وایرا در اواخر جنگ در حالی که کمتر از هفت سال داشت، به همراه خانوادهاش به غرب اروپا مهاجرت کرد. آنها ابتدا به آلمان، سپس به مراکش در شمال آفریقا که تحت کنترل فرانسه بود و در نهایت به کانادا رفتند.
به گزارش جماران، یورونیوز در گزارشی به معرفی رئیس جمهور قدرتمند لتونی پرداخت و نوشت: «وایرا ویکه-فریبرگا» دختر کوچکی که از لتونیِ جنگ زده گریخت و بیش از ۵۰ سال را در تبعید گذراند، نه تنها سرانجام رئیس جمهور این کشور شد بلکه به اولین زنی تبدیل شد که در یک کشور متعلق به بلوک شرق پیشین به مقام ریاست دولت میرسد.
کشور لتونی در دوران جنگ جهانی دوم هم از سوی نازیها و هم اتحاد جماهیر شوروی پیشین مورد حمله قرار گرفت. خانم ویکه-فریبرگا خاطرات آن دوران را به خوبی به خاطر دارد. از جمله سال ۱۹۴۴ میلادی؛ زمانی که ارتش سرخ روسیه بار دیگر به لتونی بازگشت. او مادرش را به یاد میآورد که در حالی که اشک میریخت میگفت: «امروز روز بسیار تلخی برای لتونی است.»
وایرا در اواخر جنگ در حالی که کمتر از هفت سال داشت، به همراه خانوادهاش به غرب اروپا مهاجرت کرد. آنها ابتدا به آلمان، سپس به مراکش در شمال آفریقا که تحت کنترل فرانسه بود و در نهایت به کانادا رفتند.
مهاجرت به آلمان
او درباره خاطراتش آز اغاز این سفر میگوید: «ما در شب سال نو میلادی (سال ۱۹۴۵) با کشتی لتونی را ترک کردیم. کشتی پر از سرباز و تسلیحات جنگی و بمب بود به این ترتیب اگر حادثهای روی میداد، منفجر میشد. آنها پذیرفته بودند که تعدادی غیرنظامی را هم سوار کشتی کنند یعنی کسانی که حاضر بودند به هر قیمتی شده از حکومت کمونیستی فرار کنند.»
خانوادۀ او ابتدا به یکی از اردوگاه های پناهندگان میروند. شرایط زندگی در اردوگاه طاقتفرسا بود و در این دوران خواهر کوچک او که تنها ۱۰ ماه داشت، به دلیل ابتلا به ذاتالریه جان باخت.
وایرا خاطرۀ تلخ دیگری نیز از دوران زندگی در آلمان به یاد دارد؛ درباره زن جوان ۱۸ سالهای که صاحب فرزندی شده بود اما حاضر نبود نوزادش را بپذیرد یا برای او نامی انتخاب کند و هیچ ارتباطی با نوزادش داشته باشد. زیرا این نوزاد، حاصل تجاوز گروهی از سربازان روس بود.
مهاجرت به مراکش
وایرا در ۱۱ سالگی بار دیگر باید تن به مهاجرت میداد؛ این بار با کامیون به شهر «کازابلانکا» در مراکش رفت. او میگوید: «کازابلانکا پر از خارجی بود. از همه نوع ملیتی در آنجا دیده میشد. از اسپانیاییهایی که از جنگ داخلی فرار کرده بودند گرفته تا ایتالیاییها و مهاجران روس.»
یکی از نگرانیهای بزرگ وایرا در مراکش، ترس از ازدواج اجباری بود. او کودکی بیش نبود اما یک روز یکی از همکاران عرب پدرش گفته بود که آمادۀ ازدواج با اوست. این همکار عرب پیشنهاد داده بود که در ازای موافقت با این ازدواج، ۱۵۰۰ فرانک برای تهیه جهیزیه همچنین دو الاغ و یک گاو به این خانواده بدهد. خانواده وایرا این پیشنهاد را نپذیرفته و گفته بودند که او باید به مدرسه برود.
مهاجرت به کانادا
آنها سپس به کانادا می روند. وایرا در ۱۶ سالگی میتواند کاری در یکی از بانکهای کانادا پیدا کند و در کنار کار، برای تحصیل نیز به مدرسه شبانه برود. او سپس وارد دانشگاه «تورنتو» میشود و در آنجا با مردی به نام «ایمانس فریبرگا» که مهاجری از لتونی بوده آشنا میشود و با او ازدواج میکند.
خانم ویکه-فریبرگا در دانشگاه به تحصیل در رشته روانشناسی میپردازد و در سال ۱۹۶۵ میلادی موفق به کسب مدرک دکترا میشود. یکی از خاطرات تلخ او در دوران تحصیل در دانشگاه، نگاه ضد زن و جنسیتگرای برخی استادان دانشگاه بوده است.
خانم ویکه-فریبرگا میگوید که این شیوۀ ناعادلانه نگاه به زنان باعث شد که او در کار و تحصیل مصممتر و موفقتر شود. به این ترتیب او مدت ۳۳ سال را در دانشگاه «مونترال» به تحصیل و سپس تدریس پرداخت؛ به پنج زبان مسلط شد و ۱۰ کتاب نوشت.
بازگشت به وطن
وایرا ویکه-فریبرگا سرانجام در سال ۱۹۹۸ میلادی یعنی زمانی که ۶۰ سال داشت و به مقام استادی رسیده بود، تصمیم به بازنشستگی گرفت. اما در اتفاقی غیرمنتظره نخستوزیر لتونی به او تلفن زد و پیشنهاد داد که به کشور برگشته و ریاست موسسهای جدید را قبول کند.
او میگوید: «آنها به دنبال چهرهای دانشگاهی و مسلط به چند زبان بودند که علاوه بر آشناییِ کامل با ذهنیت غربی، درک خوبی نیز از فرهنگ لتونی داشته باشد.»
وایرا ویکه-فریبرگا با این هدف به زادگاهش بازگشت اما بسرعت خود را درگیر مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری دید. او از گذرنامۀ کانادایی خود صرفنظر کرد و به این ترتیب تنها ۸ ماه پس از ورود به لتونی، رئیس جمهور این کشور شد.
او ۸۵ درصد آرای ریخته شده به صندوقها را از آن خود کرد و به اولین رئیس جمهور زن در لتونی و اولین رئیس دولت زن در یک کشور متعلق به بلوک شرق پیشین تبدیل شد. همچنین در دوران ریاست جمهوری او لتونی به عضویت ناتو و اتحادیه اروپا درآمد.
دومین دور ریاست جمهوری خانم ویکه-فریبرگا در سال ۲۰۰۷ میلادی تنها چند ماه قبل از جشن تولد ۷۰ سالگی او پایان یافت.
او از بنیانگذاران باشگاه مادرید بود: سازمانی متشکل از رهبران پیشین که متعهد به کمک به ارتقاء رهبری و حکومت دموکراتیک بودند.
او همچنین توجه ویژهای به توانمندسازی زنان دارد و به طور جدی با دیدگاهها و افکار زن ستیز مبارزه میکند.