زنجان و زنجانی در کشور باعنوان کارهای خیر شناخته می شوند، وجود خیریه های فراوان خود نشان از نیت مردمی است که طاقت دیدن آلام همشهریان را ندارند، حمایت های بی دریغ خیرین در حوزه های درمان، یادآور نیک مردان و زنانی است که یادگارهای والایی از خود به جا گذاشته اند.
همچون 'مهدوی ها' زیادند که با خدمات ارزنده خود امید به زندگی را در قلب های بیماران، پرفروغ ساخته اند.
در این یادداشت کوتاه قصد دارم به یک نکته مغفول و پنهان مانده از چشمان مردم، خیران و مسئولان استانمان اشاره کنم. نکته ای شاید تا من هم از نزدیک با دردها و رنج هایشان آشنا نمی شدم از چشمان من هم پنهان می شد. نمی دانم علتش چیست اما هر چه باشد تا الان کار خاص آن چنانی برای این قشر از جامعه که بسیار آسیب پذیر است، نشده و آنچنان که باید حقش ادا نگردیده است.
در همین نزدیکی کنار خانه های ما کودکانی از جنس آفتاب زندگی می کنند، کودکانی که از درک محبت مادر و پدری دلسوز محرومند.
چندی است که در جریان زندگی موارد بسیاری از این کودکان قرار گرفته ام. برای نمونه خانواده ای چهار نفره، مادری که طلاق گرفته و پدری که افسردگی شدید دارد، سه بچه این خانواده 6،10 و 12 ساله اند، مادر ندارند، زندگیشان روح ندارد، کسی برایشان غذا نمی پزد، مستاجرند و بدهکار صاحبخانه. خانه شان انگار سالهاست آب و جارویی به خود ندیده است.
در یک کلام بد سرپرستند، دختر 6 ساله خانه آرزویش برگشتن مادر بر سر زندگی و خانه است، اما حیف که مادر چهار سال است که با ازدواجش عملا کودکان مظلوم را به فراموشی سپرده است، دندانهای دخترک کاملا خراب شده اند و نیاز به درمان فوری دارد، پدر مداوم قرص مصرف می کند و در خواب است. این بچه ها حتی از داشتن کمدی برای لباسهایشان محرومند!
یا مثلا معلمی دلسوز در زنجان برایم می گفت پسرکی دانش آموز داشتم رنگ و رو نداشت، یکروز به زور راضیش کردم تا پای حرف دلش بنشینم. می گفت من تنها نان آور خانه ام، ساعت ها با مادر و خواهرم پای دار قالی مینشینم و شب ها در کمربندی جنوبی برای مسافران دست فروشی می کنم، پدرم معتاد بود و رفت ...!
لقمه ای که مادر برای میان وعده مدرسه در کیفش گذاشته بود را باز کرد و نشانم داد، دو سه تا سنگدان مرغ بجای گوشت در لقمه اش بود. با بغض گفت:'خانم ما گوشت نمی تونیم بخریم'،آه از نهادم برخواست خدایا چقدر این کودکان زجر می‌کشند.
ما و شما اگر کمی با دقت به آنچه که در زیر پوست شهر اتفاق می افتد نگاه کنیم و وقت بگذاریم، تعداد زیادی از این کودکان را در لایه های پنهان شهر خواهیم یافت.
وجود تعداد زیاد کودکان کار، بی سرپرست و بد سرپرست نشان از آن است که تا کنون به صورت جدی از طرف نهادهای مسئول به آن پرداخته نشده است، چه می شود کرد و چگونه می توان کمی از آلام این کودکان بی سرپناه و مظلوم کاست؟
می گویند آمار زندانیان در ایران از سال 1364 تا 1395 حدود 333 درصد رشد داشته است! اگر این آمار درست باشد یعنی اگر از یک کودک مراقبت نشود، زمینه مستعدی برای جذب در بزهکاری ها و بروز ناهنجاری های اجتماعی را دارد.
بد سرپرستی ریشه خیلی از بزهکاری های جامعه ماست، اما به واقع مسئولین چه خدمتی را به این قشر مستضعف ارائه داده اند؟!نهادهای اجتماعی شهر چه برنامه ای برای چنین خانواده هایی اجرا می کنند؟!
کمک قریب250 میلیارد ریالی مردم زنجان در سال 96 به یکی از خیریه های مطرح استان نشان دهنده ظرفیت بالای مشارکت های مردمی است و این یعنی پول هست و می توانیم کمک کنیم.
یک سوال از خودمان بپرسیم، آیا وقت آن نرسیده است تا مسئولین استانی و متولیان کارهای خیر، شما مخاطب گرامی و تمام اقشار جامعه، اقدامی جدی در حمایت واقعی از این کودکان به انجام برسانند؟!
به نظر می رسد همه مسئولانی که وظیفه دارند و مسئولیت شهر به عهده آنان است باید با دعوت از خیرین و معتمدان و بسیج دستگاه های ذیربط، گامی مهم در خصوص رسیدگی به این امر حیاتی بردارند.

* ابراهیم مدحت، ماهنامه 'رویداد آذربایجان'، شماره سوم.
3088/6085
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.