به دنبال سخنرانی کوبنده امام خمینی(س)، ایشان در نیمه شب سیزدهم آبان 1343 دستگیر و به تهران منتقل گردید. از آنجا نیز بلافاصله به فرودگاه مهرآباد منتقل و به همراه نیروهای امنیتی با یک هواپیمای نظامی 130 ـ C به تبعیدگاهشان در ترکیه اعزام گردیدند. ایشان تا 21 آبان در آنکارا ماندند و در این روز به شهر بورسا در 460 کیلومتری غرب آنکارا انتقال یافتند.
گفتار اول: تبعید امام خمینی(س) به ترکیه و دستگیری سید مصطفی
به دنبال سخنرانی کوبنده امام خمینی(س)، ایشان در نیمه شب سیزدهم آبان 1343 دستگیر و به تهران منتقل گردید. از آنجا نیز بلافاصله به فرودگاه مهرآباد منتقل و به همراه نیروهای امنیتی با یک هواپیمای نظامی 130 ـ C به تبعیدگاهشان در ترکیه اعزام گردیدند. ایشان تا 21 آبان در آنکارا ماندند و در این روز به شهر بورسا در 460 کیلومتری غرب آنکارا انتقال یافتند.
این بار نیز حاج آقا مصطفی با مسئولیت سنگینی روبرو گردید. همچون واقعه دستگیری امام در 15 خرداد 1342، بار دیگر از ساعات اولیه روز سیزدهم آبان 1343 تلاش کرد که مردم و روحانیون را در جریان امر قرار دهد. بدین منظور و برای دیدار و مشورت و چاره جویی، راهی خانه های علما و مراجع گردید. ابتدا با میرزا هاشم آملی، از روحانیون سرشناس حوزه علمیه قم، ملاقات و گفتگو کرد. سپس راهی ملاقات و گفتگو با آیت الله شهاب الدین مرعشی نجفی شد. دقایقی از این دیدار نگذشته بود که مأموران رژیم پهلوی در ساعت 15 / 10 صبح، او را دستگیر کردو به شهربانی قم برده و سپس تحویل ساواک قم دادند.
روحانیون و مراجع قم و سراسر کشور با صدور اعلامیه هایی به دستگیری امام خمینی و آقا مصطفی شدیداً اعتراض کردند. در بخشی از اعلامیۀ آیت الله مرعشی نجفی در این مورد آمده است.
بار دیگر مجاهد عظیم الشأن برادر عزیزمان حضرت آیت الله خمینی ـ دامت برکاته ـ را با کمال وقاحت در تاریکی دستگیر و بنا به نوشته جراید و تبلیغات به خارج از ایران برده شده و پشت سرش دستگاه دروغ پرداز و جراید چه هتاکیها نموده و چه تهمتهای ناروا زده اند... پس از گرفتاری معظمٌ له، آقازادۀ محترمشان را که با قلبی غمناک و دلی شکسته به منزل حقیر آمده بود، مأمورین در روز روشن از بام خانه ریخته و بیشرمانه ایشان را نیز بردند و مقاومت و اصرار من با خشونت مأمورین مواجه گردید. در صورتی که این رفتار جائرانه، برخلاف موازین شرع مقدس اسلام و قانون خودشان می باشد؛ زیرا که منازل مراجع تاکنون مصونیت داشته و نظرشان در اساس قوانین معتبر است...
علت دستگیری زودهنگام و شتابزدۀ سید مصطفی این بود که رژیم پهلوی با سوابقی که از نقش آفرینی ایشان پس از دستگیری امام خمینی در واقعه 15 خرداد 1342 و بسیج مردم و روحانیون علیه رژیم داشت؛ بنابراین برای جلوگیری از تکرار مسائل پانزده خرداد و اقدامات وی، او را نیز دستگیر نمود. در گزارش شهربانی قم به اداره اطلاعات شهربانی کل کشور به تاریخ سیزدهم آبان 1343 آمده است.
چون پس از دستگیری آیت الله خمینی، سید مصطفی فرزند وی به روحانیون مراجعه و مشغول تحریک و صاحبان دکّاکین را ترغیب به بستن می نمود؛ لذا نامبرده در ساعت 15 / 10 صبح با کمک مأمورین ساواک دستگیر و به ساواک
شهربانی قم در گزارش دیگری که در روز چهاردهم آبان 1343 به اداره اطلاعات شهربانی کل کشور ارسال نموده، به تلاشهای برخی از روحانیون برای آزادی سید مصطفی اشاره کرده است.
پیرو شماره 2943 رل 13 / 8 / 43 آیت الله گلپایگانی به وسیله پیشکارش تلفناً با اینجانب تماس و اظهار داشت که آقای شیخ هاشم آملی به من متوسل شده که از شما بخواهم که سید مصطفی خمینی را به علت این که خانواده خود و پدرش بی سرپرست هستند، آزاد نمایند. به ایشان پاسخ داده شد، چون نامبرده تحریکاتی می نمود و ممکن بود در اثر تحریکات وی زد و خورد روی دهد لذا به وسیله مأمورین دستگیر و به تهران اعزام شده؛ ولی تاکنون پاسخی نداده اند.
از مکاتبه ای که بین آیت الله شهاب الدین مرعشی نجفی و آیت الله محمدهادی میلانی در این تاریخ صورت گرفته، فعالیت روحانیون نیز مسلم است.
مشهد مقدس
حضرت آیت الله آقای میلانی ـ دام ظله
رونوشت تلگراف مورخه 13 / 8 / 43 واصل شد و نسبت به گرفتاری و تبعید حضرت آیت الله خمینی ـ دامت افاضاته ـ که یکی از مراجع تقلید و مصونیت قانونی دارند، اظهار تأسف فرموده بودید. واقعاً جای تأسف است. در مملکتی که طبق قانون، مراجع وقت مصونیت دارند به جهت اعتراض به لوایح غیرشرعی، به خارج از کشور تبعید می شوند و مورد تهمتهای ناروا قرار می گیرند و آقازادۀ معظم له را که در منزل حقیر بود، از دیوار بام به منزل ریخته، با وضع أسفناکی دستگیر می کنند...شهاب الدین الحسینی المرعشی النجفی
ساعت پنج بعد از ظهر سیزدهم آبان 1343، سید مصطفی به تهران منتقل و در زندان قزل قلعه بازداشت گردید.روز چهاردهم آبان 1343 شعبه 7 بازپرسی دادستانی ارتش، قرار بازداشت ایشان را صادر کرد و به شرح زیر به اطلاع ریاست ساواک رسانید:
از: شعبه 7 بازپرسی دادستانی ارتش ـ شماره4575 / 7 / 1 ـ 14 / 8 / 43
[به]: تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور
بازگشت به شماره 26879 / 321 ـ 14 / 8 / 43
درباره غیرنظامی، سید مصطفی، فرزند روح الله ، شهرت مصطفوی، معروف به خمینی، به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت در تاریخ 14 / 8 / 43 قرار بازداشت موقت صادر گردیده است.
با تقدیم عین پرونده مقرر فرمایید، قرار صادره را به رؤیت متهم رسانیده، پرونده را پس از تکمیل اعاده دهند.
رئیس شعبه 7 بازپرسی دادستانی ارتش
سرهنگ ستاد بهزادی
[محل امضاء و مهر دادستانی ارتش]
سید مصطفی خمینی پس از رؤیت حکم صادره فوق، در زیر آن، عبارت زیر را نوشت:
بسمه تعالی 14 / 8 / 43
به اصل قرار و کیفیت بازداشت و به قرار بازداشت کننده شدیداً معترضم.
سید مصطفی خمینی.
لازم به توضیح است که به اعتراض ایشان توجهی نشد و شعبه 7 بازپرسی دادستانی ارتش در تاریخ 23 / 8 / 1343 قرار بازداشت را که توسط دادگاه عادی شماره یک اداره دادرسی ارتش مورد تأیید قرار گرفته بود، به ریاست ساواک اعلام و بدین ترتیب بازداشت سید مصطفی ادامه پیدا کردو از تاریخ بازداشت به مدت 57 روز در سلول انفرادی زندان قزل قلعه به سر برد.
در زندان از وی به مدت نُه روز از تاریخ 19 / 8 / 1343 الی 28 / 8 / 1343 بازجویی به عمل آمد، که در پرونده ساواک وی مضبوط است و در آن به تفصیل به مراتب و فعالیتهای تحصیلی و علمی، فعالیتهای سیاسی و روابط خود با امام خمینی(س) و سایر افراد پاسخ داده است. در بخشی از این بازجویی در مورد علت واکنش شدید و تند امام خمینی(س) به قضیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون، ضمن این که از آن به عنوان «سند بردگی ملت ایران» نام می برد، می گوید:
این یک مسأله ای است که تحمیل به ملت می باشد و تقریباً به حکم حیثیت فروشی و آزادگی فروشی و شخصیت فروشی هست، اینکه بلافاصله یا با یکی دو روز فاصله، وام را از دولت امریکا گرفتند و این خود دلیل است که بیگانگان برای دادن وام، چنین چیزی را می خواستند...
در بخشی دیگر از بازجوییها، در مورد علت دخالت امام خمینی(س) در کار دولت، پاسخ داده است که:
دخالت، از باب امر به معروف و نهی از منکر است که از اصول اصلیه و منکر آن کافر و تارک آن مرتکب گناه کبیره می باشد و چنانچه سه مرتبه، یا چهار مرتبه و بنابراحتمالی پنج مرتبه این گناه را مرتکب شود، در صورتی که حد شرعی که تعزیر است در فواصل اجرا شود، مستلزم جواز قتل می باشد.
در ادامه، از زاویه دیگری نیز به دخالت در امور دولت در مقایسه با کشورهایی مترقی و آزاد پاسخ می دهد:
این نحو اعتراضات در تمام کشورهای آزاد رسم و متعارف است و حتی حزب در مقابل حزب دولت تشکیل می دهند و حتی عده ای از روزنامه نویسان بدگویی به دولت می کنند...
اسناد و مدارک نشان می دهند که پاسخهای آقا مصطفی مستدل و مستند و حاکی از
آگاهی ایشان نسبت به مسائل سیاسی داخلی و خارجی روز می باشد و همچنین سعی کرده است که به اتهام تراشیها جوابهای جدی بدهد.
امام خمینی(س) پس از تبعید به ترکیه تا تاریخ 30 / 9 / 1343 از بازداشت فرزندشان سید مصطفی هیچ اطلاعی نداشتند و در این تاریخ توسط سیدفضل الله خوانساری که به ملاقات ایشان در ترکیه رفته بود، از دستگیری آقا مصطفی با خبر شدند؛ بنابراین به تصور این که سید مصطفی در قم است، طی نامهای به تاریخ 19 / 8 / 1343 (مطابق با پنجم رجب 1348 ه . ق.)، وی را به عنوان وکیل تام الاختیار خود تعیین کردند، تا وجوه شرعیه را دریافت کند و شهریه طلاب علوم دینی را بپردازد.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله عَلَی السَّرَّاء و الضَّرَّاء والسلام علی محمد و آله الطاهرین.
و بعد، نور چشم محترم که مورد وثوق اینجانب است، وکیل است از طرف حقیر در کلیۀ امورم. آنچه از وجوه از قبیل سهمین مبارکین، مُطالب هستم به ایشان بدهند برای تأمین شهریۀ طلاب محترم؛ و وکیل هستند در اخذ و دستگردان سهمین مبارکین و هر نحو وجهی که باید به من برسد، و در اعطا به محالّ مقرر خود. و وصی اینجانب هستند. و وصیتنامه ام در یکی از دفاتر موجود است. قضای چندین سال صوم به عهده دارم احتیاطاً، و دو ـ سه سال هم نماز احتیاط کنند. کتب من از مصطفی است. اثاثیۀ خانه مطلقاً از مادر مصطفی است. بقیۀ وصیتنامه ام عمل شود. مراد از «نور چشمی» که در صدر ورقه نوشته ام، فرزند بزرگم، آقا مصطفی خمینی ـ ایّده الله تعالی ـ است، «و أُوصِیهِ بِتَقوَی الله ِ و إِطَاعَةِ أَمرِهِ؛ و أَرجُو مِنهُ الدُّعَاء فِی الحَیوةِ و الوَفَاةِ».
به جز این نامه، نامه های متعدد دیگری نیز از تبعیدگاه ترکیه به سید مصطفی نوشته اند، که امروزه در دسترس می باشد و در آن ارتباط خویش را با خانواده شان همچنان حفظ کرده و گفتنی ها و توصیه های لازم را گوشزد کرده اند.
با دستگیری سید مصطفی و تداوم بازداشت وی، که در واقع یکی از تاکتیکهای رژیم پهلوی برای بلاتکلیف کردن مقلّدین امام، روحانیون و طرفداران ایشان و در نهایت دست کشیدن از امام و روی آوردن به طرف مرجع تقلید دیگری بود، احساس می شد که خلأ و خللی در این زمینه شکل خواهد گرفت؛ اما سید مصطفی به موقع به این مسأله و پیامدهای احتمالی آن پی برد و بدون تعلل از درون زندان طی حکم زیر، حجت الاسلام شیخ شهاب الدین اشراقی را از جانب خود برای انجام مسائل اسلامی مقلّدین امام خمینی، وکیل و نماینده خود معرفی کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد الحمد والثنا فان جناب العلامه الفاضل حجت الاسلام آقای حاج شیخ شهاب الدین اشراقی ـ دامت برکاته ـ از قبل حقیر وکیل هستند در أخذ وجوه شرعیه ای که بنا است به دست من برسد، که از قبل آقای والد ـ مدظله ـ وکیل هستم وکیل در توکیل می باشم و آن را به مصارف شرعیه و محال مقرره برسانند و یا آن که حفظ کنند تا تکلیف برای بعد از آن مقرر شود و نیز می توانند رسید داده و امضا فرمایند.
25 شهر رجب المرجب 1384 ـ سید مصطفی خمینی
سید مصطفی، از زندان طی نامه هایی سلامتی خود را به خانواده اش اعلام کرد. او در زندان رویّه امام خمینی را در پیش گرفت و هیچ درخواستی را جز رفتن پیش امام خمینی در ترکیه، مطرح نکرد و هیچ پیشنهادی را از طرف سرهنگ مولوی به جز پیوستن به امام خمینی، نپذیرفت. داریوش فروهر که در این زندان با سید مصطفی هم بند بود اعمال و رفتار ایشان را به شرح زیر بازگو می کند:
با اعتماد به نفسی که ناشی از توکل بی چون و چرای ایشان به خداوند بود، هرگز در هنگام شنیدن خبرهای ناگوار بیرون، نشانه ای از نگرانی در ایشان ندیدم. با هر زندانی ای صرفنظر از اعتقادی که داشت، برخوردی بسیار صمیمانه داشت. بیشتر اوقاتشان را به خواندن قرآن می گذراندند... ماهی یک بار افسرانی از دادرسی ارتش، اداره دوم ستاد ارتش و ساواک، از زندان بازدید می کردند. من، خود عادت داشتم که در اینگونه مواقع به سلولم بروم و برخوردی با آنها نداشته باشم. برخورد حضرت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی برای من بسیار جالب بود. هنگامی که ایشان از آمدن آنها آگاه شدند، به قرائت قرآن پرداختند. نشستن ایشان طوری بود که نیمرخ ایشان، رو به در سلول قرار می گرفت. ایشان با صدای بلند شروع به خواندن قرآن کردند و من که در سلولم بودم، در تمام مدتی که این عده از آن قسمت بازدید می کردند، صدای تلاوت قرآن ایشان را می شنیدم.
فروهر در مصاحبه دیگری که با واحد خاطرات مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) انجام داده، به موضوع دیگری نیز در ارتباط با سید مصطفی در زندان قزل قلعه اشاره کرده است.
... هیچ وقت قلم و کاغذ به او نمی دادند، کاغذ کم می دادند ولی به هر حال وسیله تحریر داده بودند، من یک مقداری به ایشان می دادم و می پرسیدم که شما اینجا چه چیزی می نویسید؟ ایشان می گفت که، دارم حساب می کنم، چون آن موقع مسأله فضاپیماها پیش آمده بود و به کره ماه می رفتند، می گفت دارم حساب می کنم، اوقات و شکل قبله را در این جور مسافرتها چه باید کرد؟...
فروهر یادآور می شود که تا پایان دوره زندان با سید مصطفی هم غذا بوده است.
گفتار دوم: آزادی از زندان و تبعید به ترکیه
سید مصطفی خمینی در مدت 57 روز بازداشت خود، با تأثیرپذیری از اندیشه و عمل امام خمینی(س) هیچ گونه تقاضای عفو و آزادی از زندان را به مقامات امنیتی و زندان قزل قلعه تسلیم نکرد و اسناد تاریخی نیز در این زمینه، مطلبی را بازگو نمی کنند؛ اما تلاشهایی از طرف مراجع تقلید قم و سایر روحانیون و مبارزین، برای آزادی ایشان صورت می گرفت؛ زیرا آنها سعی می کردند با بهره مندی از وجود سید مصطفی که در عمل، خمینی دیگری بود به اعتراض مردم نسبت به تبعید امام خمینی(س) انسجام بدهند تا بتوانند نتیجه مورد نظر را بگیرند.
تنها چیزی که سید مصطفی در زندان لحظه ای از آن غافل نبود، سلامت و وضعیت مزاجی و جسمانی امام(س) در تبعیدگاه ترکیه بود که وی پس از حبس، اطلاع چندانی از آن نداشت؛ بنابراین از هر طریق ممکن سعی می کرد که اطلاعی از این لحاظ به دست آورد. گزارشهای ساواک حاکی از این بود که ایشان از مراجع و روحانیون در این زمینه استمداد جسته است. در گزارش ساواک به تاریخ 19 / 9 / 1343 آمده است:
ظرف چند روز اخیر آیت الله زاده، فرزند آیت الله خمینی(س) به اطلاع بعضی از علما و روحانیون حوزۀ علمیۀ قم رسانیده که پس از تبعید آیت الله خمینی(س)، مشارالیه (آیت الله زاده) کوچکترین اطلاعی از سرنوشت و حتی سلامت و حیات نامبرده ندارد و بدین طریق از آنان بالاخص از آیت الله خوانساری برای به دست آوردن خبری از آیت الله خمینی استمداد نموده است... .
سید مصطفی از ابتدای بازداشت و در ادامۀ آن تنها درخواستی که از مقامات امنیتی داشت این بود که اجازه داده شود تا او به ترکیه نزد پدرش امام خمینی(س) برود؛ زیرا با روحیۀ امام به طور کامل آشنا بود و می دانست که از مقامات امنیتی هیچ تقاضایی نخواهد کرد و بدین سبب از سلامت جسمانی ایشان بسیار نگران بود؛ بنابراین در اولین بازجوییهایی که در زندان قزل قلعه از وی به عمل آمده و در گزارشهای ساواک منعکس شده است، خواسته اند که به او نیز اجازه داده شود تا در ترکیه نزد پدرشان برود و از ایشان مواظبت و پرستاری نماید.
رئیس بخش 321 ادارۀ کل سوم ساواک نیز در گزارشی، پی نوشت زیر را آورده است.
«به عرض تیمسار ریاست رسید. مقرّر فرمودند، فکر بدی نیست در این مورد تصمیم مقتضی گرفته خواهد شد. 25 / 8 / [1343]. بخش 321».
مقامات ساواک فکر می کردند که دور شدن سید مصطفی از کانون نهضت؛ یعنی قم و حتی تهران که یکی دیگر از مراکز فعالیت مبارزین و مخالفین رژیم پهلوی بود، به احتمال زیاد به روند نهضت لطمۀ جدّی وارد خواهد کرد و از مقام و منزلت امام خمینی(س) نیز کاسته خواهد شد. به خاطر این بود که عاقبت با آزادی سید مصطفی از زندان به شرط تبعید به ترکیه موافقت کردند؛ چون اگر پس از آزادی، در قم حضور داشت این وضعیت با اهداف و طرحهای ساواک و به طور کلی رژیم پهلوی منافات داشت و آن شهر، پر از طرفداران علاقه مند به امام خمینی(س) بود که سید مصطفی می توانست فعالیت آنها را منظم و منسجم کند و به قم، مرکزیتی مجدد ببخشد.
بالاخره سید مصطفی پس از تحمل 57 روز زندان در ساعت شش بعدازظهر، مورخ 8 / 10 / 1343 از زندان قزل قلعه آزاد گردید. و ساعت ده صبح، در تاریخ 9 / 10 / 1343 به قم وارد شد. رئیس ساواک قم، ورود سید مصطفی را به شرح زیر به ریاست ساواک تهران گزارش داد.
از: ساواک قم
به: ریاست ساواک تهران
عطف به تلگراف شماره 8 / 10 / 43 21700 / 20 الف سید مصطفی خمینی ساعت 10 صبح روز 9 / 10 / 43 به قم وارد شد و پس از زیارت حرم در مجلسی که به مناسبت خاتمۀ درس طلاب آقای نجفی ترتیب داده بود، رفت و سپس به منزل خود عزیمت نمود. اهالی در منزل از مشارٌالیه دیدن می کنند. اتفاق قابل عرضی نیست.
روحانیون، طلاب علوم دینی و مردم پس از اطلاع از آزادی وی به سوی خانۀ ایشان رفتند و از وی دیدن کردند.
چنانکه پیش از این نیز اشاره شد، شرط آزادی وی از زندان این بود که بعد از دیدار با خانواده اش در قم، در ترکیه به امام خمینی(س) ملحق شود. وی پس از ورود به قم، با روحانیون و آیات عظام، بویژه طرفداران امام خمینی(س) دیدار و گفتگو کرد. پس از بررسی پیامدهای عدم حضور او در ایران و بویژه در قم، آیات عظام: محمدرضا گلپایگانی، کاظم شریعتمداری و شهاب الدین مرعشی نجفی، رفتن وی را به مصلحت ندانسته و با او مخالفت کردند.
مخالفت آیات عظام یاد شده به این دلیل بود که چون این تبعید براساس خواست و مصلحت حکومت پهلوی و به منظور دور کردن وی از کانون نهضت و جلوگیری از تداوم آن در غیاب رهبری نهضت و فعالیت مؤثر وی بود؛ بنابراین با آن موافق نبودند.
مأمورین ساواک به دستور ریاست ساواک تهران، سید مصطفی را از لحظۀ آزادی و رفتن وی به قم زیر نظر داشتند و تمام دیدارها و مذاکرات و گفتگوهای وی را با روحانیون و سایر طرفداران امام خمینی(س) کنترل می کردند. آنها از این نکتۀ مهم آگاه بودند که اگر وی در قم به مدت طولانی بماند، چون ماه رمضان نیز نزدیک بود، در این ماه تبلیغات گسترده ای به نفع امام خمینی(س) صورت خواهد گرفت؛ بنابراین در متقاعد کردن وی برای تغییر تصمیم و رفتنش به ترکیه سعی زیادی کردند؛ اما چون به نتیجه ای نرسیدند، در سیزدهم دی ماه 1343؛ یعنی، پنج روز پس از آزادیش از زندان دوباره او را دستگیر و بلافاصله به تهران انتقال دادند. ایشان شب را در باشگاه نخست وزیری سپری کردند و فردای آن روز که چهاردهم دی ماه 1343 بود، در ساعت 30 / 5 بعدازظهر با هواپیما به استانبول اعزام گردید. از استانبول نیز به محل تبعید امام(س) در شهر بورسا انتقال یافت. این آخرین باری بود که سید مصطفی از ایران خارج شد و دیگر هیچ وقت به ایران بازنگشت.
زمانی که مأموران به منزل او هجوم برده و او را دستگیر کردند، همسرشان که باردار بود به سبب وحشتزدگی و شوک وارده، سقط جنین کرد؛ بنابراین در نامه ای که حاج آقا مصطفی پس از رسیدن به ترکیه به خانواده اش نوشته بود، از این حادثۀ تأسف بار اطلاعی نداشت.
در اولین برخورد امام با مصطفی در بورسا، قبل از همه چیز از او پرسیدند: «با پای خود آمدی یا شما را آوردند؟» ایشان پاسخ می دهند که مرا آوردند. امام می گویند: «اگر با پای خود آمده بودی، همین الآن شما را برمی گرداندم».
گفتار سوم: فعالیتها و اقدامات سید مصطفی در ترکیه
سید مصطفی در مدت توقفشان در ترکیه، همچون قبل، در خدمت امام خمینی(س) قرار گرفت. طبع امام خمینی(س) چنین بود که از مأمورین امنیتی ترکیه و مأمورین ساواک هیچ تقاضایی نمی کردند و بدین سبب از نظر تغذیه در وضعیت نامطلوبی قرار داشتند. سید مصطفی توانست، تا حدودی این مشکل را رفع کند. ایشان بر وضعیت غذای امام(س) و نحوۀ تهیۀ آن نظارت داشتند و حتی گاهگاهی نیز خودش این کار را انجام می داد. امام خمینی(س) در اثر روحیۀ خاصی که داشتند تا زمان رفتن سید مصطفی به نزد ایشان؛ حتی پرده های محل اقامت خود را نیز کنار نزده بودند تا مناظر اطراف آن را تماشا کنند. در مجموع از نظر رفاهی، رفتن آقا مصطفی موجب بهبودی امور گردید.
با توجه به جوّ حاکم بر کشور ترکیه و نظام لائیک آن و عدم امکان ارتباط آسان مبارزین ایرانی با امام خمینی(س) و سید مصطفی در آنجا، شاهد کاهش فعالیتهای سیاسی و افزایش فعالیتهای علمی آن دو می باشیم. هر دو چند کتاب را تألیف نمودند؛ چون هر دو صاحبنظر بودند با همدیگر به مباحثه می پرداختند؛ البته امام خمینی(س) در مراتب بسیار بالاتری نسبت به حاج آقا مصطفی قرار داشتند؛ اما حاج آقا مصطفی در مباحث مطرح شده، نظر خود را به صراحت اعلام می کرد.
حجت الاسلام محمدرضا ناصری به نقل از سید مصطفی در این زمینه خاطرۀ زیر را بازگو کرده است.
حاج آقامصطفی(ره) در ترکیه یار و همراه امام(س) بود. وقتی امام(س) کتاب تحریرالوسیله را می نوشتند، مسائل آن را با ایشان بحث می کردند. حاج آقامصطفی(ره) می گفت: در آن موقع، گاهی سر بحث، قیل و قال ما به حدّی بالا می گرفت که ساواکیها می آمدند و می گفتند: آقا دعوا نکنید، پدر و پسر که با هم دعوا نمی کنند. بعد از آن که بحث ما تمام می شد و با هم می نشستیم و چای می خوردیم، می گفتند:
این چه دعوایی است که بعد آن با هم می نشینند و چای می خورند؟
سید مصطفی در مدت توقفشان در ترکیه مشغول مطالعه بودند و دو عنوان از تألیفات خود را در آنجا نوشته اند. او در این مدت وظیفۀ پیام رسانی نهضت اسلامی را در حدّ امکان و مقدورات، انجام می داد.
پس از چند ماه توقف در ترکیه، بتدریج بازگشت سید مصطفی به ایران را مطرح کردند. با توجه به دوری امام خمینی(س) از ایران و ویژگیهای منحصر به فرد سید مصطفی برای پر کردن خلأ ناشی از عدم حضور امام خمینی(س) و لزوم فعال نگهداشتن نهضت اسلامی و حفظ و گسترش شبکۀ اطلاع رسانی و ارتباطی آن، بازگشت سید مصطفی به ایران اهمیت بالایی داشت. امام خمینی(س) نیز به طور کامل با این کار موافق بودند.
در این زمان، حکومت پهلوی تحت فشارهای فزایندۀ افکار عمومی و اعتراضات روزافزون مبارزین، بویژه روحانیون در مورد پایان دادن به تبعید امام خمینی(س) و سید مصطفی، قرار داشت و در جستجوی یافتن راه حلّی برای دور شدن از این بحران بود. سید مصطفی با درک این موقعیت، سعی کرد از طریق رئیس سازمان امنیت بورسا، مقامات ساواک را برای بازگشت به ایران متقاعد کند. ساواک نیز، هم به دلیل فشارهای داخلی و هم مکاتبات و گفتگوهای رئیس سازمان امنیت بورسا؛ ابتدا با درخواست سید مصطفی با تعیین شروطی موافقت نشان داد؛ البته با پیش کشیدن شرطهای دشوار، سعی در منصرف کردن سید مصطفی نمود. برای روشن شدن بیشتر این مسأله به مکاتبات سید مصطفی با مأمورین امنیتی ترکیه و گزارشهای ساواک در این زمینه می پردازیم.
درخواست سید مصطفی از یکی از مقامات امنیتی بورسا به شرح زیر است:
بسمه تعالی
جناب سرهنگ علی چتنر
متمنّی است؛ لطفاً اقدام فرمایید که بنده بتوانم به ایران مراجعت کنم، چه آنکه از اوضاع خانوادگی هیچ اطلاعی در دست نیست و بدین جهت هم آقای والد ناراحت هستند؛ البته از بذل لطف، دریغ نخواهید فرمود و ناراحتی من هم برای بچه هایم موجب ناراحتی ایشان می باشد؛ البته هرچه زودتر اقدام خواهید فرمود.
تاریخ 29 اسفند 43
سید مصطفی خمینی.
البته آنچه در این نامه به عنوان بیخبری و نگرانی از خانواده عنوان شده است، تا حدودی صحت داشته؛ ولی واقعیت این بود که ایشان می خواست با توسل به این بهانۀ مؤثر اجازۀ بازگشت به ایران و یا رفت و آمد آزادانه بین ایران و ترکیه را از مقامات ایرانی به دست آورد. شایان ذکر است که همزمان با تلاشهای سید مصطفی در ترکیه، در ایران نیز از طرف روحانیون چنین تلاشی در حال انجام بود. در یکی از گزارشهای ساواک استان مرکز به تاریخ 7 / 6 / 1344 چنین آمده است:
به: تیمسار ریاست ساواک
از: مدیریت کل ادارۀ سوم (316)
دربارۀ: آزادی خمینی بنا به تقاضای آیت الله نجفی
ساواک قم گزارش می نماید:
آیت الله نجفی، نامه به آقای نخست وزیر نوشته و تقاضا نموده که خمینی آزاد
شود و اگر امکان ندارد، آقای مصطفی پسر خمینی آزاد و اجازۀ رفت و آمد بین ترکیه و ایران به وی داده شود. در غیر این صورت اجازه داده شود دو نفر به ترکیه عزیمت نموده و در شهر بورسا (نه آنکارا) با خمینی ملاقات نماید.
از طرف رئیس ساواک استان مرکز. مولوی
[امضاء]
به دنبال گفتگو و مکاتبۀ مقامات سازمان امنیت ترکیه با دولت ایران، رئیس ساواک در واکنش به درخواست سید مصطفی در ذیل گزارش نوشت: «آمدن او مانعی ندارد؛ ولی اگر کوچکترین عمل خلافی بکند و یا تماسهایی غیرمعقول بگیرد، یا اشخاص ناباب را بپذیرد، در مناطق جنوبی ایران زندانی خواهد شد.»
همچنین در ذیل گزارش دیگری نوشت: «به دوستان ترک توجه داده شود که نامبرده بایستی به خط خود تعهد بنماید و محل توقف او هم باید در قم نباشد در خمین یا جایی که سازمان تعیین می نماید می تواند سکونت نماید.»
بخش 321 ادارۀ کل سوم ساواک نیز برای محکم کاری و پیشگیری از هر گونه عواقب ناشی از بازگشت سید مصطفی به ایران، خطاب به مقامات ساواک، به ترتیب سلسله مراتب توضیحات زیر را نوشت:
ضمناً لازم می داند به عرض برساند که چون سید مصطفی از طرف پدرش وکیل در توکیل می باشد که در اموال منقول و غیرمنقول وی به هر نحو که صلاح بداند دخل و تصرف کند. چنانچه به کشور مراجعت نماید، سیل وجوه شرعیه که تاکنون به علت عدم حضور آیت الله خمینی و سید مصطفی در ایران راکد بود، مجدداً به حساب خمینی سرازیر خواهد شد و معلوم است که این وجوه به وسیلۀ سید مصطفی به چه مصارفی خواهد رسید. مضافاً بر اینکه تعهدنامه ضمیمه نیز، هیچگونه ضمانت اجرایی نخواهد داشت. منوط به رأی عالیست.
سید مصطفی که بر آن بود، برای پیشبرد اهداف نهضت اسلامی و منویات امام خمینی به هر قیمتی و تحت هر شرایطی به ایران برگردد، شرایط پیشنهادی را از طرف ساواک پذیرفت و چون از وی خواسته بودند که تعهدنامه را کتباً بنویسد، متنی به شرح زیر نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
چنین اظهار می شود:
1. به هیچ وسیله دخالت در سیاست نکردن و کاری بر ضد حکومت انجام ندادن.
2. به هیچ وجه تماس با اشخاص مخالف نگرفتن و ارتباط با آنان نداشتن.
3. امتناع می نماید از قبول تماس با اشخاص و جماعتی که بر ضد حکومت باشند، اگر چه آنان تقاضا کنند. در تاریخ 21 ماه مارس و 11 فروردین 1344.
سید مصطفی موسوی خمینی.
ریاست ساواک تعهدنامه فوق را نپذیرفت و به ادارۀ کل سوم ساواک دستور داد که سید مصطفی باید با صراحت آنچه مدّ نظر ساواک می باشد تعهد نماید. مقامات ساواک به روشنی می دانستند که بازگشت وی به ایران تبعات و تأثیرات زیادی در پی خواهد داشت؛ بنابراین سعی کردند با سختگیری و طرح شرایط سخت تر او را از عملی کردن چنین تصمیمی باز دارند؛ از این رو پس از ردّ تعهدنامۀ آقا مصطفی، خودشان تعهدنامه ای دلخواه تنظیم کردند و برای وی فرستادند به این امید که سید مصطفی از امضای آن سر باز زند و آنها بهانۀ لازم برای مخالفت با بازگشت او به ایران به دست بیاورند. متن تعهدنامۀ تنظیمی از طرف ساواک چنین است:
اینجانب سید مصطفی مصطفوی معروف به موسوی خمینی فرزند آیت الله روح الله خمینی، دارای شناسنامه شماره 38 صادره از خمین متعهد می شوم که اولاً؛ در هیچ کار سیاسی دخالت ننمایم؛ ثانیاً؛ در هیچ دسته بندی سیاسی شرکت نکنم؛ ثالثاً با هیچ فرد یا دسته یا حزبی که قصد و مرام و فعالیتشان مخالف حکومت و منافع کشور است، رفت و آمد و گفتگو نکنم و تماس نگیرم؛ رابعاً تعهد می کنم که پس از برگشتن به ایران در هر نقطه ای که دولت صلاح بداند، زندگی کنم و بدون اجازه، محل زندگی خود را تغییر ندهم.
در ذیل این متن با خط دیگری مطالب زیر افزوده شده است:
در غیر این صورت مقامات صالحه، محق خواهند بود که درباره ام که به تاریخ.... که صلاح بدانند رفتار کنند.
سید مصطفی این تعهدنامه را نیز پذیرفت و در تاریخ 12 / 4 / 1344 زیر آن را امضا کرد و باز هم راه بهانه را بست. رئیس ساواک با مشاهدۀ این وضعیت، فرمانی بدتر و باور نکردنی را به شرح زیر صادر کرد:
می تواند بیاید، مشروط بر آنکه در دهات خود در نزدیکی خمین زندگی نماید و باید دو نفر ژاندارم و دو نفر مأمور آگاهی از شهربانی مراقب بوده که با یک نفر غیر از اهل منزل خود و بستگان درجۀ یک تماس نگیرد و اگر هر کس از اطراف منزل رد شد به وسیله تیراندازی باید معدوم شود. در غیر این صورت نمی تواند بیاید.
مقامات ساواک با مشاهدۀ اشتیاق و عزم آقامصطفی برای بازگشت به ایران ـ با توجه به تعهداتی که سپرده بود و حاضر بود بسپارد ـ با مطالعۀ همه جانبۀ شرایط و پیامدهای دور و نزدیک بازگشت به ایران، تحت هر شرایطی مراجعت سید مصطفی را به ایران ممنوع اعلام کرد.
گفتار چهارم: تبعید به عراق
پس از تبعید امام خمینی(س) به ترکیه، نیروهای مبارز و طرفداران ایشان علاوه بر تداوم مبارزه در غیاب ایشان، به اقدامات دیگری نیز مبادرت کردند. نیروهای مبارز داخل ایران و آنهایی که در کشورهای مختلف در قالب نهضت امام خمینی(س) فعالیت می کردند، طی نامه ها، تلگرافها و طومارهای متعدد برای مقامات و نهادهای حکومتی دولت ترکیه از جمله ریاست جمهوری، دولت و مجلس آن کشور و همچنین با مراجعات مکرر به سفارتخانه های ترکیه در کشورهای مختلف نسبت به تبعید امام و سرنوشت ایشان ابراز نگرانی و به دولت ترکیه اعتراض کردند. دولت ترکیه با مشاهده و دریافت این حقیقت که امام خمینی(س) صرفاً یک شخصیت درون مرزی ایران نیست، بلکه موقعیت فرا مرزی دارد، خود را در تنگنای سیاسی شدیدی احساس کرد.
با فعالیتهای مبارزین و طرفداران امام در اروپا و امریکا و مراجعه و توسل آنها به سازمان و مراجع بین المللی، ترکیه بتدریج به تبعید امام خمینی(س) بُعد بین المللی و جهانی نیز داد. در این میان ترس دولت ترکیه از این بود که اگر در اثر یک حادثه طبیعی یا غیرطبیعی اتفاقی بیفتد و آسیبی به امام برسد، عواقب آن دامن دولت ترکیه را خواهد گرفت و احتمال دارد بحران بزرگی پیش آید.
ترکیه از تبعیدگاه بودن کشورش برای مبارزان مسلمان، نگران بود و بدین جهت رژیم ایران را تحت فشار قرار داد تا امام خمینی(س) و حاج آقا مصطفی را به جای دیگری منتقل کنند؛ زیرا مقامات دولت ترکیه در طول اقامت اجباری امام و حاج آقا مصطفی در آن کشور به این سؤال که آیا ترکیه زندان مبارزان ایرانی است؟ پاسخی قانع کننده نیافتند؛ بنابراین از اواسط سال 1344 برای مقامات رژیم پهلوی مسلم شد که باید این مسأله را هر چه سریعتر برای دولت ترکیه حل کنند. محمدرضا پهلوی طی پیام شفاهی برای آیت الله احمد خوانساری که به وسیله جعفر شریف امامی در تاریخ 17 / 6 / 1346 فرستاد، اعلام کرد: «خمینی را به عراق می فرستم و یا به ایران خواهم خواست.»
در این میان با مطالعه واکنشی که رژیم پهلوی در مقابل تلاشهای حاج آقا مصطفی برای بازگشت به ایران نشان داده بود، می شد فهمید که بازگرداندن به ایران به طور کامل منتفی است؛ اما می توان این مطلب را پذیرفت که مقامات دولت ایران چاره ای جز انتقال آن دو شخصیت برجسته و متنفذ به عراق ندارند. در واقع حکومت پهلوی رفع مشکل جدّی بالفعل را به خطر و مشکل بالقوّۀ اقامت در نجف ترجیح داد و انتقال و تبعید آن دو به عراق و شهر نجف را تصویب کرد؛ البته باید این نکته را در نظر داشت که امام خمینی(س) هیچ تقاضا و درخواستی در زمینه انتقال به عراق مطرح نفرمودند. سید حمید روحانی که ارتباطات نزدیکی با آن مبارز داشت، در راستای مستند کردن این مطلب می گوید:
در بعضی نوشته ها آمده است که انتقال امام از ترکیه به عراق، بنا به درخواست و پیشنهاد شخص امام بوده است؛ لیکن به یاد دارم که امام در پاسخ پرسشی که در این مورد در نجف از او کردم، فرمودند: «نه در این مورد و نه در مورد دیگر، من کوچکترین درخواست یا پیشنهادی ندادم» و برادر شهید حاج سید مصطفی نیز همین را گفت و خاطر نشان کرد: «تقریباً 24 ساعت پیش از حرکت به عراق از موضوع مطلع شدیم.»
گزارش سازمان امنیت ترکیه نیز این نظر را تأیید می کند.
پیام رادیویی ـ شماره 70، 21 سپتامبر 1965 [30 شهریور 1344]
آقای آیت الله خمینی از طریق فرزندش ملاسید مصطفی تماس حاصل کرد و اطلاع یافت که به او اجازه داده شده است که به عراق برود.
آقای خمینی و پسرش از این پیشنهاد بی اندازه خوشحال شدند و علاقه مندی خود را برای رفتن به عراق ابراز داشتند. ایشان اظهار کردند که علاوه بر دوستان بسیاری که در آنجا دارند، بسیاری از مردم آنجا از فرقه ایشان (مقصود شیعه باید باشد ـ مترجم) می باشند...
نکته مهمی که در جریان انتقال محل تبعید امام خمینی(س) و سید مصطفی به کشور عراق و بویژه شهر نجف اشرف وجود دارد، این است که مقامات حکومت ایران، از جمله محمدرضا پهلوی و ساواک بر اساس چه دلایل و پیش فرضهایی دست به این اقدام زدند؛ زیرا کشور عراق به دلایل بسیار، برای تداوم نهضت از کشور ترکیه مساعدتر بود و اماکن متبرّکه و حوزه های علمیه عراق نیز مزید علت بودند. در منابع موجود، پاسخ سؤال مذکور در چند مقوله مورد توجه قرار گرفته است:
الف) قطع رابطه با مردم:
رابطه مردم ایران باعراق قطع بود و مردم یا اصلاً نمی توانستند به عراق مسافرت کنند و یا با سختیهای فراوان سفری صورت می گرفت. در نتیجه حدس زده می شد که به این طریق ارتباطات کاهش یافته و بتدریج از بین برود و شخصیت امام خمینی(س) نیز با گذشت زمان در اذهان کمرنگ تر شود.
ب) اوضاع اجتماعی و فرهنگی عراق:
مردم عراق عرب بودند و احتمال داده نمی شد که مردمی عرب زبان با شخصی فارسی زبان، صمیمیت و مراوده داشته باشند. همچنین احتمال تقلید مردم عراق از یک مجتهد غیرعرب با وجود مجتهد عرب، غیرممکن و یا بسیار ضعیف به نظر می رسید. مرجعیت علی الاطلاق آیت الله حکیم، این گمانها و پیش فرضها را تقویت می کرد.
ت) بی اعتنایی مردم عراق:
از دیر باز مردم عراق به بی توجهی و عهدشکنی شهره بودند و نسبت به مسائل سیاسی و مذهبی، حساسیت زیادی نداشتند. تصور می رفت که مردم عراق شم سیاسی ندارند و نسبت به دین، سیاست و سرنوشت کشور و مردمشان بی توجّهند و جز به منافع مادی خود به چیز دیگری نمی اندیشند. همچنین آنها نسبت به مسائل سیاسی روز کشورشان با دید بدبینانه ای می نگریستند. به روحانیون نیز اساساً نظر مساعدی نداشتند و به مسائل و فرائض مذهبی نیز، اعتنای کافی نشان نمی دادند. به طور کلی می توان گفت: که دین را به حوزه های فردی و مذهبی صرف، مثل عبادت، زیارت، دعا، ورد و از این قبیل محدود کرده و در مجموع و در عمل، دین را از سیاست جدا می دانستند.
ث) فقدان فضای باز سیاسی ـ اجتماعی:
نبود فضای مستعد سیاسی و نبود گروهها و احزاب سیاسی با افکار اسلامی و انقلابی و یا لااقل مستقل، از ویژگیهای آشکار کشور عراق بود. محیطهای روشنفکری عراق دچار تشتّت و چند دستگی زیادی بود. قطبهای سیاسی آن کشور با افکار و اندیشه ها و نهضت امام خمینی(س) ارتباط و انطباقی نداشتند. مجموعه احزاب اهل سنت نیز از نظر مادی نمی توانستند ارتباطی با امام خمینی(س) داشته باشد.
ج) شرایط و وضعیت حوزۀ علمیه نجف:
پس از ضربات مهلکی که کشورهای استعمارگر، بویژه انگلیسی ها از حوزه علمیه نجف در طول تاریخ در وقایعی همچون نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه ایران، اشغال عراق توسط انگلیسی ها و غیره دیده بودند، سعی کردند که مرکزیت ضداستعماری آن را با جای دادن مهره های طرفدار خود در ارکان تصمیم گیری حوزه نجف، از بین ببرند و بتدریج نقش آن را در وقایع و مسائل سیاسی حذف کنند. یکی از عمده ترین این تلاشها، این بود که اختلاف بین روحانیت شیعه و سنّی را افزایش دهند و عرصه را بر شیعیان تنگ تر کنند. تحجّر و مقدس نمایی نسبی فعالان، گردانندگان و جریان حاکم بر حوزه علمیه نجف، زمینه ای بود که موقعیت نامناسبی برای فعالیت روحانیون اصول گرا پدید آورده بود و در مجموع تصور می رفت که این وضعیت نیز در کنار سایر عوامل و زمینه های ذکر شده، فرصت فعالیت و ارتباط را از امام خمینی(س) و سید مصطفی سلب کند.
د) حاکمیت اهل سنت و تضعیف شیعیان:
در طول تاریخ عراق، بخصوص تاریخ معاصر و همزمان با تبعید امام به آن کشور، حاکمیت سیاسی از آن اهل سنت بود و شیعیان با وجود جمعیت بسیار، مجبور به تحمل سیاستهای ضدشیعی حکام عراق بودند. حکام عراق از نظر فکری و عقیدتی هیچ تناسبی باافکار و اندیشه های امام خمینی(س) نداشتند؛ حتی شیعیان نیز طرز فکر خاصی نسبت به محمدرضا پهلوی داشتند و چون او تنها حاکم شیعه در جهان بود، تا حدودی حیات خود را به قدرت رژیم شاه، مرتبط می دانستند و این تفکر و منطق اکثریت روحانیون شیعه در حوزه نجف بود که تنها شاه شیعه در جهان بایستی حفظ شود و لازم است که از لغزشهای آن چشم پوشی شود و مورد حمایت قرار گیرد.
ه ) موقعیت علمی حوزه علمیه نجف:
ویژگی دیگری که برای مقامات رژیم ایران در ارتباط با حوزه علمیه نجف وجود داشت، سابقه تاریخی هزار ساله آن حوزه و قویتر بودن بنیه علمی فارغ التحصیلان آن در مقایسه با سایر حوزه ها و از همه مهمتر این که روحانیون حوزه علمیه نجف از نظر علمی، زیر بار روحانیون قم نمی رفتند و تصور می شد که امام خمینی(س) پس از ورود به نجف مرعوب و مقهور فضای علمی آن خواهد شد و تحت الشّعاع بزرگان فقه و اصول قرار گرفته، ستاره اقبالش افول خواهد کرد.
حکومت پهلوی با این پیش فرضها و شاید دلایل مشابه دیگر، در نهایت در تاریخ سه شنبه سیزده مهر ماه 1344 (نهم جمادی الثانی 1385 ه . ق.)، امام خمینی(س) و فرزندشان، سید مصطفی را به عراق منتقل کرد تا همچنان در تبعید به سر ببرند. آن دو به وسیله هواپیما از ترکیه به عراق رفتند و در ساعت دو بعدازظهر هواپیما در باند فرودگاه بغداد بر زمین نشست و این لحظه، شروعی دیگر برای امام خمینی(س) و سید مصطفی بود.
از آنجا که تصمیم به تبعید امام و حاج آقا مصطفی به عراق و اجرای آن در فاصله اندکی صورت گرفت؛ بنابراین موقع انتقال آن دو به بغداد، کسی از ماجرا مطلع نبود. حجت الاسلام علی اکبر محتشمی به نقل از حاج آقا مصطفی در این مورد می گوید:
فقط یک روز قبل از عزیمت به عراق مأمورین ترکیه آمدند و به ما گفتند: قرار شده است تا شما به عراق بروید، تاقبل از آن نمی دانستیم که تصمیم گرفته اند ما را به عراق ببرند. البته زمزمه هایی به عنوان احتمال وجود داشت و کسانی که از طرف علما و مراجع به دیدن امام می رفتند، گهگاه در این باره صحبت می کردند. رژیم و مأمورین آن زمزمه داشتند که ممکن است تبعیدگاه امام تغییر پیدا بکند؛ ولی آقایان علما و امام به صورت مشخص و دقیق نمی دانستند و خبر نداشتند که آیا این تصمیم گرفته شده است و یا چه موقع عملی می شود؟
بدین لحاظ وقتی حاج آقا مصطفی و امام در فرودگاه از هواپیما پیاده شدند، کسی به استقبال آنها نیامده بود و از طرف دیگر آن دو تصورشان بر این بود که دولتهای ایران و ترکیه و عراق با هم هماهنگ کرده اند و قاعدتاً باید مأمورین عراق، امام را تحویل بگیرند و به محل از پیش مشخص شده هدایت کنند؛ اما چنین نبود و کسی از مأمورین عراقی به استقبال و حتی سراغ آنها نیامدند؛ بنابراین امام و سید مصطفی همچون سایر مسافرین عادی، تشریفات ورود به عراق را به جا آوردند و بعد از ساعتی با کرایه کردن یک تاکسی رهسپار کاظمین شدند.