شده و درکنار آن، تمایل به ادامة فراگیری علم افول کرده است. اگرچه در ابتدای انقلاب اسلامی ایران، تعداد دانشجویان کشور ما به دویستهزار نفر هم نمیرسید، هماکنون قریب به پنجمیلیون نفر دانشجو داریم. ولی واقعِ قضیه این است که در حال حاضر این تعداد دانشجو را نمیتوان سرمایة انسانی کشور بهحساب آورد، هرچند که سرمایة زیادی صرف تحصیلات این خیل عظیم جویندگان علم و دانش و بهعبارتی جویندگان مدرک تحصیلی میشود. بهعبارت صحیحتر، اینان کسانی هستند که بهعلت جذبنشدن در بازار کار در پی آناند بیکار نمانند و با تحصیلات تکمیلی، خود را مشغول کنند که البته از حیث هزینه سربار خانوادههای خود هستند.
طبق بعضی از آمارها، قریب به نیمی از تحصیلکردگان دانشگاهی، یا بیکارند یا به شغلی مشغولاند که نیاز به مدرک دانشگاهی نداشته یا بهطورکلی ربطی به رشتة تحصیلی آنان ندارد.
بنابراین، اگر فرض بر این باشد که سالانه از این پنجمیلیون دانشجو یکمیلیون فارغالتحصیل میشوند، هرساله پانصدهزار فارغالتحصیل با مدرک لیسانس، فوقلیسانس و حتی دکتری به خیل بیکارانِ تحصیلکرده افزوده میشود و این در حالی است که برخی از کسانی که نخبه محسوب میشوند و سالهاست سیاست کلی شورای عالی فرهنگی را تعیین میکنند، آن فرد دلسوز و عادی جامعه را که بیان میکرد مگر در یک شهر به چه تعداد متخصص در فلان رشته نیاز داریم، متهم کردند که منکر علم است و سخنان غیرکارشناسی بهزبان میآورد.
جالبتر اینجا که خود آن کسانیکه سیاستهای کلی جوانان ما را تعیین میکردند، شروع کردند به ایجاد دانشگاههای جورواجور، از دانشگاه پیام نور گرفته تا دانشگاه عظیم آزاد اسلامی، از دانشگاههای شبانه گرفته تا دانشگاههای علمیکاربردی و این در حالی بود که تأسیس این خیل مراکز دانشگاهی هیچ ارتباطی با نیاز جامعه نداشت و فقط نوعی درآمدزایی برای پدیدآورندگان آن بود و احدی هم به فکر کارآمدی جوانان بااستعداد این کشور نبود تا بین بازار کار و بهرهگیری از قابلیتهای جوانان این مرزوبوم تعادل ایجاد کند و از اتلاف عمر و استعداد این افراد دارای نیروی بیبازگشت جوانی، جلوگیری کند. جوانی که میتوانست از کشور، بهقول آن مسئول فرهنگستان، ژاپنِ دوم بسازد، هماکنون باید با مدرک لیسانس لبو بفروشد یا با فرار از این اوضاع اسفناک، در خارج از کشور در خدمت بیگانگان باشد و سواد و نبوغ و ابتکار عملش را در جای دیگری غیراز وطن خودش به منصة ظهور بگذارد.
واقعاً قرار بوده است میلیونها نفر در رشتههای مختلف تا سطح دکتری مدرک دانشگاهی بگیرند تا بیکار شوند؟! چه کسی باید پاسخگوی سرمایة مالی عظیمی باشد که بهطور میانگین طی ده سال پس از اخذ دیپلم صرف مدرکگرفتن فرزندان این آبوخاک شده است؟ این در حالی است که برخی از دولتمردان میگویند این معضل ربطی به دولت ندارد و نباید از دولت توقع داشته باشیم برای این خیل عظیم بیکار شغل ایجاد کند و آن دیگری میگوید وزارتخانههای اقتصادی باید همراهی کنند.
در اینجا، نگارنده به تصمیمگیرندگان پیشنهاد میدهد: حال که قرار است دستگاه عریض و طویل دولتی چابک شود، لااقل مثل ابتدای انقلاب کمک کنید تا جوانان معصوم ما با تشکیل تعاونیهایی که تا حدودی به رشتة تحصیلی آنان مرتبط است، ضمن رهایی از بیکاری، به رونق اقتصادی که آن هم حال خوبی ندارد، کمک کنند.
7339/6103
همة خانوادهها پرش جوانانشان از دیوار عظیم دانشگاه را نوعی پیروزی میدانستند؛ ولی شوربختانه در روزهای اخیر، آن فرصت مناسب برای تحصیلات عالیه، برای برخی از خانوادهها به معضل تبدیل شده است تا جاییکه اکثر تحصیلکردگان ما افسرده شده و درکنار آن، تمایل به ادامة فراگیری علم افول کرده است. اگرچه در ابتدای انقلاب اسلامی ایران، تعداد دانشجویان کشور ما به دویستهزار نفر هم نمیرسید، هماکنون قریب به پنجمیلیون نفر دانشجو داریم. ولی واقعِ قضیه این است که در حال حاضر این تعداد دانشجو را نمیتوان سرمایة انسانی کشور بهحساب آورد، هرچند که سرمایة زیادی صرف تحصیلات این خیل عظیم جویندگان علم و دانش و بهعبارتی جویندگان مدرک تحصیلی میشود. بهعبارت صحیحتر، اینان کسانی هستند که بهعلت جذبنشدن در بازار کار در پی آناند بیکار نمانند و با تحصیلات تکمیلی، خود را مشغول کنند که البته از حیث هزینه سربار خانوادههای خود هستند.
طبق بعضی از آمارها، قریب به نیمی از تحصیلکردگان دانشگاهی، یا بیکارند یا به شغلی مشغولاند که نیاز به مدرک دانشگاهی نداشته یا بهطورکلی ربطی به رشتة تحصیلی آنان ندارد.
بنابراین، اگر فرض بر این باشد که سالانه از این پنجمیلیون دانشجو یکمیلیون فارغالتحصیل میشوند، هرساله پانصدهزار فارغالتحصیل با مدرک لیسانس، فوقلیسانس و حتی دکتری به خیل بیکارانِ تحصیلکرده افزوده میشود و این در حالی است که برخی از کسانی که نخبه محسوب میشوند و سالهاست سیاست کلی شورای عالی فرهنگی را تعیین میکنند، آن فرد دلسوز و عادی جامعه را که بیان میکرد مگر در یک شهر به چه تعداد متخصص در فلان رشته نیاز داریم، متهم کردند که منکر علم است و سخنان غیرکارشناسی بهزبان میآورد.
جالبتر اینجا که خود آن کسانیکه سیاستهای کلی جوانان ما را تعیین میکردند، شروع کردند به ایجاد دانشگاههای جورواجور، از دانشگاه پیام نور گرفته تا دانشگاه عظیم آزاد اسلامی، از دانشگاههای شبانه گرفته تا دانشگاههای علمیکاربردی و این در حالی بود که تأسیس این خیل مراکز دانشگاهی هیچ ارتباطی با نیاز جامعه نداشت و فقط نوعی درآمدزایی برای پدیدآورندگان آن بود و احدی هم به فکر کارآمدی جوانان بااستعداد این کشور نبود تا بین بازار کار و بهرهگیری از قابلیتهای جوانان این مرزوبوم تعادل ایجاد کند و از اتلاف عمر و استعداد این افراد دارای نیروی بیبازگشت جوانی، جلوگیری کند. جوانی که میتوانست از کشور، بهقول آن مسئول فرهنگستان، ژاپنِ دوم بسازد، هماکنون باید با مدرک لیسانس لبو بفروشد یا با فرار از این اوضاع اسفناک، در خارج از کشور در خدمت بیگانگان باشد و سواد و نبوغ و ابتکار عملش را در جای دیگری غیراز وطن خودش به منصة ظهور بگذارد.
واقعاً قرار بوده است میلیونها نفر در رشتههای مختلف تا سطح دکتری مدرک دانشگاهی بگیرند تا بیکار شوند؟! چه کسی باید پاسخگوی سرمایة مالی عظیمی باشد که بهطور میانگین طی ده سال پس از اخذ دیپلم صرف مدرکگرفتن فرزندان این آبوخاک شده است؟ این در حالی است که برخی از دولتمردان میگویند این معضل ربطی به دولت ندارد و نباید از دولت توقع داشته باشیم برای این خیل عظیم بیکار شغل ایجاد کند و آن دیگری میگوید وزارتخانههای اقتصادی باید همراهی کنند.
در اینجا، نگارنده به تصمیمگیرندگان پیشنهاد میدهد: حال که قرار است دستگاه عریض و طویل دولتی چابک شود، لااقل مثل ابتدای انقلاب کمک کنید تا جوانان معصوم ما با تشکیل تعاونیهایی که تا حدودی به رشتة تحصیلی آنان مرتبط است، ضمن رهایی از بیکاری، به رونق اقتصادی که آن هم حال خوبی ندارد، کمک کنند.
7339/6103
کپی شد