آنقدر خون از علیرضا رفته بود که هیچ علائم حیاتی در او دیده نمی شد، به سردخانه بیمارستان منتقل شد اما...

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: مدتی از شهادت علیرضا[1] گذشته بود، 72 نفر از خانواده های شهدای لشکر[2] را به نیت 72 شهید کربلا برای زیارت امام رضا (ع) برده بودند، در میان جمع نام طوبی بانو که به مامان نوری[3] میان بانوان شهرت یافته بود، بسیار بر زبان ها جاری می شد، خانم پرستاری که نسبت به این اسم کنجکاو شده بود، پس از پرس و جو متوجه شد که گمشده اش را یافته است، جلو می می آید و می گوید: شما همسر شهید علیرضا نوری هستید و با گرفتن جواب مثبت، ادامه می دهد: من همان کسی هستم که متوجه زنده بودن همسر شما شدم. قضیه از این قرار بود: خون زیادی از شهید نوری رفته بود و هیچ علائم حیاتی در او دیده نمی شد، نام و فامیلش را بر روی سینه اش نوشته و به سردخانه منتقلش کردند.

چند ساعتی گذشت، حس عجیبی داشتم، به سردخانه رفتم و کشوی آن را بیرون کشیدم، با دیدن رطوبت بر روی مشمع، متوجه زنده بودنش شدم. دکتر خبر کردم و او را به بخش منتقل کرده و احیایش کردند.

... آن روز قرار نبود که علیرضا برود باید می ماند و رشادت هایی در دفاع از دین و مملکت به اثبات می رساند تا رادیو عراق[4] فاتحانه دیگران را از شهادتش مطلع کند.[5]

 
  1. شهید علیرضا نوری، قائم مقام لشکر 27 حضرت رسول (ص) که در نهم بهمن ماه سال 65  در منطقه عملیاتی جنوب شلمچه در حال فرماندهی و هدایت نیروها بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سر و سینه به شهادت رسید.
  1. لشکر 27 حضرت رسول (ص).
  1. با اینکه بانو عرب پوریان، جوان بود و هم سن و سال بقیه ولی به خاطر نوع برخوردی که داشت، نگاه دیگران نسبت به او نگاه فرزند به مادر بود.
  1. رادیو عراق وقتی از شهادت فرماندهان ایران با خبر می شد، آن را فاتحانه عنوان می کرد.
  1. برگرفته از خاطره ای نقل شده در گفت و گوی همسر شهید.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.