سید حمید روحانی ادعا کرده بود که سید محمدباقر و امام موسی صدر هر دو عامل امپریالیسم و صهیونیسم هستند. سید صادق طباطبایی می گوید امام خمینی پس از اطلاع از این موضوع بسیار ناراحت شدند.
جی پلاس: آن شب آقای زیارتی (سید حمید روحانی) سخنان تندی علیه امام موسی صدر و سید محمدباقر صدر اظهار کرد. از جمله اینکه آقای موسی صدر عامل و جیره خوار امپریالیسم و صهیونیسم است و طوری هم حرکت کرده که هیچ رد پایی از خودش به جا نگذاشته است. دلیل هم این بود که ایشان مروج آقای خویی است نه امام خمینی. آقای سید محمدباقر صدر هم که در اینجا (نجف) است همینطور.
دلایلی که آقای زیارتی علیه آیت الله صدر اقامه می کرد این بود که روزی که امام مبحث ولایت فقیه را شروع کردند، جا داشت که آقای صدر هم آن مبحث را دنبال می کردند. دوم اینکه ایشان در قید و بند مرجعیت است، در حالی که ما مرجع داریم. سوم اینکه آقای صدر طهارت اهل کتاب را به آقایان حکیم و خویی تحمیل کرده است و این موضوع در راستای خواسته سید موسی صدر بوده زیرا او در ارتباط با غربی هاست و می خواهد راه آنها را به جهان اسلام باز کند و از طریق طهارت اهل کتاب می خواهد مقاومتی از سوی مسلمانان نسبت به کفار بروز داده نشود.
البته در آن جلسه ما بحث ها و صحبت های دیگری راجع به اوضاع سیاسی خارج از کشور و مسائل انجمن های اسلامی دانشجویان هم داشتیم.
آن شب من برگشتم منزل خاله ام و با آقای صدر (شهید سید محمدباقر) این انتقادات را در میان گذاشتم. ایشان خنده ای کرد با همان لبخند و لحن شیرین فارسی که داشت - چون فارسی درست بلد نبود ولی مطلب را می رساند - ابتدا تشکر کردند از اینکه من به لحاظ لطف و علاقه ای که به ایشان دارم این مطالب را مطرح کردم بلکه با روشن شدن مسائل مقداری از اختلاف سلیقه ها و کدورت ها از بین برود. در مورد مسئله طهارت اهل کتاب گفتند: کسی که این ادعا را می کند که یک طلبه ای مثل من - حالا در هر سطح مهم نیست - بتواند اصل مرجعیت و فتاوای مراجع شیعه را شکل دهد، در اصل قداست و حرمت فقاهت و اجتهاد این بزرگواران را که یک عمر در فقه تتبع کردند از بین می برد؟ اگر این موضوع حقیقت داشته باشد آیا دیگران نمی توانند فتاوای آیت الله خمینی را زیر سوال ببرند؟ اما اینکه من عقیده ام این است که اهل کتاب پاک هستند، آن نجاستی را که بعضی از آقایان برای اهل کتاب قائل هستند، بر آن مبنا من خیلی از مسلمان ها را نجس تر می دانم و در این زمینه دلایلی را عنوان کردند. ایشان هم چنین گفت من و آقای موسی و تنی چند از دوستانمان مدت هاست به این عقیده رسیده ایم و البته بعید نیست با آن دو مرجع بزرگوار هم بحث هایی کرده باشیم، اما اینگونه نبوده که ما نظراتمان را به آنها تحمیل کرده باشیم. درخصوص در قید و بند مرجعیت بودن و بالاخره ترویج از آیت الله خویی ایشان گفتند: اولا آیا هر طلبه ای که وارد حوزه علمیه می شود و شهریه امام زمان (عج) را می گیرد، مگر به این قصد نیست که روزی بتواند خودش استنباط از احکام بکند؟ اگر این قصد را نداشته باشد، شهریه ای که می گیرد حرام است. اگر من در این جهت حرکت نکنم اشکال دارد. این چه اتهامی است؟ وانگهی مگر کسی می تواند خودش خودش را مرجع بکند؟ مردم باید به او رجوع بکنند.
در ارتباط با آقای خویی اینطور نیست که من اختلاف سلیقه و اختلاف رأی و ذائقه با ایشان نداشته باشم. البته ایشان استاد بزرگوار من بودند و هستند و من احترام فوق العاده ای برای ایشان قائل هستم، اما اینطور نیست که اختلاف مشرب و مذاق فکری نداشته باشم - در این زمینه به مواردی هم اشاره کردند - اما در ارتباط با آیت الله خمینی وقتی ایشان درس ولایت فقیه را شروع کردند و به صورت جزواتی منتشر شد، دوستان آقای خمینی این جزوه ها را در جلسات درس دیگر آقایان و اساتید حوزه بردند، همه به اتفاق نپذیرفتند و رد کردند، فقط من بودم که نه تنها گفتم جزوات را توزیع کنند بین افراد حاضر در درس بلکه در آن جلسه درسم یک فرصت کوتاهی باز کردم و به مبحث ولایت فقیه پرداختم و گفتم که در آینده به این امر مبسوطا خواهم پرداخت.
صحبت من با آیت الله صدر تمام شد. فردا بعدازظهر با امام قرار داشتم، وقتی رفتم خدمتشان گفتم: آقا شما وقتی که در حضور خودتان اجازه نمی دهید افراد با بی احترامی از مراجع نام ببرند چه برسد به اسائه ادب و غیبت که اصلا تحمل نمی کنید، پس چرا عده ای از کسانی که به شما منتسب هستند، از شاگردان و اطرافیان که فکر و گفتار و اعمال و کردار آنها به حساب شما گذاشته می شود، به خودشان اجازه می دهند در مورد بعضی از شخصیت های برجسته که به هر دلیل اختلاف نظر و سلیقه با آنها دارند، چنین اتهاماتی را مطرح کنند از جمله در مورد آقا سید محمدباقر صدر و آقا موسی صدر این مطالب گفته شود؟ پرسیدند چه کسی این مطالب را می گوید؟ من هم ماجرای روز قبل و نیز پاسخ شهید صدر را شرح دادم.
پس از آنکه من این حرف ها را زدم، امام خیلی متاثر شدند به حدی که من احساس کردم بهتر بود این مطالب را با ایشان در میان نمی گذاشتم. هیچ پاسخی ندادند سکوت کردند و یک حالت نگران کننده ای در چهره شان نمایان شد. اصلا جلسه آن روز من با ایشان ادامه پیدا نکرد، قرار بود مطالبی را بگویند که موکول به فردا شد. من خداحافظی کردم. شب شام منزل یکی از همین دوستان مهمان بودم. همه آمده بودند. یک نیم ساعتی از شب که گذشت، آقای {حسن} کروبی شتابان رسید و با یک حالت استفسار و اعتراضی به من گفت شما به آقا چیزی گفته اید؟ گفتم مگر چه شده؟ گفت آقا امروز به اندازه [زیادی] ناراحت شدند. گفتم من چیز خاصی به ایشان نگفتم فقط به عنوان یک وظیفه شرعی احساس کردم به ایشان هشدار بدهم که مراقب باشند در حوزه یک جاسوس امپریالیسم و صهیونیسم وجود دارد به نام سید محمدباقر صدر که با پسر عمویش موسی صدر در لبنان که او هم عامل امپریالیسم و صهیونیسم است در ارتباط است، می خواستم ذهن ایشان روشن بشود. دوستانی که حضور داشتند یک مقدار ناراحت شدند. ظاهرا امام فردا یا پس فردا در درس خود در این زمینه تذکراتی به آقایان داده بودند.
برشی از کتاب خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی؛ ج 2، ص 181-183؛ چاپ سوم (1392)؛ ناشر: چاپ و نشر عروج.