هنوز سه هفته از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که امام خواستند رحل اقامت را در قم بیفکنند، قُمی که سال ها نبودن خمینی روح الله را تاب آورده بود و اکنون شادمان از بازگشتش بود. خبر گوش به گوش به مردم رسیده بود و استقبال از کیلومترها جلوتر از شهر آغاز شده بود. روایت های این فصل از زندگی امام را از زبان راویان مختلف بخوانید.

به گزارش خبرنگار جماران، دهم اسفند ماه سال 57 یعنی کمتر از بیست روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، امام خمینی(س) قصد بازگشت به قم را کردند. شهری که سال ها به واسطه تبعید از آن دور شده بودند. با هجرت ایشان به قم، مرکز انقلاب نیز به قم منتقل شد. هر روز هزاران تن از مردم از سراسر کشور به دیدار ایشان می رفتند. خانه قدیمی امام که پیش از تبعید از ایران در آن می زیستند در یک محل قدیمی قرار داشت و کوچه های باریک آن ظرفیت هزاران دیدار کننده را نداشت و موجب انسداد راه ها و مشکلاتی برای ساکنان محل می شد. در جنوب شرقی پل حجتیه کوچه 6 متری در کنار رودخانه فصلی قم قرار داشت که دومین کوچه بعد از پل حجتیه بود. فاصله این کوچه با رودخانه فصلی قم را محوطه وسیعی که زمین خالی بود تشکیل می داد. مرحوم حجت الاسلام اشراقی، داماد بزرگ امام خمینی در این کوچه زندگی می کرد و در همسایگی او، ساختمان منزل آیت الله محمد یزدی از شاگردان قدیمی امام واقع بود. آقای اشراقی به امام پیشنهاد کرد که این کوچه را برای اقامت انتخاب کنند زیرا وجود محوطه وسیع نزدیک آن، فضای مناسب و کافی برای جمعیت دیدار کننده است و این ازدحام مزاحمتی برای مردم و همسایگان فراهم نمی کند. منزل آقای یزدی در اختیار امام قرار گرفت تا به عنوان محل سکونت ایشان مورد استفاده قرار گیرد و منزل آقای اشراقی محل استقرار دفتر امام شد. خانه مساحتی حدود 300 متر داشت و یک سوم آن حیاط خانه بود. ساختمان دارای یک سرداب و یک طبقه مسکونی بود و با نصب بلندگو روی پشت بام، امام برای دیدار مردم روی بام می رفتند به نحوی که برای همه مردم قابل رؤیت بودند و ایشان هم می توانستند همه مردم را مشاهده کرده و به ابراز احساسات آنها پاسخ بگویند.

این خانه مرکز رهبری انقلاب و تصمیم گیری های سرنوشت ساز بود. دولتمردان (اعضای شورای انقلاب و دولت موقت) پیوسته از تهران به قم، در آمد و شد بودند. البته ضرورت حضور امام در مرکز (تهران) محسوس بود و پیشنهاد اقامت ایشان در پایتخت بارها مطرح شده بود اما ایشان در آغاز ترجیح می دادند به قم بازگشته و به تدریس و فعالیت های علمی خویش بپردازند. سرانجام در دوم بهمن 1358 امام خمینی به دلیل کسالت قلبی به بیمارستان قلب تهران منتقل شدند. (رسول آفتاب، ص 378 - 379)

 

ابوالفضل توکلی بینا درباره انتقال امام به قم چنین توضیح داده است:

 زمانی که مشخص شد که امام عازم قم می‌ شوند، به نخست‌ وزیری رفتم و دو دستگاه اتومبیل سواری بنز از آقای مهندس صباغیان تحویل گرفتم. یکی از آن ماشین ها بنز 300 ضد گلوله بود. ابتدا امام ساعت حرکت از تهران را ساعت 9 صبح تعیین کردند من خدمتشان عرض کردم اگر مردم مطلع شوند نمی‌ گذارند شما از تهران خارج شوید لذا از ایشان خواهش کردم که موافقت کنند تا ساعت 7 حرکت کنیم که موافقت کردند. شب را در مدرسه علوی ‌خوابیدیم، صبح زود من از خواب بیدار شدم. ماشین‌هایی که از نخست‌وزیری تحویل گرفته بودم را آماده کردم. آب و روغن ماشین را نگاه کردم. خودم هم راننده اتومبیل بنز 300 که حضرت امام در آن تشریف داشتند، بودم. در این اتومبیل حضرت امام و حاج احمدآقا و من بودیم و در ماشین دوم که همراه ما بود مهدی عراقی و چند نفر دیگر بودند. البته برای بردن حضرت امام به قم پیشنهاد هلی کوپتر هم کردیم. اما حضرت امام قبول نکردند و فرمودند: احساسات مردم را نمی‌ شود نادیده گرفت. در عین حال با هوانیروز صحبت کردیم که 3 هلی کوپتر همراه ما باشد که اگر مشکلی پیش آمد از آنها استفاده کنیم. هلی کوپترها در مسیر ما از حسن آباد به طرف جاده قدیم در حرکت بودند تا اگر ما نیاز داشتیم از آن‌ها استفاده کنیم. همه این پیش بینی‌ها را کرده بودیم. ‌

‌‌‎

حاج احمد آقا هم یک آلبومی‌ از اداره اطلاعات آورده بودند که سوابق پرونده حضرت امام در آن بود و در حال بررسی آلبوم اسناد در اتومبیل بودند‌‎‎‌. بحمدالله ما از تهران به سلامتی بیرون آمدیم. نگران هم بودیم که اگر مردم تهران بفهمند نگذارند ما به راحتی خارج شویم. وقتی وارد جاده قدیم قم شدیم یک مقدار خیالمان راحت شد ولی هرجا مردم می‌فهمیدند اتومبیل بنز حامل حضرت امام است سر از پای نمی‌شناختند. مخصوصاً وقتی به حسن آباد رسیدیم، دیدیم که در اطراف خیابان مردم صف کشیده‌اند. در همین هنگام امام به من فرمودند: آقای توکلی آهسته بروید. ایشان که در صندلی جلوی اتومبیل نشسته بودند با مردم سلام و احوالپرسی کردند و به احساسات آنها پاسخ گفتند تا اینکه به منظریه رسیدیم. ‌

‌‌س: پادگان منظریه؟‌

‌‌ج: بله، پادگان منظریه. آنجا چند دقیقه‌ای استراحت کردیم. دیدیم که جمعیت زیادی از قم برای استقبال حضرت امام آمده‌اند. امکان این که بگذارند اتومبیل حضرت امام حرکت کند نیست، بنابراین از یکدستگاه آمبولانس اطاقدار که همراه ما بود استفاده کردیم و حضرت امام را با آن از منظریه حرکت دادیم. آمبولانس‌‌های اطاق دار چون ارتفاع داشت هر چه جمعیت فشار می‌آورد، مشکلی پیش نمی‌آمد. ‌

‌‌س: مراجع قم برای استقبال امام آمدند؟‌

‌‌ج: آیات عظام آیت‌الله گلپایگانی، نجفی، شریعتمداری و مدرسین حوزه علمیه و تعداد زیادی از روحانیون و مردم علاقه مند به حضرت امام به مسجد امام حسن(ع) تشریف آورده بودند و منتظر تشریف فرمایی حضرت امام بودند. امام در مسجد امام حسن(ع) یک استراحت کوتاهی کردند و با آقایان مراجع و بزرگان و مدرسین حوزه علمیه و طلاب دیدار کردند و سپس به سمت قم حرکت کردیم و به محلی که منزل آیت‌الله یزدی برای ایشان در نظر گرفته شده بود تشریف فرما شدند. ‌

‌‎در خدمت امام که به قم آمدیم چند روزی بودیم حتی در اولین سخنرانی حضرت امام در فیضیه هم من در خدمتشان بودم بعد به اتفاق شهید عراقی به تهران برگشتیم. ‌

‌‌س: امام از مسجد امام حسن تا قم با همان آمبولانس رفتند یا بنز؟ ‌

‌‌ج: با آمبولانس. ‌

‌‌س: دیدارهای بعدی امام تا استقرار در منزل آقای یزدی در کجا بود؟‌

‌‌ج: دیدار و توقف دیگری نبود. ‌

‌‌س: شهید عراقی هم در قم ماندند؟ ‌

‌‌ج: بله، آن سه روز با هم بودیم. بعد به اتفاق به تهران برگشتیم. ‌

‌‌س: خانواده امام چه وقت به قم آمدند؟‌

‌‌ج: خانواده ایشان هم بطور همزمان به قم آمدند. ‌

‌‌س: چگونگی انتخاب منزل آیت‌الله یزدی را بیان می‌کنید؟‌

‌‌ج: بحث‌های متعددی بین مراجع انجام شد و بعد از انجام این جلسات، مراجع متفق‌القول شدند تا منزل ایشان را انتخاب کنند. آقای یزدی هم منزل خود را بدون هیچ شرطی در اختیار امام قرار دادند. ‌(کتاب دیدار در نوفل لوشاتو؛ ص 305-308)

 

دکتر حسن عارفی که سال ها به عنوان سر تیم پزشکی امام مشغول به خدمت بود، این حادثه تاریخی را اینگونه روایت کرده است

حضرت امام صبح روز دهم اسفندماه ۵۷، طبق تصمیم قبلی از مدرسه علوی به طرف قم حرکت کردند. ما هم طبق برنامه ریزی قبلی همراه با یک آمبولانس بزرگ و مجهز به وسایل پزشکی در معیت ایشان بودیم. در مسیر تهران ـ قم، روستاییان مسیر حضرت امام را آب و جارو و تزئین کرده بودند و با دود کردن اسپند، خیر مقدم گفتند و قدوم پر برکت آن حضرت را گرامی داشتند. سر در ورودی پادگان منظریه (بین جاده تهران ـ قم) با آرایش جالب و خاصی تزئین شده بود. حضرت امام خمینی به داخل پادگان در میان سربازان و درجه داران رفته آنها را مورد محبت خود قرار دادند.

 

حضرت امام خمینی به اتفاق فرزندشان حاج سید احمد آقا و چند تن از برادران و محافظان توسط یک ماشین سواری در جلو و ما هم توسط آمبولانس بزرگ و مجهز در معیت ایشان در حرکت بودیم. مردم قم در فاصله چند کیلومتری شهر در دو طرف جاده با انتظار قدوم پر برکت رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ایستاده بودند. ازدحام به قدری بود که ماشین حضرت امام از جاده اصلی قادر به جلو رفتن نبود. شور و هیجان و ابراز محبت و علاقه عاشقان دیدار امام به قدری زیاد بود که ماشین حامل حضرت امام را چون نگین انگشتری در میان خود قرار داده و پروانه وار دور آن حلقه زده بودند.

 

در این لحظات روی سقف ماشین عده ای نشسته، روی قسمت جلو و عقب عده ای ایستاده و جمعیت کثیری در اطراف ماشین با علاقه خاصی خواهان دیدار عزیزشان از نزدیک بودند. ولی راننده که جمعیت فراوان در خیابان را مانع حرکت خود می دید، به جاده خاکی منحرف شد تا شاید از جاده فرعی به طرف قم حرکت کند. اما مجدداً راه عبور امام توسط عاشقان دیدارش مسدود شد. ما هم در داخل آمبولانس ناظر تمام جریانات بودیم. در این لحظات آقای حاج مهدی عراقی که مورد اطمینان و علاقه مخصوص حضرت امام بود با حالتی پر از نگرانی و اضطراب به ما دستور داد تا در صندلی جلو محلی آماده و حضرت امام را با آمبولانس به قم منتقل کنیم. ما هم با آغوش باز پذیرا شدیم. در لحظه ای بعد حضرت امام خمینی و جناب آقای سید احمد در صندلی جلوی آمبولانس قرار داشتند و حقیر هم در خدمتشان بودم. آمبولانس در میان جمعیت میلیونی و پرشور به حرکت خود به طرف قم ادامه داد.

 

 مرحوم آیت الله محمد یزدی نیز به شرح این روز تاریخی پرداخته است:

 جریان های انقلاب به سرعت پیش می رفت تا اینکه تشریف فرمایی امام به ایران و قم مطرح شد. در ارتباط با استقبال، برنامه ریزی های هماهنگی با تهران انجام شد و کارها به خوبی پیش می رفت. اولین روزی که حضرت امام آمدند فیضیه و در جایگاه قرار گرفتند، صحن فیضیه مملو از جمعیتی بود که از سراسر کشور آمده بودند. با تراکم زائد الوصف صحن های مسجد اعظم، کوچک و بزرگ حرم؛ میدان آستانه و خیابان های اطراف مملو از جمعیت بود. همه آماده شنیدن سخنان حضرت امام بودند. من در کنار ایشان ایستاده بودم. نور و نشاطی را که آن روز در چهره ایشان دیدم، هرگز ندیده بودم و پس از آن هم ندیدم. نگاه عمیق و پرمعنایی به این جمعیت متلاطم و سر و صدا و ابراز محبت ها داشتند. یکی ـ دو بار عرض کردم: «حضرت عالی شروع بفرمایید، مردم ساکت می شوند.» یک وقت ایشان به من فرمودند: «کمی صحبت کن.» من که هیچ آمادگی نداشتم و خود را در حد صحبت در چنین شرایطی نمی دیدم، تعجب کردم و ساکت شدم. مجدداً فرمودند: «کمی صحبت کن.» ناچار مقداری صحبت کردم. یادم است وقتی در راه پله های کتابخانه به طرف جایگاه می رفتم، مرحوم شهید عراقی ایستاده بودند. به من گفت: «فلانی! این جوری می خواهید از آقای خمینی حفاظت کنید؟ این چه وضعی است؟ چطور می شود از ایشان حفاظت کرد؟» گفتم: «آقای عراقی! اینجا قم است، با تهران فرق می کند و همه ما هر کدام یک محافظیم، مهم نیست، شما نگران این مسئله نباشید.» گفت: «تا ببینیم، ولی به نظر من اینجا خیلی درهم و برهم است.»

 گفتم: «به شما قول می دهم، خاطرتان جمع باشد.» البته پیش بینی های لازم همه انجام شده بود. حتی پزشک و وسایل پزشکی هم با همکاری پزشکان قم برای امام آماده شده بود. به هر صورت به جایگاه امام آمدم. به قدری جمعیت موج برمی داشت و ولوله و سر و صدا بود که امکان صحبت نبود. بلندگو هم آماده شده بود. حیاط فیضیه و بلندگوهای بیرون همه مرتب شده بود. اولین صحبت عمومی امام در قم می خواست انجام بگیرد. خودم معتقد بودم که تا صحبت نشود، آرامش به وجود نمی آید که امام بتوانند صحبت کنند. بسم اللّه گفتم و صحبت کردم. البته فهمیدن این که چه کسی می گوید، غیر ممکن بود. بعدها برای من گفتند که بلندگوهای بیرون به تدریج محیط را آرام کرد تا کم کم حیاط، صحن، مسجد اعظم و مدرسه فیضیه آرام شد. شاید حدود بیست دقیقه صحبت کردم. علی القاعده نوارش باید باشد، اما خودم نشنیده ام. چند دقیقه آخر هم مردم را دعوت به سکوت و استفاده از محضر امام کرد. و بالاخره امام شروع به صحبت کردند. آن خطابه تاریخی و پرمحتوا و مشخص کننده خط آینده انقلاب را ایراد فرمودند. در همان جلسه خود من که این جمله را شنیدم، جا خوردم: «تصور نشود انقلاب تمام شده است، انقلاب تازه شروع شده است.»

 چون من خود از کسانی بودم که معتقد بودم شاه رفت و امام آمدند و ما می خواهیم برویم دنبال درس و بحث خودمان در حوزه، اما امام می گویند انقلاب تازه شروع شده است! در پایان این سخنرانی اولین ملاقات جامعه مدرسین به شکل دسته جمعی در حجره کنار کتابخانه که به منظور استراحت کوتاه و این قبیل ملاقات ها آماده شده بود، انجام شد که امام مطالب کلی و جامعی را برای دنبال کردن حرکت انقلاب بیان فرمودند. (اوج عزت قم در ۳۲۸ روز؛ ص ۷۸ - ۸۲)

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
6 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.